بیروت برای سه نسل از اشراف زادگان ایرانی در فاصلهانقلاب مشروطیت تا دهه پنجاه قرن بیستم، ایستگاه معرفت با دو وجه شرقی و غربی بود. هم جمال زاده نویسنده و امیرعباس هویدا در بیروت به مدرسه و دانشگاه رفته بود و هم تیمور و شاپور بختیار و شگفتا که این امیر عباس و شاپور دیرسالی در برابرهم ایستاده بودند . روزی که معلم هر دو «تقیالدین الصلح» نخست وزیر اسبق لبنان در سفر رسمیاش به تهران از امیرعباس سراغ شاپور را گرفت به او گفته شد شاپور در زندان است. تقیالدین الصلح هنگام ترک تهران با شاگرد دیگرش شاپور بختیار که به خواست او از زندان آزاد شده بود دیدار کرد.
محمد رضا شاه که در راه سفر به قاهره برای ازدواج باخواهر پادشاه وقت مصر در بیروت توقف کرده بود چنان شیفتهی لبنان شد که در دوران پادشاهی مسائل لبنان را از نزدیک دنبال میکرد و دولتمردان لبنانی چون کمیل شمعون، مسیحی و کاظمالخلیل شیعه و خاندان سنی الصلح و سلام از جمله دوستان صمیمی او بودند. شمعون هراز گاه برای شکار به ایران میآمد
ولید جنبلاط در تهران
*مسعود کیمیائی فیلم “بیگانه بیا ” نخستین فیلمش را بعد از ظهری ، خصوصی برای رفیقانش نمایش داد . فیلم مرا سخت ، گرفت ، بخصوص پریچه موطلائیش که در کناربهروز وثوقی و فرامرز قریبیان و فرخ ساجدی دلبری میکرد و دل و دیده ما هجده سالگان را در همان نگاه اول ربوده بود . مسعود اینو از کجا پیدا کردی ؟ اسفند جان منفردزاده با طنز پر مایه اش سر به سر کیمیائی میگذاشت که بابا این لوطی گری نیست که فرشتگان همه مسعودی اند !
درهمان جلسه با مارینا متر أشنا شدیم . زنی به غایت زیبا که مسعود گفت شش زبان بلد است و دختر یک اوکراینی –آلمانی مهاجر و مادری روسی ایرانی است . از او سولاتی کردم تا هفته بعد در مجله فردوسی ، ضمن معرفی فیلم ، چهره و زندگی اورا دقیقتر شرح دهم . وقتی گفت نام فامیلش جان بولاد است ، تعجب کردم اسم بگونه ای غریب آشنا بود اما هرچه فکر کردم ، کمتر چیزی به یادم آمد . چند صباحی گذشت مسعود کیمیائی به شدت درگیر تدارکات قیصر بود . روزی اسفند زنگ زد که سوار شو بیا خانه ماریا پدرش فوت کرده و میرویم گورستان روسها .آدرس داد چهاراه حقوقی توی یکی از فرعیها .رفتم مارینا و مادرش سیاه پوش و دخترک زیبای 5 شش ساله اش با پیراهن سپید گوشه ای کز کرده بود . مادر قهوه ای دلپذیر به ما داد و راه افتادیم . مسعود کنار دست من در جلو بود اسفند صندلی پشت ، مشغول شیطنت و یکباره به در ماشین میزد که ای وای علی ماشینت خرد شد . در گورستان کشیش ارتدوکس مراسم را برگزار کرد و با هم به خانه مارینا بازگشتیم و ودکائی و نان و پنیری و مادر که به یاد همسرش مینوشید و اشک میریخت .
چند هفته ای بعد مارینا زنگ زد نخست برای تشکر از مطلبی که در باره روز تشییع جنازه پدرش در مجله فردوسی نوشته بودم و بعد دعوتی به شام در خانه اش و خواهش کرد آقای عباس پهلوان هم باشند که به ایشان ارادت دارد و … ساعت 7 شب رفتیم . مسعود هم بود و من با شگفتی ولید جنبلاط فرزند دولتمرد بزرگ لبنانی کمال جنبلاط را که به روی نیمکتی لم داده بود دیدم . مثل همیشه با کت چرمی ، شلوار جین و بلوز فرانسوی و پوتین چرمی مشکی !
ولید را در بیروت دوسه بار در دانشگاه آمریکائی دیده بودم که توی کافه تریا با امین جمیل و دانی شمعون پسران پیر جمیل و کامیل
شمعون که از مخالفان پدرش بودند با شماری زیباروی تنگ هم نشسته بودند .
