قاب‌ها و نقاب‌های اندیشه در تاریخ ایران (بخش نخست)، علی میرفطروس

در دوره‌ای كه مردم جز دین و الهیّات باورهای دیگری نمی‌شناختند ، هرگونه الحاد یا ارتدادی در «نقابِ دینی» تجلّی می‌كرد.

* تجربه‌های هولناکِ سال های اخیر، ما را با شرایطِ طاقت سوزِ دگراندیشانِ گذشته آشنا می کند و به مفاهیمی مانند «تقیّه»و «زبان سرخ، سرِ سبز می‌دهد بر باد» اهمیّت سیاسی و جامعه شناسانه می دهد.

به اندیشیدن خطر مکن!

به اندیشیدن خطر مکن!

آن که بر در می‌کوبد شباهنگام

به کُشتنِ چراغ آمده است.

( احمد شاملو )

بررسی تاریخ اندیشه در ایرانِ بعد از اسلام با دشواری های فراوان همراه است زیرا که «ترس» و «تقیّه» باعث شد تا آرای حقیقی متفکّران دگر اندیش در نقاب اسلامی و عرفانی ابراز شوند. در کتابی نشان داده ایم حملۀ تازیان به ایران و سُلطۀ اسلام با سرکوب ها و ستم های طاقت سوز همراه بود و لذا،پس از «دو قرن سکوت فرهنگی»(که همه در سنگرِ و سلاح گذشت) باورها و آئین های عصر ساسانی در شکل جنبش های فرهنگی و فرقه های عرفانی تداوم یافت،از جمله:

– حضور گستردۀ مفاهیمی مانند شراب، پیرِ مغان و خرابات در شعر و ادب ایران؛

-وجود آئین هائی مانند رقص،سماع و ‌موسیقى درعرفان ایرانی؛

-نوشیدنِ «قَدَح» (جام شراب) بهنگام تشرّف به آئین عیّاریِ عصر ساسانی و تغییر آن به نوشیدنِ«آب نمک» در مراسم عیّارانِ بعد از اسلام؛

تقدّس عدد «هفت»در آئین های باسنانی ایران(هفت منزل میترائی، هفت امشاسپند در باورهای زرتشتی ،هفت خوان رستم در شاهنامه) و تداوم آن در باورهای عرفانی(هفت شهر عشق ، هفت وادی ،هفت مرتبه وجودی عارف)؛

– وجودِ لباس ۴۰ تکۀ دورۀ ساسانی و شباهت آن با مُرقّع ‌رنگینِ صوفیـان؛

– و اینکه برخی بزرگان عرفان،«شاه»،«شاهنشاه» و«سلطان» نامیده می شدند؛

– و نیز مراسمِ خرقه بخشیدنِ عارفان و شباهت آن با خلعت دادنِ عصرِ ساسانی…نشانه هائی از تداوم آئین های ساسانی در دوران اسلامی است.

چنانکه گفته ایم:آنهمه شادی ها وُ شادخواری ها .آنهمه« بزم نامه»ها وُ «ساقی‌نامه»ها و آنهمه «مـُغنّی‌نامه»ها وُ «رُباب»نامه ها متأثر از آئین‌های عصر ساسانی است که «روح اسلام» از آنها گریزان و بیزار است. سخن شاعران و عارفان ما آنچنان آکنده از تفکرات غیردینی- و گاه ضد اسلامی- است که یک مسلمان واقعی حتّی جرأت شنیدنِ آنرا ندارد:

ما گبرِ قدیمِ نامسلمانیم

نام آورِ کُفر وُ ننگِ ایمانیم

کی باشد وُ کی که ناگهانی ما

این پرده زکارِ خویش بدرانیم

**

ما مردِ کلیسیا وُ زُنّاریم

گبرِ کُهنیم وُ نام برداریم

با جملۀ مُفسدان به تصدیقیم

با جملۀ زاهدان به انکاریم

**

گویند کسان:بهشت با حور خوش است

من می گویم که:آب انگور خوش است

این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار

کآوازِ دُهُل شنیدن از دور خوش است

این امر، پژوهشگران تاریخ ایران را باید کنجکاو کند تا ضمن درکِ شرایطِ طاقت سوزِ مذهبی،عقایدِ پنهان در پسِ پُشتِ مفاهیم اسلامی و عرفانی را استخراج کنند [۱] .مقالۀ حاضر مقدّمه ای است در شناختِ چرائی یا علل و عواملِ آن«نقاب اسلامی- عرفانی».

در پرتو تجربه‌های هولناکِ امروز (جمهوری اسلامی ایران،حکومت طالبان و داعش) اینک بهتر و روشن‌تر می‌توانیم به شرایط دشوارِ دگراندیشانِ دیروز آگاه شویم.این تجربه‌ها به مفاهیمی مانند «تقیّه»و «زبان سرخ، سرِ سبز می‌دهد بر باد» اهمیّت سیاسی و جامعه شناسانه می دهد.

