در روزهای اخیر، برنامهٔ موشکی جمهوری اسلامی ایران بار دیگر در مرکز توجه جهانی قرار گرفته است. بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، در تازهترین سخنان خود گفت: تهران در حال توسعهٔ موشکهای بالستیک قارهپیما با بُرد حدود هشت هزار کیلومتر است، و با افزودن سه هزار کیلومتر دیگر میتواند به ساحل شرقی ایالات متحده برسد و شهرهایی چون نیویورک، بوستون و میامی را هدف قرار دهد. به گفتهٔ او، جمهوری اسلامی اگر این مسیر را ادامه دهد، میتواند حتی مارالاگو، محل اقامت «دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا» را نیز در تیررس خود داشته باشد. این اظهارات هشدارآمیز در حالی مطرح میشود که تهران تاکنون هیچ واکنش رسمی و شفافی در تأیید یا تکذیب آن نشان نداده است.
اما در داخل ایران، همزمان با این هشدارها، نشانههایی از تغییر در سیاستهای دفاعی و بهویژه برنامهٔ موشکی دیده میشود. احمد بخشایش اردستانی، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، در گفتوگویی تازه سخنانی بیان کرده که توجه ناظران داخلی و خارجی را برانگیخته است. او تأیید کرده است که محدودیت پیشین بر بُرد موشکهای جمهوری اسلامی که پیشتر از سوی علی خامنهای تعیین شده بود، اکنون لغو شده است. به گفتهٔ اردستانی، خامنهای به دلایل و ملاحظاتی که خود صلاح دانسته، این سقف ۲۲۰۰ کیلومتری را حذف کرده و دیگر محدودیتی در توسعهٔ موشکها وجود ندارد. او تصریح میکند که قدرت اصلی جمهوری اسلامی در جنگ، موشک است و بنابراین هیچ منطقی ندارد که بُرد آن محدود شود. اردستانی تأکید میکند که ایران «قدرت چهارم موشکی جهان» است و برنامهٔ موشکی خود را بدون پذیرش هیچ محدودیتی دنبال خواهد کرد، هرچند آمادهٔ گفتوگو در زمینهٔ هستهای است، مشروط بر آنکه پیششرطهای غرب زیادهخواهانه نباشند.
این موضعگیری آشکار، بازتابی است از راهبرد جدید جمهوری اسلامی که در آن گسترش قدرت موشکی نهتنها ابزاری دفاعی، بلکه اهرمی سیاسی برای چانهزنی در برابر غرب تلقی میشود. اما همزمان، نگرانیها دربارهٔ افزایش خطر درگیری در منطقه نیز شدت گرفته است. با وجود لحن تهاجمی مقامات ایرانی، اردستانی در بخش دیگری از گفتوگوی خود پیشبینی کرده که در شش ماه آینده حملهٔ مستقیمی از سوی اسرائیل یا ایالات متحده علیه ایران رخ نخواهد داد. او استدلال میکند که دولت ترامپ در حال پیگیری طرح صلح در غزه است و تمایل دارد به درگیریهای نظامی پایان دهد؛ به همین دلیل، فضای فعلی را فرصتی برای آرامسازی جبهههای داخلی و عبور از فشارهای خارجی میداند.
او با اشاره به فعالشدن مکانیسم ماشه و بازگشت تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل، میگوید غربیها تصور میکنند با افزایش فشار اقتصادی میتوانند شکاف میان مردم و حکومت را عمیقتر کنند و نارضایتی عمومی را به خیابانها بکشانند. اردستانی هشدار میدهد که اگر چنین نارضایتیهایی بروز پیدا کند، دشمنان خارجی ممکن است از آن بهعنوان زمینهای برای اقدام نظامی استفاده کنند. به همین دلیل، او توصیه میکند دولت برای کنترل وضعیت داخلی، سیاستهایی چون تثبیت قیمت کالاهای اساسی، ارائهٔ کوپن و کمکهای معیشتی به اقشار کمدرآمد و کاهش سختگیریهای اجتماعی بهویژه در زمینهٔ حجاب را در دستور کار قرار دهد. او معتقد است با اجرای این سیاستها میتوان از بروز بحران داخلی جلوگیری کرد و حتی زمینهای فراهم آورد تا کشورهای غربی خود پیشنهاد مذاکره دهند.