ولید در تهران خانه مارینا همسر اولش
آنشب ، شبی تاریخی شد . مارینا تعریف کرد که جد بزرگش برادر جد بزرگ جنبلاط بوده که در پایان قرن نوزدهم به اوکراین و مسکو میرود ، زن میگیرد و به عنوان امیری لبنانی ماندگار میشود و او پس از دیدار یکی از عموهایش از این رابطه آگاه میشود و برای کمال جنبلاط نامه ای مینویسد . بعد با ولید مراوداتی مکتوب برقرار میکند و حالا ولید آمده تا با او ازدواج کند و به لبنانش ببرد . مارینا از همسر اولش که از او جدا شده بود دختری داشت که با او به لبنان رفت و امروز در هلند از زیباترین مانکن ها و هنرپیشگان هلندی است .
کمال جنبلاط
این قصه را نیز من در فردوسی نوشتم . مارینا به لبنان رفت و در قصر کمال جنبلاط منزل کرد .
رهبر سرشناس و برجسته “دروزهای” لبنان کمال جنبلاط که در عین حال حزب سوسیالیست پیشرو او، طلایهدار قومیت عربی و متحد شفیق جمال عبدالناصر و عرفات بود همهرژیمهای راستگرای خاورمیانه را دشمن میدانست اما وقتی نام ایران به میان میآمد تأمل میکرد که هم سرسپرده مولانا بود و هم دلبسته خواجه شیرازو سعدی ، ضمن آنکه از الموت و حسن صباح چنان یاد میکرد که از کعبه آمال و قهرمان رویاهایش.
در کتاب این زندگی من است او در برابر سؤالهای متعد که علیه پادشاه ایران عنوان میشد از دادن پاسخهای منفی پرهیز میکرد و ضمن ستایش از فرهنگ و ادب و شعر و تصوف ایران زمین ، زیر لبی میگفت پادشاه سرزمینی به عظمت ایران را هرگز ملامت نمیکنم . ولید پسرش که بعد از قتل پدر توسط عوامل حافظ الأسد رهبر سوسیالیست های پیشرو و دروزیهای لبنان شد با همسری نیمه ایرانی به لبنان باز گشته بود . و با آنکه پیوندشان دوام چندانی نیافت اما تا کمال جنبلاط زنده بود عروس ایرانیاش قدر میدید و بر صدر مینشست.هنوز سالی به شروع جنگ داخلی لبنان مانده بود که از لندن به لبنان رفتم و بعد از دیدار امام موسی صدر و کسب اجازه از او به دیدار کمال جنبلاط شتافتم (شرح این دیدار-ها- یکسال قبل از انقلاب به صورت پاورقی در روزنامه اطلاعات با عنوان شش هزار کیلومتر در جستجوی واقعیت به چاپ رسید.) در قصر جنبلاط در مختاره با آن ستونهای سنگی و اتاقهائی که شبیه اتاقهای قصرهای عثمانی در استانبول و قاهره بودند . به اتاقی هدایت شدیم که کمال جنبلاط با هیبت خود علی رغم آن جسم نحیف ، فضا را تحت کنترل داشت .. بانوی خانه امیره می شکیب ارسلان در کنار همسرش و مارینا سمت چپ میز در کنار ولید نشسته بود ، من در سمت راست با دکتر مروان حماده دولتمرد سرشناس دروزی که سالها بعد از سوءقصد طراحی شده رژیم سوریه جان سالم بدر برد و همسرش ، قرار گرفته بودیم .
همسرکمال جنبلاط و مادر ولید امیره می شکیب که در سال 2013 در سویس در گذشت
نورا شراباتی همسر سوم ولید و مادر سه فرزندش
تیمور، اصلان، دالیا
ولید جنبلاط در قصر مختاره با سگهایش
آنشب کمال جنبلاط مثنوی خواند فارسی کمی میدانسب به متون هندی هم علاقمند بود و أوپانیشت ها را بارها خوانده بود . از بودا گفت و از شاه نعمة الله ولی و اینکه اینها هزار بار از این امامهای شما برجسته ترند .از مانی گفت و از مزدک و اینکه حضرت زرتشت برزگترین انسان روی زمین از بدو خلقت بوده است . سوریها او را کشتند من در قاهره بودم به سرعت به بیروت رفتم و برفراز جبل برجنازه امیر جبل و دو همراهش نیایش ویژه انجام دادم . ولید سوگند یادکرد إنتقام پدر را از حافظ الأسد بگیرد اما مشایخ جبل او را منصرف کردند که ما تحمل قتل ترا نداریم باید صبور باشی حالا تو امیر کوهستانی . ولید صبورانه تحمل کرد تا روزی که توانست مرگ بر بشار الأسد را در برابر سرای حکومتی در قلب بیروت فریاد بزند . اما به مرور آن ولید پرشوری که یک بطر ویسکی را ، به ساعتی خالی میکرد پیر و شکسته روزهای سختی را میگذراند . و هفته پیش با ریش نتراشیده و افسرده در تلویزیون العربیه از درد های لبنان در حال فروریختن میگفت . سگ محبوبش کارلوس هم اورا تنها گذاشت و حالا ولید است و مختاره و خاطره مارینا و مادری که عاشقانه دوستش داشت .