مقالۀ زیر ۳۰ سال پیش برای یک رسالۀ دانشگاهی در دانشگاه سوربُن(پاریس) نوشته شده ، سپس در کتاب عمادالدّین نسیمی،شاعر و متفکّر حروفی انتشار یافته و اینک با اضافاتی منتشر می شود.

***

نقش دین در مناسبات اجتماعی و تلفیق آن با حکومت ها خاصِّ جامعۀ ایران نبوده بلکه این امر، در همۀ نظام‌های پیش سرمایه‌داری وجود داشته است بطوریكه سده های طولانی در اروپا ، كشیش گنجینۀ دانش را در اختیار داشت و فلسفه نیز «دربان کلیسا»بشمار می رفت.كلیسا با قدرت مذهبی و سیاسی خود، پاسدار یک ایدئولوژی عام و فراگیر (مسیحیّت) بود.
در چنان شرایطی، جنبش‌های اجتماعی و تفكراتِ فلسفیِ دگر اندیشان، به ناگزیر از صافی باورهای مذهبی می‌گذشت و رنگی از عرفان و مذهب به همراه داشت. در اروپا حتّی تا اواخر سدۀ ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ میلادی نیز عموم جنبش‌های اجتماعی به‌صورت جنبش‌های دینی ظهور كرده‌اند از آن جمله،جنبش بزرگ«آناباتیست»ها كه قدرت دولتی و سلسله مراتب دینی و اجتماعی را انكار می‌كردند.[۲]

به‌ عبارت دیگر: در دوره‌ای كه مردم جز دین و الهیات باورهای دیگری نمی‌شناختند،هرگونه الحاد یا ارتدادی در نقابِ دینی تجلّی می‌كرد[۳]. استفادۀ دگراندیشان از لفّافۀ مذهبی اولاً:ضرورتی برای مصون ماندن از تكفیر شریعتمداران بود؛ و ثانیاً: وسیله‌ای برای كسب پایگاهِ اجتماعی بشمار می رفت.

بسیاری از آثار ادبی و تاریخیِ ایران از ترس و بیم دگراندیشان در ابراز عقاید خود حكایت می‌كنند چنانكه خیّام نیشابوری در سدۀ چهارم هجری/دهم میلادی یادآور می‌شود:
اسرارِ جهان، چنانكه در دفترِ مااست
گفتن نتوان، كه آن وبالِ سرِ مااست
چون نیست در این مردم نادان،اهلی
نتوان گفتن هرآنچه در خاطر مااست [۴]

و یا:

خورشید به گِل نهفت می نتوانم

و اسرار زمانه، گفت می نتوانم

از بحرِ تفكرم برآورد خِرَد –

دُرّی كه ز بیم، سُفت می نتوانم [۵]

عبدالرّحمن جامی( شاعر سدۀ نهم هجری/ پانزدهم میلادی) معتقد بود:

من آن نیَم که پیِ حفظ اعتقاد عوام

کَشم عنانِ ارادت ز نُقل و باده و جام

درآی ساقی و در ساغرِ بلورین ریز

شرابِ لعل علی رغمِ کالانعام[افرادِ نادان و جاهل]

از آن شراب که چون از خودت خلاص دهد

نه اسم و رسم گذارد تو را نه ننگ و نه نام

ز وهم روی بگردان که در شریعت عشق

یکی ست عابدِ اوهام و عابدِ اصنام

به سرِّ این سخن آن زنده پی برَد جامی!

که هم ز کفر مبرا بُوَد هم از اسلام [۶]

جامی در اشاره به تسلّط و تزویرِ شریعتمداران تأكید می‌كند:

شیخِ خودبین كه به اسلام برآمد نامش
نیست جز زَرق و ریا قاعدۀ اسلامش
دامِ تزویر نهاده است خدا را مپسند
كه فتد طایرِ فرخندۀ ما، در دامش[۷] یا:
منع واعظ ز خرافات، ز غوغای عوام
نتوانیم، ولیكن به دل انكار كنیم [۸]

وقتی‌كه عارف معروفی مانند جامی برای بیانِ باورهای خود دچار آنهمه ترس و تهدید بوده، بی‌شک شرایط برای دیگران به‌مراتب دشوارتر و خطرناک‌تر بوده است.

