موج تازه اعتراضات در ایران که از عصر یکشنبه هفتم دیماه با اعتصاب و تجمعهای بازاریان و کسبه در تهران آغاز شد، در شامگاه دوشنبه هشتم دی وارد مرحلهای تعیینکننده شد و در سهشنبه نهم دی با تداوم تعطیلی بازارها و گسترش تجمعها در شهرهای مختلف، به یک بحران اجتماعی و سیاسی چندلایه برای دولت جمهوری اسلامی تبدیل شد. آنچه در این سه روز رخ داد، فقط واکنشی به جهش ناگهانی نرخ ارز و گرانی افسارگسیخته نبود، بلکه بهتدریج از اعتراض صنفی و اقتصادی عبور کرد و به صحنهای تبدیل شد که در آن بخشهایی از جامعه، بهویژه در خیابانها و دانشگاهها، کلیت ساختار سیاسی جمهوری اسلامی و شخص علی خامنهای را هدف شعارهای خود قرار دادند.
در شب دوشنبه هشتم دی، اعتراضات که ابتدا در محدودههای اقتصادی پایتخت شکل گرفته بود، به محلهها و شهرهای دیگر کشیده شد. ویدیوهای منتشرشده در شبکههای اجتماعی از تجمعات ملارد، چیتگر تهران و برخی مناطق دیگر حکایت داشت؛ تجمعهایی که با شعارهایی مانند «مرگ بر دیکتاتور»، «نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران» و «مرگ بر جمهوری اسلامی» همراه بود. در کنار این شعارهای سیاسی، صدای خشم اقتصادی نیز شنیده میشد: اعتراض به تورم، سقوط ارزش پول ملی، افزایش قیمت کالاهای ضروری، و احساس فراگیر بیپناهی در برابر سیاستهایی که زندگی روزمره مردم را به بنبست رسانده است.
گزارشهای غیررسمی در همان شامگاه دوشنبه، از درگیری نیروهای امنیتی با معترضان و استفاده از خشونت برای پراکنده کردن جمعیت خبر میداد. در همدان، بنا بر تصاویر و روایتهای منتشرشده، ماموران بهطور مستقیم به سوی معترضان شلیک کردهاند. در زنجان نیز شامگاه دوشنبه، تظاهرکنندگان در خیابانها شعارهایی تندتر و صریحتر سر دادند؛ از جمله شعار «امسال سال خونه، سیدعلی سرنگونه» که نشان میداد فضای اعتراض، از مطالبه اقتصادی فاصله گرفته و وارد قلمرو رویارویی سیاسی شده است.
همزمان با خیابان، دانشگاه نیز به یکی از کانونهای اصلی اعتراض بدل شد. دانشجویان دانشگاه تهران، با شعار «زن، زندگی، آزادی» و همچنین شعارهایی علیه دیکتاتوری، حمایت خود را از اعتراضات خیابانی اعلام کردند. در کوی دانشگاه تهران نیز دانشجویان شامگاه دوشنبه با شعار «دانشجو میمیرد، ذلت نمیپذیرد» به اعتراض پرداختند و نشان دادند که پیوند میان دانشگاه و جامعه، همچنان میتواند در لحظات بحرانی فعال شود. علاوه بر دانشگاه تهران، گزارشهایی از بیانیهها و فراخوانهای دانشجویی در دانشگاههای دیگر از جمله دانشگاه بهشتی و دیگر مراکز آموزش عالی منتشر شد؛ بیانیههایی که بر «اکنون لحظه تماشا نیست» تاکید میکردند و از دانشجویان میخواستند در کنار مردم بایستند.
در همین زمان، حکومت تلاش کرد روایت اعتراضها را محدود و کنترلشده نشان دهد. برخی رسانههای نزدیک به نهادهای امنیتی کوشیدند اعتراضات را به «تحریک بیرونی» نسبت دهند یا آن را صرفاً به «مشکلات اقتصادی» تقلیل دهند، اما واقعیت در خیابانها مسیر دیگری را نشان میداد: شعارها و گستردگی اعتراضات، از یک بحران عمیقتر خبر میداد که ریشه در بیاعتمادی عمومی، فساد ساختاری، ناکارآمدی مزمن و سرکوب سیاسی دارد.
