از پشیمانی بمب اتمی تا پنهان‌کاری هوایی؛ رازهای تازه علی شمخانی

در ادامه واکاوی گفت‌وگوی اخیر علی شمخانی، مشاور سیاسی رهبر جمهوری اسلامی و عضو شورای دفاع، امروز مهم‌ترین بخش‌های این مصاحبه جنجالی را که در قالب برنامه اینترنتی «ماجرای جنگ» منتشر شد، مرور می‌کنیم و پیامدهای سیاسی و امنیتی آن را بررسی می‌کنیم. این گفت‌وگو که بخش‌هایی از آن ابتدا منتشر و سپس از کانال منتشرکننده حذف و دوباره بارگذاری شد، نشان‌دهنده آشفتگی تیپیکال در روایت رسمی رخدادهای حساس است و سوالات جدی درباره شفافیت و محاسبات استراتژیک حاکمیت را پیش می‌کشد.

بخش اول گفت‌وگو، و شاید جنجالی‌ترین آن، اعتراف شمخانی به این نکته بود که در دهه هفتاد و در دوران تصدی وزارت دفاع «ای کاش به ساخت بمب هسته‌ای فکر می‌کردم» و اگر به زمان گذشته بازگردد «حتماً» سراغ چنین برنامه‌ای خواهد رفت. این اظهارنظر صریح، از زبان کسی که سال‌ها در حلقه‌های امنیتی و دفاعی بوده و امروز مشاور ارشد سیاسی رهبر نظام است، بیش از یک اعتقاد شخصی است؛ این گفته بازتاب یک بازبینی راهبردی است و می‌تواند علامتی از جابجایی در نگاه بخش‌هایی از نظام نسبت به ابزار بازدارندگی هسته‌ای محسوب شود. اعلام صریحِ پشیمانی از عدم دنبال کردن سلاح هسته‌ای، پیامی روشن به بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای ارسال می‌کند: تهران بخشی از گزینه‌های خود را بازتعریف می‌کند و دستاوردهای هسته‌ای احتمالی را راهی برای تغییر محاسبات امنیتی مقابل می‌داند.

اما همین بخش از مصاحبه، سوالات عملی و اخلاقی شدیدی را نیز برمی‌انگیزد. اگر نهادهای تصمیم‌گیری در دوران دهه هفتاد، به‌رغم «گفتگوی تمدن‌ها» یا هر شعار دیپلماتیک دیگر، به دنبال تسلیحات هسته‌ای بودند، آیا شهروندان و منطقه باید تبعات بلندمدت چنین انتخابی را تحمل می‌کردند؟ آیا تصمیم امروز برای عقب‌نشینی از گفت‌وگو و بازگشت به گزینه‌های تسلیحاتی، هزینه‌های تحریم، انزوای دیپلماتیک و تنش‌های نظامی گسترده‌تر را در محاسبات قرار داده است؟ شمخانی خود اشاره کرد که دهه هفتاد فضای دیگری داشت و آن دوره «گفتگوی تمدن‌ها» محور بود؛ اما اظهارنظر او که امروز «ثابت شده ایران باید چنین توانمندی را فراهم می‌کرد»، بیش از آنکه پاسخ تحلیلی باشد، واکنشی احساسی به بحران‌های جاری منطقه است.

بخش دیگری از گفت‌وگو که بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌ها داشت، ادعای شمخانی درباره حادثه سرنگونی هواپیمای اوکراینی بود. او گفت بلافاصله پس از اطلاع از شلیک «بچه‌ها» و اطلاع ستادکل، موضوع را به رئیس‌جمهور وقت اطلاع داده است؛ اظهارنظری که با روایت‌های رسمی و برخی اظهارنظرهای اعضای دفتر ریاست‌جمهوری تناقض دارد و مجدداً پرسش درباره چرایی تاخیر در اعلام حقیقت و وجود شبکه‌های پنهان‌کاری در بدنه تصمیم‌گیری را برجسته می‌کند. این نوع اعترافات، وقتی از زبان چهره‌ای که خود در حلقه‌های امنیتی حضور داشته شنیده می‌شود، نه تنها اعتبار روایت رسمی را زیر سوال می‌برد، بلکه نشان می‌دهد که دسترسی به اطلاعات و زمان اعلام آن ابزار قدرت و کنترل است.

در حوزه دریایی و تهدید بستن تنگه هرمز، شمخانی بار دیگر از لحن تهدیدآمیز اما محتاطانه استفاده کرد؛ او گفت که برای بستن کامل تنگه «باید خیلی به سیم آخر بزنیم» و «ما هنوز به آن مرحله نرسیده‌ایم»، و هم‌زمان از وجود «توانمندی‌هایی» در جنگ دریایی سخن گفت که برای دشمن شناخته‌شده نیست. این ترکیبِ زبان تهدید و فروتنی عملی، راهبردی است که پیش از این نیز شاهد آن بوده‌ایم: نشان دادن قابلیت تهدید، بدون تعهد آشکار به اجرای آن. چنین موضع‌گیری‌هایی، اگرچه ممکن است در کوتاه‌مدت بازدارندگی‌ای نمادین ایجاد کند، اما در بلندمدت کشور را در معرض فشارهای اقتصادی و نظامی بیشتر قرار می‌دهد، زیرا عملاً بازی با اهرم‌هایی است که در شرایط واقعی ممکن است به «خودکشی استراتژیک» برای رژیم بدل شود.

