عبث انگاری با نیشخندی سیاه مقاله ای از لیلا سامانی:
آگوست امسال، با خاموشی “اسلاومیر مروژک” نویسنده، هجو نویس، روزنامه نگار و نمایشنامه نویس شهیر لهستانی به نیمه رسید. نویسنده ی طنزپردازی که طی هشت دهه زندگی توانست نام خود را بر تارک ادبیات نمایشی معاصر لهستان، حک کند و درعرصه ی “کمدی گروتسک” در تئاتر پیشروی اروپا فاتح شود.
اسلاومیر مروژک در سال ۱۹۳۰ در حومه ی شهر کراکوی لهستان به دنیا آمد، سرزمینی عجین با فرهنگ مهاجرت؛ همان پدیده ای که دستمایه ی خلق آثار مروژک شد و کاراکترهای مهاجر بسیاری را در دل داستانهای این نویسنده آفرید. نویسنده ای که بعدها خودش بیش از سی سال، در مهاجرت به سر برد.
مروژک پس از اتمام دوران تحصیل ابتدایی و متوسطه برای ادامه ی تحصیل به آکادمی هنرهای زیبای شهر کراکو رفت و مشغول تحصیل در رشته معماری و نقاشی شد. او در همین حین با طراحی کاریکاتور برای مطبوعات حرفه ی روزنامه نگاری را پیشه کرد. شغلی که در سالهای بعد، آن را در کسوت منتقد تئاتر و مترجم پی گیری کرد.
بیست ساله بود که قطعات داستانی اش در یک مجموعه داستان چاپ شد و به این ترتیب مقدمه ی هجرت او از طنز تصویری به طنز ادبی فراهم شد. “فیل” نام نخستین مجموعه داستان کوتاه مروژک بود، کتابی که نام نویسنده ی بیست و هفت ساله اش، را نه تنها در اروپا که در دیگر قاره ها هم در محافل ادبی بر سر زبانها انداخت. این کتاب با طنزی انتقادی و گزنده، استبداد و جبر سلطه جویان را به سخره می گرفت، طنزی که خیلی زود راه خود را در دل ادبیات نمایشی لهستان گشود و سبب ساز ظهور شیوه ی دگرگونه ای از کاریکاتور سازی نمایشی درسبک ابسوردیسم (عبث انگاری) تئاترلهستان شد، سبکی که در آن طنز و تعهد با هم در می آمیخت تا بند ممیزی ای را که آن سالها بر کشورهای اروپای شرقی – زیر سلطه ی دولت کمونیستی شوروی – تحمیل شده بود را بگسلد.
او در نخستین نمایشنامه اش “پلیس”(۱۹۵۸)، هیچ ردی از زمان و مکان برجای نگذاشت و بدینسان توانست مسولان صدور مجوز نمایش را گمراه کند. “پلیس” در حقیقت نقدی بود بر فساد پلیس و قدرتی که در سایه ی استبداد به ضد خود بدل می شود. قدرتی که به بی ثباتی آرا ایدئولوژیک قدرتمداران منجر می شود و سوغاتی جز اختناق و هراس ندارد. در این نمایشنامه قهرمانان یکی پس از دیگری همدیگر را دستگیر می کنند تا فضای وحشت استالینی در لهستان را توصیف کنند.
مروژک در نمایشنامه هایش ساده ترین و پیش پا افتاده ترین موقعیتهای انسانی را در طرح مورد نظرش جای می دهد و وجه کمدی و ابسوردیسم آنها را عیان می کند. اواین موقعیتها را در مواجهه با کلیشه ها و شخصیت پردازی های منحصر به فردش تعریف می کند و مخاطب را به تماشای تناقضات موروثی آدمی می خواند؛ به زبان دیگرمروژک واقع گرایی ست که مسائل واقعی را در قاب ابسوردیسم به نمایش می کشد.
مروژک در سال ۱۹۶۳ و در پی مخالفت علنی اش با شوروی و حکومتهای کمونیستی کشورهای اروپای شرقی، ناگزیر به تبعیدی خود خواسته تن داد و به فرانسه مهاجرت کرد. او پس از سرکوب خونبارانقلاب سال ۱۹۶۸ چکسلواکی موسوم به “بهار پراگ” از فرانسه پناهندگی سیاسی گرفت و بعدها در دهه ۱۹۹۰ میلادی به مکزیک مهاجرت کرد.
وی تا پیش از مهاجرت علاوه بر نمایشنامه ی “پلیس”، نمایشنامه های دیگری چون “کارول”، “بازی” و “بوقلمون” را در لهستان به روی صحنه برد.
این نمایشنامه نویس، در یکی از مشهورترین آثارش “تانگو” به تحلیل روانشناختی – جامع شناختی تنازع نسلها می پردازد و ضمن توصیف کردن یک خانواده، تصویرجامعه ای را باز تاب می دهد که در آن همه ی اصول و ارزشهای اخلاقی لگدمال می شود و قید و بندهای بنیادی انسانی متلاشی می شود.
“مهاجران” نام یکی دیگر از نمایشنامه های مروژک است که به بررسی دو نوع مختلف از محرومیت یک مهاجر می پردازد، مهاجری که از سویی با افکار آرمانگرایانه ی سیاسی اش درگیر است و از سوی دیگر مشکلات مالی امانش را بریده. مروژک در یکی از آثار درخشانش “دید زیبا” تصویر جنگ بالکان را روایت می کند آن هم از منظر دو اروپایی که تعطیلاتشان را در ساحل یوگسلاوی سابق می گذرانند، آنجا که جنگ به شکلی پارادوکس گونه به آزار و اذیت دو گردش گر بدل می شود.
مروژک در دیگر اثرش ” کشیش ها” تحلیلی هجو آمیز از ریاکاری مذهبی ارائه می کند و در قالب طنز موقعیت، چهره ی کشیش ها را با زبان تند و تلخش به مضحکه می کشاند.
در این میان “عشق در کریمه” یکی از متفاوت ترین آثار مروژک است، او در این اثر که با محوریت فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ست، اتصالی دوسویه با عشق و شهوت از سویی و سیاست از سوی دیگر برقرار می کند و با نگاه سراسر منفی و سیاهش به جنبشهای اجتماعی و سیاسی نیشخند می زند و راه رستگاری آدمی را تنها و تنها در سلوک فردی معرفی می کند.
قهرمانان نمایشنامه های مروژک همگی شخصیتهای کلیشه ای اجتماعی، ادبی و اخلاقی هستند، شخصیتهایی ساده که رویارویی عناصر متضادی چون ذکاوت و بلاهت، عقل و جسم و تمدن و توحش را بازنمایی می کنند، تضادهایی که در عین سادگی پیچیده و بغرنج می نمایند. شخصیتهای نمایشهای مروژک با بهره گیری از استعداد ادبی فوق العاده ی نویسنده به وسیله ی زبانشان از هم تمیز داده می شوند. زبانی که معرف فرهنگ هر شخصیت است و با زبان شنیده شده در دنیای واقع کاملا مطابق است.
مروژک با پیچیدن موقعیتهای رعب آورش در لفافه ی طنز، هزل و هجو، می کوشد تا ترس و اضطراب را از فضایی که خود خلق کرده دور کند و بدینسان طنزی سیاه می آفریند که نیش اش جامعه ی زمخت و بیرحمش را می گزد و زهر خندی بر لب مخاطب می نشاند.