لبنان پس از انقلاب
شیعیان لبنان ورود آیتالله خمینی را که فرزندش سید احمد با دختر خواهر امام موسی صدر ازدواج کرده بود، به صحنهی سیاست با شگفتی استقبال کردند. دو سال پیش از آن احمد که میهمان دائی همسرش شده بود در جنوب لبنان با روحانیون شیعه دیدار کرده بود و حالا به عنوان سایهای در پشت سر پدرش ظاهر میشد. دو سال پس از انقلاب وقتی علی اکبر محتشمیپور از نزدیکان رهبر انقلاب ایران به عنوان سفیر به سوریه رفت، دولت لبنان که با جنگهای داخلی و ظهور امیران جنگی اسمی بیشتر نداشت، سفیر رژیم ایران حجتالاسلام فخر روحانی را که به «نبیه بری» رهبر جنبش امل و رئیس فعلی پارلمان لبنان سخت تاخته و او را عامل آمریکا خوانده بود اخراج کرد. از آن پس عملاً محتشمیپور اداره امور لبنان را در دست داشت. و چیزی نگذشت که از رَحِم جنبش أمل، نوزادی به نام حزبالله را بیرون کشید. در دههی هشتاد جمهوری اسلامی میدان نبرد با آمریکا و غرب را به لبنان کشاند.
از یکسو با چاپ تمبری که روی آن تصویر آیتالله خمینی بود و عنوان جمهوری اسلامی لبنان بر آن نقش داشت، آشکار ساخت که در صدد اسلامی کردن لبنان است و از سوی دیگر با حمایت از حزبالله و وابستگانش که مقر تفنگداران دریائی آمریکا در بیروت و قرارگاه فرانسویها را در درهی بقاع منفجر کردند و سفارت آمریکا را به خاک و خون کشیدند و شماری شهروندان آمریکائی و غربی را به گروگان گرفتند (از جمله ویلیام باکلی رئیس دفتر سیا در خاورمینه که زیر شکنجه به دست ریشهری به قتل رسید و جسدش را در تهران سوزاندند ) به تصفیه حساب با غرب مشغول شد. ۲۰۰۰یا بیشتر از افراد سپاه که بعد از حمله اسرائیل به لبنان در سال ۱۹٨۲در این کشور مستقر شده و بعضاً حتی با دختران شیعه ازدواج کرده بودند با این رویا در لبنان مانده بودند که بر لحاف چهل تکه خوشرنگ لبنان با ادیان و مذاهب و احزاب گوناگون، یک رنگ سیاه بپاشند. به عبارتی لبنان را به حزبالله تحویل دهند. بدون اینکه دریابند لبنان برای غرب و جهان عرب تجربهای است که دوامش حتی در بدترین روزهای جنگ داخلی تضمین شده است. علی رضا عسکری معاون اسبق وزارت دفاع ، فرمانده سپاه در لبنان برای دوسال ؛ که به غرب پناهنده شد جزئیات حضور سپاه و نقاط قوت و ضعفش را در اختیار اسرائیلی ها قرار داد و اسرائیل موفق شد شربات سنگینی بر سپاه وارد کند . محسن موسوی کاردار رژیم در بیروت ، احمد متولیان فرمانده سپاه ، کاظم اخوان عکاس خبرگزاری ارنا و تقی رستگار مقدم مامور اطلاعات سپاه در لبینان از بلند پایگان رژیم بودند که توسط ایلی حبیقه از فرماندهان فالانژ ربوده و تحویل اسرائیل شدند . رژیم در بازی زشت تبلیغاتی سی سال اقوام آنها را دور دنیا کشاند با این ادعا که این چهار تن زنده اند و در اختیار اسرائیل ، بعد ها رون آراد خلبان اسرائیلی را نیز برای معاوضه با آنها در پی سقوط هواپیمایش اسیر کردند و چون به جائی نرسیدند به قتلش رساندند . جنگهای داخلی لبنان را ویران کرد اما لبنان فرهنگ و هنر و مدارس عالی و دانشگاها و السفیر و النهار و الحیاة و اللواء و مجلات الحوادث و المستقبل و الصیاد وسرمقاله های تکان دهنده میشل ابوجوده در النهار … باقی ماندند . کنسرتهای فیروز و ماجده الرومی و آلیسا و عاصی الحلانی ، مارسل خلیفه و راغب علامه ، برگزار میشد و جنگ حتی رابطه هارا به هم نریخته بود .