این نگاه، هرچند رنگوبوی اقتصادی و اجتماعی دارد، اما در عمق خود نشانهای از درک واقعی از شکنندگی وضعیت داخلی جمهوری اسلامی است؛ وضعیتی که در آن حاکمیت تلاش میکند میان ادامهٔ ماجراجوییهای نظامی و حفظ کنترل اجتماعی توازن برقرار کند. در واقع، از یکسو با حذف محدودیتهای موشکی، سیگنال قدرت به بیرون مخابره میشود، و از سوی دیگر با وعدهٔ تسهیل در امور اجتماعی و کمکهای معیشتی، تلاش میشود تنشهای درون جامعه فروکش کند. این دوگانه، سیاستی است که در سالهای اخیر بارها در تهران تکرار شده است: «قدرتنمایی خارجی در کنار آرامسازی داخلی».
اما آنچه نگرانی اصلی تحلیلگران را شکل میدهد، نه صرفاً افزایش توان موشکی، بلکه فقدان شفافیت در تصمیمگیری و نبود نظارت مستقل است. هنگامی که تصمیم به حذف محدودیتهای موشکی از سوی رهبر جمهوری اسلامی گرفته میشود، بدون اطلاعرسانی رسمی، نه مجلس و نه افکار عمومی از دلایل و اهداف آن باخبر نمیشوند. چنین تصمیمهایی، هرچند در چارچوب گفتمان قدرت توجیه میشوند، میتوانند هزینههای سنگینی برای کشور بهدنبال داشته باشند؛ از تشدید تحریمهای جهانی گرفته تا افزایش خطر درگیری مستقیم در منطقه.
در مقابل، اظهاراتی چون پیشبینی اردستانی دربارهٔ پرهیز از حملهٔ نظامی و تمایل ترامپ به صلح در غزه، تصویری متناقض از درک مقامات جمهوری اسلامی ارائه میدهد: در حالی که آنان تهدید را قریبالوقوع نمیدانند، همزمان با برداشتن محدودیتهای موشکی، بستر تنش را گسترش میدهند. این تناقض میان گفتار و رفتار، دقیقاً همان چیزی است که سیاست خارجی جمهوری اسلامی را در معرض بیاعتمادی بینالمللی قرار داده است.
در نهایت، مجموعهٔ سخنان نتانیاهو و اردستانی، تصویری چندلایه از وضعیت کنونی خاورمیانه بهدست میدهد: از یکسو اسرائیل و متحدانش نسبت به گسترش توان موشکی ایران هشدار میدهند، و از سوی دیگر، در تهران مقامهایی سخن از عبور از محدودیتها و آمادگی برای مذاکره در شرایط دلخواه خود به میان میآورند. در این میان، آنچه بیش از همه غایب است، منافع واقعی مردم ایران است؛ مردمی که همزمان زیر فشار اقتصادی تحریمها و پیامدهای ماجراجوییهای نظامی قرار دارند.
افزایش توان موشکی شاید برای تهران دستاوردی تبلیغاتی باشد، اما در دنیای واقعی، بدون شفافیت، پاسخگویی و اعتمادسازی، هیچیک از این نمایشهای قدرت به امنیت و ثبات پایدار منجر نخواهد شد. جمهوری اسلامی امروز در نقطهای ایستاده است که هر تصمیم نظامی یا سیاسی آن، نه فقط بر آیندهٔ منطقه، بلکه بر معیشت و آرامش مردم ایران تأثیر مستقیم خواهد گذاشت و این واقعیتی است که دیگر با شعار یا پنهانکاری نمیتوان از آن گریخت.