اسماعیل بقایی، سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی، در نشست خبری دوشنبه اول دیماه با ادبیاتی تهاجمی و کنایهآمیز به کالبدشکافی سیاستهای دفاعی و هستهای پرداخت. او با تاکید بر اینکه توانمندیهای موشکی جمهوری اسلامی به هیچ عنوان موضوع مذاکره یا چانهزنی نیست، این برنامه را صرفاً با هدف دفاع از تمامیت ارضی و ایجاد بازدارندگی در برابر تهدیدات احتمالی توصیف کرد. این اظهارات در حالی مطرح میشود که رسانههای بینالمللی از احتمال تشدید تنشها خبر میدهند، اما مقامات نظامی در تهران، از جمله احمد وحیدی، تهدیدات اخیر را کمارزش و نمایشی قلمداد کرده و مدعی هستند که اشراف کامل اطلاعاتی بر تمام تحرکات رقبای منطقهای خود دارند. بقایی مدعی است که این برنامهها ماهیتی کاملاً دفاعی دارد، اما پرسش اساسی اینجاست که اگر هدف تنها دفاع است، چرا هزینههای سرسامآور آن از جیب معیشت مردم پرداخت میشود و هیچ شفافیت نظارتی بر آن وجود ندارد؟
این سکه روی دیگری نیز دارد که سخنگو تلاش کرد آن را زیر واژگان دیپلماتیک پنهان کند. در حالی که او از دفاع از کیان ایران سخن میگوید، پرسشهای بیپاسخی درباره تناقض میان ادعای بازدارندگی و انزوای فزاینده بینالمللی مطرح است. جمهوری اسلامی مدعی است که تسلیحاتش برای صلح طراحی شده، اما همزمان با اتهامات سنگین حمایت نظامی از روسیه در جنگ اوکراین روبروست؛ اتهامی که بقایی آن را تکراری و غیرمنطقی میخواند، اما نتوانسته است از فشار دیپلماتیک اروپا بر تهران بکاهد. اصرار بر غیرقابل مذاکره بودن توان موشکی، عملاً تمام راههای دیپلماتیک برای کاهش تحریمها را مسدود کرده است. این لجاجت در میز مذاکره، بیش از آنکه امنیتساز باشد، منجر به فرسودگی زیرساختهای کشور و نابودی طبقه متوسط شده است، در حالی که مقامات حکومتی همچنان در پی رویاپردازیهای نظامی خود هستند.
بحران روابط با آژانس بینالمللی انرژی اتمی نیز فصل پرتنشی از این نشست خبری بود. بقایی با فرار به رو به جلو، آژانس و شخص رافائل گروسی را به بهرهبرداری سیاسی متهم کرد و مدعی شد که جمهوری اسلامی همچنان به تعهدات خود پایبند است. اما واقعیتهای میدانی نشان میدهد که پس از حملات خردادماه به تاسیسات هستهای، شفافیت در این برنامه به حداقل ممکن رسیده و عملاً نظارت موثری وجود ندارد. سخنگوی وزارت خارجه با طرح این پرسش که «آیا ما باعث توقف روند همکاری شدیم؟»، تلاش کرد مسئولیت بنبست کنونی را به گردن طرفهای غربی بیندازد. این فرافکنی آشکار در حالی صورت میگیرد که عدم محکومیت حملات توسط آژانس از نظر تهران به منزله چراغ سبز برای تکرار حوادث است، اما از منظر جامعه جهانی، پنهانکاریهای هستهای تهران تنها به ابهامات درباره ماهیت واقعی فعالیتهای اتمی دامن زده و خطر رویارویی نظامی را بیش از پیش تقویت کرده است.
در بخش دیگری از سخنان، بقایی به موضوع ۶ میلیارد دلار دارایی ایران در قطر اشاره کرد و بار دیگر آمریکا را به نقض عهد متهم ساخت. این تکرار مدام واژه «بدعهدی دشمن»، در واقع پوششی برای ناکارآمدی ساختاری در توافقات ارزیابی میشود. از طرفی، ادعای واشینگتنپست مبنی بر پیشنهاد مخفیانه ترامپ برای لغو کامل تحریمها در ازای توقف غنیسازی، از سوی سخنگو کذب محض و دروغ توصیف شد. این تکذیب سریع و تهاجمی نشاندهنده هراس عمیق هسته سخت قدرت در تهران از تغییر قواعد بازی در دوران جدید ریاستجمهوری آمریکا است. آنها نگرانند که فشارهای احتمالی برای یک توافق فراگیر، نهتنها برنامه هستهای، بلکه نفوذ منطقهای و سیستم موشکی آنها را نیز هدف قرار دهد که این به معنای پایان ابزارهای فشار سیاسی جمهوری اسلامی در سطح بینالملل خواهد بود.