رفیق حریری معلم و حسابدار لبنانی صیداوی که با رفتن به عربستان و برپائی یک شرکت ساخت و ساز با ساختن یک بیمارستان و چند اتو بان ؛ سخت مورد توجه امیر عبدالله ولیعهد وقت و پادشاه بعدی قرار گرفته بود در پاسخ امیر که میخواست 5 میلیون دلار به او پاداش بدهد گفته بود به من یک گذرنامه و شهروندی بدهید. امیر عبدالله حریری را به شهروندی پذیرفت و گذرنامه سیاسی به اودا د .حریری با این امتیاز آمد و شد به لبنان را شروع کرد دهها مدرسه ساخت . 500 دانشجوی سنی و شیعه را برای تحصیل به فرانسه و بلژیک و کانادا فرستاد .
با تلاشهای او سرانجام لبنان جدید در «طائف» با میزبانی و صدها ملیون دلاری که سعودیها به امرای جنگ و بزرگان سیاست دادند زاده شد و بار دیگر ققنوس از خاکستر خود برخاست. رفیق الحریری، با ثروتی که در دوران کار در عربستان سعودی اندوخته بود برای بازسازی کشورش به میدان آمد و خیلی زود نشان داد دولتمرد تیزبین و خردگرائی است که حساسیتهای وطنش را میشناسد.ریاست دولت به او واگذار شد
در کمتر از ده سال او لبنان را ساخت مانهاتان بیروت سولیدر به زیباترین شکل با آسمان هراشهای زیبا حیات جدید لبنا. و قانون دیرپای سهم بندی برپایه مذهب را کاملاً به اجرا درآورد. ریاست جمهوری و فرماندهی کل ارتش از آن مسیحیان مارونی، ریاست دولت با سنّیها و ریاست پارلمان از آن شیعیان شد. در واقع از بدو استقلال لبنان چنین بود اما قرارداد طائف خط کشیها را واضحتر کرد که مثلاً اگر قرار شد وزیر خارجه ارتدکس نباشد سهمش به شیعیان میرسید هم چنانکه وزارت کشور و دادگستری و کشور بین مسیحیان مارونی و مسلمانان سنی ، و ارتدوکسها و ارمنی ها و به ندرت شیعیان در گردش خواهد بود.
حضور سوریه در لبنان که عملاً سی سال ارادهی ملوکانهاش از طریق ژنرال غازی کنعان و پس از او رستم غزاله از سوی بازیگران اصلی سیاست پذیرفته شده بود در کنار جمهوری اسلامی که میکوشید از حزبالله یک شبه دولت بسازد با مرگ حافظ الاسد بازیگر ماهر سیاست خاورمیانه و روی کار آمدن فرزند بیتجربهاش، دچار اخلال شد. اسد جوان تحمل پدر را نداشت به همین دلیل اگر از سیاستمداری لبنانی «نه» میشنید، سرنوشت او را حواله به دستگاه عریض و طویل شوهر خواهرش ژنرال آصف شوکت رئیس استخبارات میداد. رفیقالحریری تا زمانی که اسد جوان شأن او را رعایت میکرد میکوشید با مسالمت مشکلات را حل کند اما زمانی که دمشق بدون مشورت با او وابستگانش پارلمان لبنان را وادار کرد قانون را زیر پا بگذارند و ریاست جمهوری امیل لحود را که شش سال ریاستش پایان یافته بود برای سه سال تمدید کنند، رفیقالحریری برآشفت و از ریاست دولت کنار رفت. جانشین او عمر کرامی یک سنی از طرابلس که از اعتبار برادر نامدارش رشید کرامی که خود قربانی یک عمل تروریستی شده بود خرج میکرد لبنان را دربست به سوریه واگذاشته بود اما رفیقالحریری با حضور سنگین خود مانعی در این راه به حساب میآمد. قتل وی لبنان را نه فقط تکان داد بلکه زیر و رو کرد. جنبش استقلال خواهی به خونخواهی رفیق الحریری به انقلابی منجر شد که خروج ارتش سوریه، روی کار آمدن دولت اکثریت ضد سوریه، و همبستگی کامل لبنان با ایالات متحده و غرب را به همراه داشت. در این میان جمهوری اسلامی نیز در کنار سوریه از بازندگان بزرگ این تحول بود.
