در حالی که جمهوری اسلامی همچنان زیر فشارهای شدید داخلی و بینالمللی قرار دارد، خبر تماس تلفنی مسعود پزشکیان، رئیسجمهور تازهکار ایران، با ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، درباره بحران هستهای و مذاکرات با آمریکا، نگاهها را به سمت تهران و مسکو دوخته است. بهگفته کاخ کرملین، پوتین اعلام کرده که آماده است برای رسیدن به یک «توافق عادلانه» بین ایران و آمریکا نقش میانجی را بازی کند؛ اما پرسشی که ذهن بسیاری را مشغول کرده این است که روسیه دقیقاً چه منافعی از این میانجیگری دنبال میکند و چرا جمهوری اسلامی همچنان حاضر است روی مسکو حساب باز کند؟
واقعیت این است که مسکو بارها در بزنگاههای تاریخی، تهران را تنها گذاشته و در نهایت، منافع ژئوپولیتیک خود را بر هر نوع تعهد یا دوستی ترجیح داده است. حالا جمهوری اسلامی در شرایطی که نه در داخل مشروعیت دارد و نه در سطح بینالمللی اعتباری برایش باقی مانده، بار دیگر امیدش را به کرملین دوخته است.
از سوی دیگر، رسانههای غربی اعلام کردهاند که مذاکرات هستهای میان ایران و آمریکا هفته آینده از سر گرفته خواهد شد. دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، موضعی بسیار سختگیرانه اتخاذ کرده و خواستار توقف کامل غنیسازی اورانیوم در ایران شده است. استیو ویتکاف، نماینده ویژه ترامپ، البته روند مذاکرات را «مثبت و رو به جلو» توصیف کرده، اما کمتر کسی در میان تحلیلگران مستقل به موفقیت این مذاکرات خوشبین است. بسیاری معتقدند که جمهوری اسلامی، همچون گذشته، تنها در پی خریدن زمان است، نه دستیابی به توافقی پایدار.
بر اساس گزارش نورنیوز، رسانه نزدیک به شورای عالی امنیت ملی، دور چهارم مذاکرات روز یکشنبه ۲۱ اردیبهشت در مسقط، پایتخت عمان، برگزار میشود؛ کشوری که در سالهای اخیر به یکی از مهمترین میانجیها میان تهران و واشنگتن تبدیل شده است. طبق این گزارش، مذاکرات بر محور مسائل انسانی و دغدغههای امنیتی متمرکز خواهد بود، اما تجربههای گذشته نشان میدهد که جمهوری اسلامی معمولاً ترجیح میدهد تا آخرین لحظه جزئیات واقعی را از افکار عمومی پنهان نگه دارد.
همین پنهانکاری و بیاعتمادی عمومی باعث شده مردم ایران نگاه بسیار بدبینانهای به این مذاکرات داشته باشند. سالها مذاکره، از برجام گرفته تا توافقات محدودتر، تنها به بستههای تحریمی سنگینتر و تشدید بحرانهای اقتصادی داخلی انجامیده است. مردم ایران زیر بار تورم افسارگسیخته، بیکاری، سقوط ارزش پول ملی و سرکوب سیاسی و اجتماعی خرد شدهاند و بعید است باز هم فریب وعدههای تکراری حکومت درباره «گشایشهای اقتصادی» را بخورند.
نکته مهم دیگر، وضعیت منطقهای جمهوری اسلامی است. تهران سالهاست که سیاست خارجی خود را بر پایه مداخله در منطقه تنظیم کرده؛ از حضور مستقیم در سوریه و حمایت همهجانبه از حزبالله لبنان گرفته تا نفوذ گسترده بر شبهنظامیان عراقی و پشتیبانی تسلیحاتی از حوثیهای یمن. اما حالا شرایط به سرعت در حال تغییر است. چشمانداز سقوط احتمالی بشار اسد در سوریه، موقعیت منطقهای جمهوری اسلامی را بهشدت تضعیف خواهد کرد و چهبسا حتی حمایت تهران از حوثیها در یمن را نیز از بین ببرد.
در داخل ایران، شکاف میان جریانهای حکومتی بر سر پرونده هستهای عمیقتر شده است. جناحهای تندرو همچنان بر سیاست «مقاومت حداکثری» اصرار دارند؛ سیاستی که تنها دستاوردش برای مردم، تحریمهای فلجکننده و انزوای بینالمللی بوده است. از سوی دیگر، مسعود پزشکیان که تلاش دارد خود را چهرهای میانهرو و اصلاحطلب نشان دهد، عملاً در ساختاری اسیر است که تصمیمهای کلانش تنها در بیت رهبری گرفته میشود. این پرسش جدی مطرح است که آیا پزشکیان واقعاً قادر خواهد بود تغییر جهت بدهد، یا همچون رؤسای جمهور پیشین، به بلندگوی سیاستهای رهبر جمهوری اسلامی تبدیل خواهد شد؟
همزمان، آمریکا و متحدانش، که بارها فریب بازیهای وقتکشی تهران را خوردهاند، بهنظر میرسد اینبار محتاطتر عمل میکنند. آنها بهخوبی آگاهند که بدون دریافت امتیازهای واقعی ـ از جمله کاهش سطح غنیسازی، توقف برنامه موشکی و مهار نفوذ منطقهای تهران ـ هر نوع توافقی تنها روی کاغذ خواهد ماند.
در مجموع، آینده مذاکرات هستهای بیش از هر زمان دیگری در هالهای از ابهام فرو رفته است. جمهوری اسلامی با اقتصادی فروپاشیده، مردمی خشمگین و مشروعیتی مخدوش، روی لبه پرتگاه حرکت میکند. پرسش اصلی این است که آیا تهران بالاخره از رؤیای هستهای خود کوتاه خواهد آمد یا باز هم تلاش میکند زمان بخرد و بحران را به تأخیر بیندازد؟
یک چیز مسلم است: بدون بازنگری عمیق در سیاست داخلی و خارجی، هر توافقی تنها مسکنی موقت خواهد بود؛ مسکنی که نمیتواند دردهای مزمن اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ایران را درمان کند. مردم ایران خستهتر از آناند که با وعدههای پوچ سرگرم شوند؛ زمان پاسخگویی واقعی فرارسیده است.