خلیج فارس /فریدون مجلسی

خلیج فارس در طی زمان، تا وقتی که زندگی به روال عادی قرن‌ها ادامه داشت، مرکز مهم تجارت دریایی دنیای ایرانی با هند و چین و مصر و مسقط و عمان و یمن و زنگبار بود. تدریجا که غرب از خواب قرون وسطی بر می‌خاست و دنیای شرق به خوابِ روزمرگی یا همان روال عادی ادامه می‌داد، و پای اروپاییان با تکاپوی بسیار به دنبال بهره‌مندی از تجارت مسلحانه(!) همراه با کشورگشایی به شرق باز شد، در خلیج فارس نیز تحولاتی رخ داد، به این معنی که با ضعف و فتور دولت مرکزی یعنی ایران، پرتغالی‌های دریا نورد و چهره‌های مکتشفین نامداری مانند آلبوکِرک و واسکو دوگاما به خلیج فارس گشوده شد و جزیره هرمز را پایگاه نظامی و تاسیساتی برای پشتیبانی و تدارکات تجارت و نفوذ خود در منطقة ثروتمند خلیج فارس قراردادند. در زمان شاه عباس صفوی بساط آنان برچیده شد، اما راه برای نیروهای شرزه‌تر بریتانیایی گشوده شد. آنان نفوذ تدریجی خود را با تجارت با شیوخ محلی و دادن امتیازاتی به آنان در هر دو سوی خلیج فارس، از بحرین مسقط، تا قشم و لنگه و بوشهر گشودند، اما تدریجا در بحرین که واحد جدامانده‌تری بود استقرار جدی یافتند و نفوذ ایران را در آنجا قطع کردند. در زمانی که ایران با روس‌ها درگیر بود و سرزمین‌هایی را از دست می‌داد، بریتانیا در مقابلِ تلاش ایران برای بازگرداندن هرات گستاخانه به بوشهر حمله کرد و تسلیم ایرن در هرات موجب توسعه نفوذ آنها در منطقه خلیج فارس شد. از آن پس بود که بریتانیا با امضای قراردادهایی با کدخدایان محلی و با استناد به آن اوراق، حساب آن شیوخ را که از لحاظ تاریخی تابع ایران و یا تابع مسقط و عمان بودند از کشورهای مادر جدا کرد و به سلطه خود رنگ قانونی و به اصطلاح مستند بخشید. با توجه به خصومت‌های قومی میان شیوخ عرب در سواحل جنوبی که دائما در حال جنگ و غارت بودند، و دامنه آن به سواحل ایران در بوشهر و لنگه و جزایر نیز کشیده می‌شد،آن مناطق را ساحل دزدان دریایی (Pirates Coasts) نامیدند، و سپس با عنوان خوش ظاهر برقراری صلح و امنیت با ایفای نقش میانجی صالح، آنان را رام کردند و نامشان را به سواحل متصالحه (Trucial Coasts) تغییر دادند. اشغال این مناطق قاره‌ای پس از بحرین تدریجا شامل جزایر دیگر ایران هم شد و دامنه آن حتی به قشم و هنگام و شیخ شعیب (لاوان) و خارک و ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک و عربی و فارسی هم کشید. با انسجام تدریجی دولت مرکزی ایران نسبت به رفع نفوذ بریتانیا از سواحل و جزایر به‌تدریح آغاز و دولت ایران در جزایر استردادی خود مستقر ‌شد. طولانی شدن نفوذ بریتانیا در سواحل جنوبی، کاهش نفوذ تاریخی ایران که با توجه به اقتدار شیوخ کمتر از سواحل شمالی هم بود، و تأیید استقلال بحرین که با وجود اکثریت شیعه هویتی عربی یافته بود و دولت ایران برای رفع ممانعت از نفوذ و روابط آینده خود با کشورهای عربی، که پس از ناسیونالیسم ناصری احساس هویت متمایزی می‌کردند، استقلال آن را به رسمیت شناخته بود، موجب شد در زمان خروج بریتانیا از منطقه که منجر به استقلال شیوخ و همچنین بازگشت و استقرار ایران در جزایر خود شد، سرزمین‌های جدید الاستقلال جداشده از نفوذ ایران و مسقط، نسبت این جزایر استردادی ایران نیز ادعاهایی را مطرح کردند، که از لحاظ کشور مادر یعنی ایران قابل طرح نبود. استناد کدخدایان محلی با کشور بریتانیا نیز اعتبار تاریخی ایجاد نمی‌کند، که ایران بخواهد درباره جزایر خود به بحث بنشیند. تبلیغات درباره ادعاهای مطرح شده بیشتر به بعد از انقلاب اسلامی باز می‌گردد که نگرانی‌ها و خصومت‌هایی را در کشورهای عرب علیه ایران بر انگیخت و ادعاهای مختومه‌ای را در تجمع‌های خود مطرح کرده اند.

اما نکته دیگر کوشش اعراب به ترویج کاربرد نام جعلی برای خلیج فارس است که آن هم نیاز به اثبات تاریخی و استدلال ندارد. موضوع به اختلاف شخصی عبدالناصر با محمدرضا شاه باز می‌گردد که عبد الناصر روی لجاجت با او ناگهان شعار ناسیونالیسی خود را درباره عظمت جغرافیایی و وحدت عربی که به «مِنَ الخلیجِ الفارسی اِلیَ المُحیطِ الاَطلسی» یعنی از خلیج فارس تا اقیانوس اطلس اشاره داشت، کنار گذاشت، زیرا دیگر وزن شعاری را هم از دست می‌داد و در قالب توسعه طلبی شوونیستی خود با نام جعلی استناد کرد. پس از انقلاب که با همدستی اعراب در جنگ صدام علیه ایران به خصومت قومی در منطقه دامن زدند، اکنون تعصب بیشتری نسبت به این نام جعلی نشان می‌دهند. خصوصا کشورهای تازه به استقلال رسیده که از توسعه اقتصادی و اجتماعی بسیاری هم بهره مندشده‌اند، با توسل به این گونه شعارهای تحریک آمیز ناسیونالیستی می‌کوشند با این نام‌ها و ادعاها معوضی برای فقدان هویت تاریخی خود بیافرینند. از دیدگاه اغلب ایرانیان نام مجعول نشانه خطرناک توسعه طلبی و خصومت تلقی می‌شود.