حمله اسرائیل به لبنان در ژوئیه سال بعد بار دیگر قواعد بازی را بر هم زد. حزبالله با ربودن دو سرباز اسرائیلی زمینهساز این حمله شد اما فرمان عملیات از تهران و دمشق صادر شده بود. ثلث لبنان ویران شد و حسن نصرالله دبیرکل حزبالله رسماً با نشان دادن چک 350 ملیون دلاری آیتالله خامنهای رهبر جمهوری اسلامی از پولهای حلالی یاد کرد که حزبالله در کنار موشکهای فجر و زلزال از رژیم ایران دریافت کرده است.
بعد از جنگ ،اکثریت که عنوان جبهه 14 مارس را به یاد رفیقالحریری بر خود گذاشته است بیش از پیش دریافت تا رشته حزبالله در دست دمشق و تهران است و کامیون کامیون اسلحه از ایران از راه سوریه به دست حزبخدا میرسد و دلارهای نفتی ایران چرخ حزبالله را میچرخاند، استقلال لبنان معنائی نخواهد داشت به همین دلیل در طول سالهای اخیر نوک تیز حمله جبهه 14 مارس متوجه تهران و دمشق بود. اما جبهه به مرور پس از امیل لحود ، ضعیف و از هم گسسته شد . باروی کارآمدن میشل عون ژنرال تبعیدی که با قتل رفیق حریری بخت بازگشت به کشورش را پیدا کرده بود دست در دست حزب الله ، عملا راه را بر سعد حریری جهت ادامه دادن راه پدرش بست . اسد با توطئه های پیاپی در حالیکه خود درگیر جنگی ویرانگر بود که یک ملیون کشته و 8 میلیون آواره و سوریه ای ویران حاصلش بود ، به توطئه و قتل دولتمردان مستقل و آزاده لبنان هم چون جورج حاوی ، جبران توینی ، پی یر جمیل فرزند امین جمیل رئیس جمهوری اسبق که وکیل مجلس بود و بعد از عمویش بشیر دومین بزرگ آل جمیل بود که قربانی سوریها میشد ، ژنرال وسام الحسن ، و دهها تن دیگر ادامه داد تا فضای رعب در لبنان برقرار باشد .شریک ایرانی و مزدوران حزب اللهی اش در این مهم دست در دست دمشق داشتند (ودارند ) . ولید جنبلاط از ترس مرگ و و به ویژه قتل پسر و جانشینش تیمور خود را از صحنه کنار کشیده و حرفهای جنجالی و سرد و گرم خود را متوقف کرده و از حزب الله ضمانت گرفته پسرش را نکشند .
تیمور جنبلاط ولیعهد ولید
لبنانی که روزی ملاذ و ملجاء همه ی آزادگان منطقه بود که از استبداد در وطنشان میگریختند امروز با سلطه حزب الله و ذلت عون در برابر حزب الله ، به خطرناک ترین و ناامن ترین کشور خاورمیانه تبدیل شده که در بدترین شرایط اقتصادی هر آن انتظار فروریختن ستونهای اقتصادی و اجتماعیش میرود .سالی یک ملیون و نیم توریست ثروتمند از حاشیه خلیج فارس و سعودی دیگر به لبنان نمیروند .کمکهای مالی نیز به خاطر حضور رژیم ایران و حزب الله از سوی سعودی و امارات و کویت قطع شده است .دیگر از لبنان زیباو بافرهنگ قرنهای 19 و 20 خبری نیست .در سالن اجتماعات دانشگاه آمریکائی بیروت صدای فیروز را قطع میکنند و به جایش عربده نوحه خوانهای ولی فقیه بالا میرود .لبنان آهسته آهسته میمیرد و بیروت ، خاطره زیبائی است از نور و آواز و حمراء و روشه و جبل و جونیه و کریزی هورس که اندک اندک کمرنگ میشود.
. …………………………
*ایندپندنت فارسی