در واکنش به اعتراضات، سپاه پاسداران با انتشار بیانیهای معترضان را به «فتنهانگیزی» متهم کرد و هشدار داد که در برابر «هرگونه آشوب یا تهدید امنیتی» خواهد ایستاد. همزمان، رئیس قوه قضائیه جمهوری اسلامی نیز تهدید کرد هر فرد یا جریانی که موجب اختلال در نظام اقتصادی یا معیشت مردم شود، حتی اگر قصد سیاسی هم نداشته باشد، تحت پیگرد قرار میگیرد. این مواضع، برای بسیاری از شهروندان معنایی روشن داشت: بهجای پذیرش مسئولیت بحران اقتصادی و پاسخگویی، سیاست رسمی همچنان بر تهدید و امنیتیسازی استوار است.
اما یکی از برجستهترین ویژگیهای این موج اعتراضات، تغییر تدریجی «هویت شعارها» و برجسته شدن نشانههای گرایش بخشی از معترضان به خاندان پهلوی و شاهزاده رضا پهلوی بود؛ موضوعی که در ویدیوهای متعدد از تهران و چند شهر دیگر دیده و شنیده شد. در خیابانهای تهران، از جمله در مسیرهای نزدیک به بازار و همچنین در برخی تجمعات، شعارهایی مانند «این آخرین نبرده، پهلوی برمیگرده»، «جاوید شاه» و «رضاشاه روحت شاد» تکرار شد. این شعارها فقط یک نوستالژی ساده نبود، بلکه برای بخشی از معترضان تبدیل به نماد «نه» گفتن به وضع موجود و ابراز تمایل به یک تغییر بنیادین شده است؛ تغییری که آنها آن را در نقطه مقابل جمهوری اسلامی تعریف میکنند.
همزمان با گسترش شعارهای مرتبط با پهلوی، نام شاهزاده رضا پهلوی نیز در فضای اعتراضات پررنگتر شد. در برخی ویدیوها، معترضان با شعارهایی که به بازگشت پهلوی اشاره داشت، نشان میدادند که اعتراضات از مرحله «فشار اقتصادی» عبور کرده و به مرحله «گزینهجویی سیاسی» رسیده است. چنین روندی از آن جهت اهمیت دارد که حکومت همواره تلاش کرده هر آلترناتیوی را یا حذف کند یا به حاشیه براند، اما خیابان و شبکههای اجتماعی نشان دادند که جامعه – دستکم در بخشی از آن – در حال بیان آشکارتر تمایل خود به تغییر شکل نظام سیاسی و عبور از جمهوری اسلامی است.
در سطح سیاسی، مسعود پزشکیان، رئیسجمهوری اسلامی، در واکنشی که بسیاری آن را دیرهنگام دانستند، اعلام کرد که به وزیر کشور مأموریت داده است از مسیر گفتوگو با «نمایندگان معترضان» مطالبات آنان را بشنود. اما همین عبارت «نمایندگان معترضان» به یک پرسش جدی تبدیل شد: در خیابان و دانشگاه که بازداشت، تهدید و خشونت جریان دارد، این نمایندگان چه کسانیاند، چگونه انتخاب میشوند، و آیا اساساً حکومت ظرفیت شنیدن صدایی را دارد که بخش مهمی از آن، شعار «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر جمهوری اسلامی» سر میدهد؟ منتقدان میگویند دولت جمهوری اسلامی زمانی از گفتوگو سخن میگوید که بحران به اوج رسیده و فشار اجتماعی بالا رفته است، نه زمانی که امکان پیشگیری وجود دارد.
با ورود به سهشنبه نهم دی، اعتراضات نهتنها متوقف نشد بلکه نشانههای تثبیت و استمرار یافت. بازار بزرگ تهران برای سومین روز پیاپی در اعتصاب ماند و گزارشها از تعطیلی گسترده بخشهایی از بازار و شکلگیری تجمعات پراکنده حکایت داشت. از محدوده خیابان ملت و سرای ملی تا بازار زرگرها، بازار شوش و بخشهایی از بازار سیداسماعیل، فعالیت اقتصادی متوقف شد و فضای امنیتی در برخی نقاط شهر افزایش یافت. تصاویر منتشرشده نشان میداد نیروهای انتظامی وارد بازارچهها شدهاند و کسبه را تهدید میکنند که مغازهها را باز کنند. همزمان، گزارشهایی از حمله با گاز اشکآور به معترضان در میدان شوش منتشر شد؛ رخدادی که بار دیگر نشان داد پاسخ عملی حکومت به اعتراض، بیشتر امنیتی است تا اقتصادی.
