بحران آلودگی هوا بار دیگر چهره شهرهای ایران را تیره کرده و وضعیت به مرحلهای رسیده که بسیاری از کارشناسان از آن بهعنوان «فروپاشی زیستمحیطی» یاد میکنند. تهران، که دیروز طبق دادههای شرکت سوئیسی IQAir آلودهترین شهر جهان اعلام شد، دیگر یک استثناء نیست؛ بلکه تنها نماد آشکار یک بحران ملی است که از پایتخت تا خوزستان، از اصفهان و قم تا تبریز و ارومیه، همه را در خود فرو برده است. شاخص آلودگی هوای تهران امروز به عدد ۱۸۰ رسید، یعنی «ناسالم برای همه گروهها»، و تنها در ۱۶ شهر خوزستان نیز وضعیت قرمز و بسیار خطرناک گزارش شده است.
اما آنچه این فاجعه را عمیقتر و دردناکتر میکند، نه فقط سطح بالای آلودگی، بلکه عادیسازی و انکار سیستماتیک بحران توسط مسئولان است. میلیونها شهروند، در میانه سختترین شرایط اقتصادی و اجتماعی، مجبورند حق ابتدایی خود برای تنفس را نیز از دسترفته ببینند. درحالیکه مردم با گرانی، بیکاری، نابرابری، کمبود آب، قطع برق و فرسودگی زیرساختها دستوپنجه نرم میکنند، اکنون باید برای «هوا» هم بجنگند؛ آن هم در کشوری که طبق قانون، حاکمیت موظف به تأمین سلامت عمومی است.
این پرسش بهدرستی مطرح است: این مردم قرار است کدام فشار را تحمل نکنند؟
وقتی شهروندی در کشور خود حتی نمیتواند هوای سالم تنفس کند، بحث فقط محیطزیست نیست؛ این بحران مستقیم به کرامت انسانی و امنیت اجتماعی گره میخورد.
کارشناسان میگویند آلودگی هوا یک پدیده طبیعی نیست؛ نتیجه مستقیم سیاستهای شکستخورده و سالها سوءمدیریت است. میلیونها خودروی فرسوده که سالهاست باید از رده خارج میشدند همچنان در خیابانهای ایران تردد میکنند. صنایع بزرگ آلاینده بدون هیچ نظارت مؤثر، به تولید دود و سم ادامه میدهند. ناوگان حملونقل عمومی عملاً فلج است؛ مترو و اتوبوس فرسوده، خطوط ناکافی، سرمایهگذاری صفر در حملونقل پاک. نیروگاهها همچنان مازوت میسوزانند و مسئولان آن را یا انکار میکنند، یا طبیعی جلوه میدهند.
در کشورهای توسعهیافته، دولتها با کوچکترین تهدید زیستمحیطی با فوریت عمل میکنند: یارانه برای حملونقل پاک، مالیات سنگین برای صنایع آلاینده، محدودیت تردد خودروها، قوانین سختگیرانه، و مهمتر از همه، اولویت سلامت مردم بر سود اقتصادی. اما در ایران، مسئولان بهجای پذیرش مسئولیت، بحرانها را به «تغییرات اقلیمی» و «شرایط طبیعی» نسبت میدهند؛ بهانههایی که تنها برای انکار کوتاهیها و فرار از پاسخگویی به کار میرود.
در تهران، اختلافات شدید بین استانداری، وزارت بهداشت و آموزش و پرورش نشانه روشنی است از نبود یک سیاست ملی واحد برای مقابله با آلودگی هوا. علیرضا رئیسی، معاون وزارت بهداشت، با صراحتی کمسابقه گفت در بسیاری از استانها برای تعطیلی مدارس از دادههای علمی استفاده میشود، اما در تهران تصمیمها «غیرعلمی، غیرشفاف و تحتتأثیر افراد غیرمتخصص» گرفته میشود. او تأکید کرد سلامت دانشآموزان موضوعی نیست که بتوان آن را با ملاحظات اداری معامله کرد.
این بحران اما تنها یک مسئله فنی نیست؛ یک بحران اجتماعی و سیاسی تمامعیار است. وقتی حق ابتدایی مردم برای تنفس هوا به کالایی کمیاب تبدیل میشود، وقتی مدیران اجرایی مسئولیت بحران را به عوامل طبیعی حواله میدهند، و وقتی سلامت عمومی قربانی سودهای کوتاهمدت صنعتی میشود، مسئله دیگر تنها آلودگی نیست؛ مسئله، فروپاشی اعتماد عمومی و ناکارآمدی ساختاری در حکمرانی است.
نکته مهم این است: مردم ایران سالهاست زیر فشار سنگین اقتصادی، محدودیتهای اجتماعی و کمبودهای ساختاری زندگی میکنند. اکنون محرومیت از هوا — ابتداییترین حق زیستی بشر — این واقعیت تلخ را آشکار میکند که مدیریت محیطزیست در ایران نهتنها ناکارآمد، بلکه به مرحلهای رسیده که توان محافظت از سلامت عمومی را ندارد.
آلودگی هوا امروز فقط آسمان تهران را تیره نکرده؛ آسمان اعتماد مردم را نیز پوشانده است. این بحران ادامه خواهد داشت تا زمانی که سلامت مردم بر سیاست و سود ترجیح داده نشود، و تا زمانی که ساختار اجرایی کشور در برابر یک قانون ساده — حق تنفس مردم — پاسخگو نباشد.