واکنش بقایی به قطعنامه حقوق بشری مجمع عمومی نیز اوج تناقض در گفتار دیپلماتیک این نظام را نشان داد. او با بیارزش خواندن این قطعنامه و متهم کردن کانادا به نفاق، مدعی شد که اکثریت کشورهای جهان با این روند همراه نیستند. اما واقعیت آماری و حقوقی نشان میدهد که مشروعیت بینالمللی جمهوری اسلامی در حوزه حقوق بشر به پایینترین سطح تاریخی خود سقوط کرده است. سخنگوی وزارت خارجه سعی کرد با گره زدن موضوع حقوق بشر به حوادث غزه و فلسطین، از پاسخگویی به کارنامه سیاه داخلی شانه خالی کند. این تاکتیک تکراری که نوعی گریز از واقعیت محسوب میشود، دیگر حتی برای حامیان منطقهای نظام هم رنگی ندارد، چرا که افکار عمومی جهان بهخوبی تفاوت میان ادعاهای بشرودستانه در خارج و سرکوبهای گسترده در داخل ایران را درک میکنند.
در حوزه سیاست منطقهای، بقایی با لحنی انتقادی به استرالیا و کشورهای غربی تاخت و آنها را به حمایت از تروریسم متهم کرد. او در حالی از مبارزه با داعش و نقش قاسم سلیمانی سخن میگوید که بسیاری از کشورهای منطقه، مداخلات سپاه پاسداران را عامل اصلی بیثباتی و ایجاد خلاء قدرت برای رشد گروههای افراطی میدانند. سخنگوی وزارت خارجه مدعی است که اقدامات اسرائیل زمینهساز رشد مجدد داعش است، اما از پاسخ به این سوال باز میماند که چگونه حضور نظامی و شبهنظامی جمهوری اسلامی در سوریه و عراق، به جای ثبات، تنها به چندپارگی این کشورها دامن زده است. ادعای فطری بودن مقاومت، در واقع پوششی برای تداوم حمایتهای مالی و نظامی از گروههای نیابتی است که هزینههای سنگین آن مستقیماً از سفره و معیشت ایرانیان کسر میشود.
نگاهی به روابط با روسیه نیز نشاندهنده یک ترافیک دیپلماتیک سنگین اما پرابهام است. امضای اسناد جدید همکاری میان عراقچی و لاوروف در مسکو به عنوان یک موفقیت بزرگ جلوه داده میشود، اما حتی در این روابط به اصطلاح راهبردی نیز تنشهایی بر سر روایتهای برجام و مکانیسم اسنپبک وجود دارد. بقایی در پاسخ به سوالات پیرامون اظهارات متناقض لاوروف، ترجیح داد موضوع را یک بحث تاریخی غیرمفید بنامد تا مبادا خدشهای به تنها متحد جدیاش وارد شود. این رفتار نشان میدهد که دیپلماسی جمهوری اسلامی تا چه حد در برابر کرملین آسیبپذیر و منفعل است، به طوری که حتی جرات اصلاح روایتهای غلط طرف روسی درباره حقوق ایران در توافقات بینالمللی را ندارد و منافع ملی را فدای بقای سیاسی و پیوند با شرق میکند.
نطق اسماعیل بقایی در دوشنبه اول دیماه، بازتابی دقیق از یک ساختار سیاسی است که در محاصره بحرانهای خودساخته، تنها راه خروج را در تهدید، انکار و فرافکنی میبیند. تاکید بر پایانناپذیری جنگها و هزینهزا بودن سیاستهای آمریکا برای مردم خودشان، نشان از آن دارد که اتاق فکرهای تهران هنوز آماده پذیرش واقعیتهای نوین جهانی و تغییر رفتار نیستند. جمهوری اسلامی با گره زدن امنیت ملی به پروژههای موشکی و هستهای که هیچ سود اقتصادی برای مردم نداشته، عملاً در تلهای گرفتار شده که هر حرکتش برای رهایی، منجر به انزوای بیشتر میشود. دیپلماسی در تهران، دیگر نه ابزاری برای حل مشکل، بلکه تریبونی برای تکرار شعارهایی است که با واقعیتهای معیشتی و سیاسی ایران فرسنگها فاصله دارد و تنها به بنبست کنونی عمق میبخشد.
مواضع مطرح شده در این نشست خبری بیش از آنکه نشاندهنده اقتدار باشد، گویای وحشتی نهادینه از تغییرات قریبالوقوع در سطح بینالمللی است. از تکذیب پیشنهادهای ترامپ تا حمله به آژانس و کشورهای اروپایی، همگی قطعات یک پازل هستند که نشان میدهد نظام در حال آمادهسازی برای یک تقابل جدید است. اما سوال اساسی این است که آیا زیرساختهای اقتصادی و اجتماعی ایران، تابآوری لازم برای همراهی با این ماجراجوییهای جدید دیپلماتیک و نظامی را دارند یا خیر. شواهد نشان میدهد که شکاف عمیق میان ملت و دولت، بزرگترین پاشنه آشیل این سیاستهای تهاجمی است که سخنگوی وزارت خارجه سعی دارد با لفاظیهای معمول، آن را از نگاه تحلیلگران و افکار عمومی دور نگه دارد. این رویارویی با واقعیت، در نهایت فراتر از بیانیههای رسمی، در خیابانها و سفرههای مردم رقم خواهد خورد.