در کرمانشاه، سهشنبه نهم دی، تجمع و راهپیمایی گسترده مردم و کسبه در خیابان مصدق گزارش شد و شماری از پاساژها و مراکز کسبوکار تعطیل شدند. در اصفهان نیز کسبه میدان نقش جهان با بستن مغازهها به اعتصاب پیوستند. در تهران، استقرار ماموران حکومتی در نقاطی مانند میدان ولیعصر، آریاشهر، ستارخان و نارمک گزارش شد و ویدیوهای منتشرشده حضور خودروهای نیروهای سرکوب را در خیابانها نشان میداد. در مشهد نیز از میدان آزادی تا قاسمآباد و هفتتیر، حضور پرشمار نیروهای امنیتی و شکلگیری جو امنیتی شدید گزارش شد.
دانشگاهها در سهشنبه نهم دی، نقش پررنگتری یافتند. در دانشگاه صنعتی شریف، گروهی از دانشجویان با شعارهایی چون «مرگ بر دیکتاتور»، «نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران» و «این آخرین نبرده، پهلوی برمیگرده» تجمع کردند. در دانشگاه علم و صنعت، دانشجویان با شعار «دانشجو میمیرد، ذلت نمیپذیرد» و همچنین شعارهایی درباره عدالت، به اعتراضات پیوستند و حتی در برخی ویدیوها خطاب به دیگر دانشجویان فریاد زدند: «ما تماشاگر نمیخواهیم، به ما ملحق شوید.» گزارشهایی هم از تشدید کنترل امنیتی در دانشگاه خواجهنصیر منتشر شد. در دانشگاه بهشتی نیز ویدیوهایی از تجمع دانشجویان و سر دادن شعارهای اعتراضی منتشر شد.
یکی از نقاط قابل توجه در این موج اعتراضی، حضور زنان و برجسته شدن نقش آنان در خیابانها بود. ویدیوهایی از همراهی زنان با بازاریان و شهروندان معترض منتشر شد که در آن شعارهایی مانند «مرگ بر دیکتاتور» شنیده میشد. این حضور، یادآور این واقعیت است که بحران کنونی جمهوری اسلامی، صرفاً بحران اقتصادی نیست؛ بلکه بحران مشروعیت و بحران رابطه حکومت با جامعه است، جامعهای که در سالهای گذشته بارها در قالب جنبشها و اعتراضات مختلف، از جمله «زن، زندگی، آزادی»، خواست تغییر را فریاد زده است.
در سطح بینالمللی، واکنشها به اعتراضات ادامه یافت. مقامهایی در ایالات متحده از «صدای مردم ایران» حمایت کردند و اعتراضها را نشانه خستگی جامعه از سیاستهای شکستخورده جمهوری اسلامی دانستند. در داخل ایران نیز مواضع متفاوتی مطرح شد: از یک سو محمدباقر قالیباف، رئیس مجلس شورای اسلامی، مدعی شد «بدخواهان» میخواهند مطالبات مردم را به «آشوب» بکشانند؛ از سوی دیگر برخی چهرهها و جریانهای سیاسی تاکید کردند ریشه بحران در ساختار سیاسی و اقتصادی موجود است و نمیتوان آن را صرفاً به «اغتشاش» تقلیل داد.
همزمان، دولت جمهوری اسلامی از تغییر رئیسکل بانک مرکزی خبر داد و اعلام شد عبدالناصر همتی جایگزین محمدرضا فرزین خواهد شد. اما این تغییر مدیریتی، در فضای جامعه بیشتر بهعنوان یک اقدام نمایشی دیده شد؛ اقدامی که نه میتواند سقوط ارزش پول ملی را متوقف کند و نه اعتماد از دست رفته را بازگرداند. بسیاری از شهروندان میپرسند چگونه ممکن است بحرانی که حاصل سالها سیاستگذاری غلط، فساد گسترده، اتلاف منابع و اولویت دادن به پروژههای پرهزینه بیرونی بر زندگی مردم است، با جابهجایی یک مدیر حل شود؟
در همین روز، اظهاراتی از سخنگوی کمیسیون اقتصادی مجلس درباره اثرگذاری «فضای سیاسی» بر قیمت ارز و سکه منتشر شد که خود بهنوعی اعتراف به شکنندگی اقتصاد و بیثباتی ساختاری بود. این سخنان، در کنار واقعیتهای خیابان، یک تصویر بزرگتر میسازد: اقتصادی که بر پایه شفافیت، اعتماد، سرمایهگذاری و ثبات بنا نشده، با هر موج تنش و هر بحران سیاسی، مستقیم روی سفره مردم آوار میشود. نتیجه روشن است: مردم هزینه میدهند، و حکومت بهجای پاسخگویی، یا تهدید میکند یا وعده میدهد.