در نهایت، یک فصل دیگر از مصاحبه به تحلیلی درباره حادثه مرگ ابراهیم رئیسی و همراهانش اختصاص داشت، جایی که شمخانی با احتیاط از احتمال «ترور» یا عامل خارجی سخن گفت و اذعان کرد که از نظر فنی شواهدی از حادثه خارجی مشاهده نشده، اما «ممکن است علت فراتر از تشخیص فنی ما باشد». این نوع اظهارنظر، در کنار سایر اعترافات مصاحبه، تصویری از نظامی‌گری، رازآلودگی و تمرکز قدرت درون حلقه‌های محدود را نشان می‌دهد؛ وضعیتی که نه‌تنها پاسخگویی را تضعیف می‌کند، بلکه زمینه‌ساز سوءظن‌ها و توهمات امنیتی می‌شود.

شمخانی در ادامه، به تهدیدات منطقه‌ای و وضعیت پرتنش خلیج فارس نیز اشاره کرد و گفت که ممکن است کشورهای غربی تصمیم گرفته باشند جمهوری اسلامی را «جمع کنند» اما به ادعای او، این تلاش‌ها ناکام خواهد ماند. او جنگ دوازده روزه اخیر را نمونه‌ای از این توطئه دانست و گفت که «آمریکا در پایان این جنگ تأسیسات فردو را هدف قرار داد، زیرا اسرائیل شکست خورده بود.» با این حال، واقعیت این است که هیچ منبع مستقل بین‌المللی چنین حمله‌ای را تأیید نکرده و روایت شمخانی، بیش از هر چیز ادامه همان زبان تبلیغاتی رسمی است که همیشه خود را پیروز می‌بیند، حتی در میان شکست‌های آشکار.

در بخش دیگری از این مصاحبه، او بار دیگر از قدرت نظامی و توانمندی‌های ناشناخته دریایی جمهوری اسلامی سخن گفت و افزود: «در جنگ دریایی قدرت‌هایی داریم که هنوز برای دشمن شناخته شده نیست.» این جملات که بارها در سال‌های اخیر از زبان فرماندهان سپاه نیز شنیده شده، عملاً بخشی از همان نمایش دائمی قدرت است که هدفش بیشتر مصرف داخلی دارد تا پیام واقعی بازدارندگی.

از سوی دیگر، این گفت‌وگو هم‌زمان با تشدید فشارهای بین‌المللی علیه تهران و فعال شدن دوباره مکانیسم ماشه صورت گرفت؛ روندی که احتمال بازرسی کشتی‌های جمهوری اسلامی و حتی مسدود شدن مسیرهای دریایی را افزایش داده است. در چنین شرایطی، اظهاراتی از این دست، به‌ویژه تهدیدهای ضمنی درباره تنگه هرمز، می‌تواند واکنش‌های خطرناک‌تری در پی داشته باشد و موقعیت شکننده اقتصادی ایران را وخیم‌تر کند.

در مجموع، گفت‌وگوی اخیر علی شمخانی را می‌توان آینه‌ای از تناقض‌های درونی نظام دانست: از یک سو پشیمانی از دوران گفت‌وگو و تمایل به بازگشت به مسیر نظامی‌گری، و از سوی دیگر تکرار شعارهایی که قرار است ضعف‌های ساختاری را بپوشانند. او همزمان از شفافیت و عقلانیت سخن می‌گوید، اما به‌عنوان یکی از معماران پنهان‌کاری‌های امنیتی، روایت‌های ضدونقیض از فجایعی چون سقوط هواپیمای اوکراینی و حادثه مرگ رئیس‌جمهور سابق را بازتولید می‌کند.

جمع‌بندی اما روشن است: حرف‌های شمخانی مجموعه‌ای از اعتراف‌ها، تهدیدهای کنترل‌شده و بازخوانی روایت‌های گذشته را دربر دارد که همگی به یک نتیجه واحد می‌رسند؛ نظام جمهوری اسلامی در موقعیتی قرار دارد که گزینه‌های خود را مجدداً وزن می‌کند، اما این بازتعریف غالباً بدون شفافیت، پاسخگویی یا در نظر گرفتن هزینه‌های متقابل انجام می‌شود. وقتی مقامات ارشد از تمایل آشکار به سلاح هسته‌ای سخن می‌گویند، از اطلاع‌رسانی دیرهنگام درباره فجایع ملی دفاع می‌کنند، و تهدید به استفاده از اهرم‌های منطقه‌ای می‌کنند، پرسش اصلی برای افکار عمومی و همسایگان این است: آیا این استراتژی، امنیت و عزت ملی را تضمین می‌کند یا صرفاً بی‌ثباتی، انزوای بین‌المللی و ریسک‌های غیرقابل پیش‌بینی بیشتری را به کشور تحمیل خواهد کرد؟

پاسخ به این پرسش‌ها در گروِ شفافیت بیشتر، گفت‌وگوی ملی درباره گزینه‌های راهبردی، و ارزیابی واقع‌بینانه هزینه‌ها و منافع هر تصمیم است؛ چیزی که در گفت‌وگوی اخیر شمخانی، به‌روشنی کمبود آن دیده شد.