در چنین شرایطی، اعلام تعطیلی گسترده تهران و چندین استان دیگر برای چهارشنبه دهم دی، با عنوان «مدیریت مصرف انرژی و سرمای هوا»، واکنشهای فراوانی برانگیخت. بسیاری از ناظران این تصمیم را همزمان با اعتراضات، تلاشی برای کنترل خیابان و مهار تجمعات ارزیابی کردند؛ بهویژه آنکه اعتصابها از یکشنبه آغاز شده و حالا به روز چهارم نزدیک میشود. دولت جمهوری اسلامی میگوید بحران انرژی با صرفهجویی حل میشود، اما منتقدان تاکید دارند مشکل اصلی، فرسودگی زیرساختها، هدررفت گسترده و سوءمدیریت مزمن است؛ یعنی همان الگویی که در اقتصاد و سیاست نیز دیده میشود: انتقال بار بحران به دوش مردم.
جمعبندی این تحولات نشان میدهد ایران با یک موج اعتراضی روبهروست که موتور آن از اقتصاد روشن شده، اما سوخت اصلی آن، خشم سیاسی و بیاعتمادی اجتماعی است. وقتی شعارها از «گرانی» به «مرگ بر دیکتاتور» میرسد، وقتی دانشگاهها کنار بازار میایستند، و وقتی در خیابانها شعارهایی چون «جاوید شاه» و «این آخرین نبرده، پهلوی برمیگرده» تکرار میشود، معنایش این است که بخشی از جامعه دیگر در چارچوبهای رسمی جمهوری اسلامی دنبال پاسخ نمیگردد و بهطور آشکار به سمت نمادها و آلترناتیوهای بیرون از این ساختار حرکت میکند. برجسته شدن نام خاندان پهلوی و شاهزاده رضا پهلوی در شعارها و فضای عمومی، دستکم در این مقطع، تبدیل به شاخصی برای شدت «نه» گفتن به کلیت جمهوری اسلامی شده است؛ شاخصی که حکومت سالها تلاش کرده آن را حذف یا بیاثر کند، اما حالا در خیابان، بازار و دانشگاه دوباره دیده میشود.
و حالا پرسش اصلی این است: دولت جمهوری اسلامی که در سه روز گذشته همزمان از «شنیدن مطالبات» و «برخورد با فتنه» سخن گفته، در برابر جامعهای که بخش مهمی از آن دیگر از مرحله مطالبه اقتصادی عبور کرده و خواست تغییر سیاسی را فریاد میزند، چه راهی پیش رو دارد؟ سرکوب میتواند زمان بخرد، اما اعتماد نمیسازد. تغییرات نمایشی مدیران میتواند تیتر بسازد، اما نان ارزان نمیکند. و وعده گفتوگو، وقتی همزمان گاز اشکآور و تهدید قضایی در خیابان جریان دارد، در ذهن مردم بیشتر به یک تاکتیک برای خاموش کردن موقت بحران شبیه میشود تا یک راهحل واقعی.
اگر روند اعتراضات با همین شدت ادامه پیدا کند، و اگر پیوند میان بازار، دانشگاه و خیابان عمیقتر شود، ایران وارد مرحلهای میشود که کنترل آن با ابزارهای معمول امنیتی برای حکومت دشوارتر خواهد شد. بهویژه آنکه شعارهای سیاسی، و بهطور مشخص شعارهای مرتبط با خاندان پهلوی و شاهزاده رضا پهلوی، نشان میدهد بخشی از جامعه در حال عبور از ترس و در حال بازتعریف «افق آینده» است؛ افقی که در آن جمهوری اسلامی نه اصلاحپذیر، بلکه مانع اصلی نجات اقتصادی و اجتماعی کشور تلقی میشود. همین تصویر است که در این سه روز، از بازار تهران تا خیابانهای کرمانشاه و از دانشگاههای پایتخت تا تجمعهای پراکنده در محلهها، بارها تکرار شده: اعتراضها دیگر فقط فریاد گرانی نیست، فریاد پایان یک بنبست تاریخی است.