اینكه رهبران «اخوان الصفا» در پنهان داشتن آراء حقیقی خود اصرار داشتند و در آغازِ«رسائل» خود به پیروان اصلی هشدار می دادند تا آن«رسالات را در دسترس كسی قرار ندهند مگر آنکه[آنکس] آزاده و متفكر و طالب علم و دوستدار فلسفه باشد»[۹]؛
اینكه قرمطیان در روابط درونی خود از نوعی خط رمزی بنام «مُقرمَط» استفاده می كردند بطوریكه كسی، جز افراد و اعضاء اصلی نهضت، قادر به خواندن، درک و فهم آن خط نبود، و بهنگام جذب یا پذیرش افراد به عضویّت، فرد را سوگندهای گران می دادند تا «راز»ی را فاش نسازد[۱۰]؛
اینكه حلاّج پس از «مطالعۀ سخت كوشانه در ادیان و عقاید مختلف»[۱۱] ضمن آشنائی با اندیشمندان بزرگی مانند محمّد زكریای رازی در آخرین دورۀ زندگی اش از عرفان عبور کرده و در كودتا علیه خلیفۀ عباسی دست داشته و در نامه های خود به یارانش از نوعی خط رمزی استفاده می كرده بطوریكه بقول ابوعلی مسكویه:

-«جز نویسندگان و گیرندگان آن، كس دیگری قادر به خواندن و فهم آن نامه ها نبود»[۱۲]؛
اینكه عبدالرحمن جامی در بیان عقاید فرقه های صوفیّه تأكید می كند که در میان صوفیان حقیقی، گروه های دیگری نیز وجود داشتند كه شكل ادبی و اصطلاحات صوفیگری را به عاریت گرفته بودند ولی افكار واقعی و روش زندگی آنان، هیچ وجه اشتراكی با تصوّف نداشت و حتی مخالف آن بود [۱۳] ؛
اینكه مقدّس اردبیلی (مرگ بسال ۹۹۳ه‍/۱۵۸۴م) در ذكر مُلحدان آن دوران، یادآور می شود:

-« اكثر مُلحدان، گفتگوهای این فرقه (صوفیّه) را، سپر و گریزگاهِ بد اعتقادی و الحاد خود كرده اند…»[۱۴] ؛
اینكه بسیاری از مورّخین و عقیده‌ شناسان در بیان فرقه‌های الحادی تأكید كرده‌اندكه:هر چندگاه، یكی از این مُفسدانِ بی‌دین و ملحدانِ شقاوت- ‌قرین، در لباس قلندری یا در سِلک دراویش جلوه‌گر شده… آنان جرأت نداشتند عقاید ضداسلامی خود را به صراحت آشكار كنند، لذا «برای صید مردم»،دعوت خود را در لباس مذاهب باطنی یا فرقه‌های صوفیّه انتشار می‌دادند [۱۵]؛
اینكه آثارِ برخی شاعران و نویسندگان به زبان استعاره و كنایه سروده شده و یا از زبان شیر، روباه، گاو، زاغ و… (كلیله و دمنه) یا موش و گربه (عُبید زاكانی) نوشته شده است؛
اینكه متفكر معروف دورۀ مشروطیّت، فتحعلی آخوندزاده، شیوۀ خاصی در نگارش«مكتوبات» انتخاب كرده و آنها را تحت نام‌های ساختگیِ «كمال‌الدوله» و «جلال‌الدوله» نوشته است و در ابتدای این کتاب تأكید می‌كند:

-«اجازه ندارید به هیچ‌كس نام مُصنّف را اظهار كنید مگر به كسانی كه ایشان را محرم راز شمرده باشید» و یا «این نسخه را باید به كسانی كه به معرفت و امانت و انسانیّتِ ایشان، وثوق كامل داشته باشید، نشان بدهید»[۱۶]

همه و همه ناشی از حاكمیّت استبداد سیاه و خشنی بود كه بنام دین، هرگونه عقاید مخالفی را به‌عنوان الحاد یا ارتداد سركوب می‌كرد: مُلحدان و متفكّران دگراندیش را زنده‌زنده می‌سوختند، سر می‌بریدند، پوست می‌كندند، دوشقّه می‌كردند و یا با مقراض (قیچی)، پیكر آنان را پاره‌پاره می‌كردند:

مؤلف كتاب «تاریخ آل سلجوق»در ذكر حكومت ملک محمد سلجوقی در كرمان (۵۵۱- ۵۳۶ه‍/۱۱۴۱-۱۱۵۶ م) می‌نویسد:

-«ملک محمد به غایت خونریز بود… زاهدِ عمّانی را ملک،تعظیمِ بسیار می كرده ، «بابا »می خواند. شیخ برهان الدین احمد كوبنانی گوید: روزی با ملک در سرای او می گشتیم، به موضعی رسیدیم كه حدِّ یک خروار (۳۰۰ كیلو) كاغد -همه رقعه- برهم ریخته بود.پرسیدم كه این كاغذها چیست؟ملک گفت: فتوای ائمۀ شرع، هرگز هیچكس را نكشتم، الا كه ائمه فتوا دادند كه او كشتنی است»[۱۷]

مؤلف «تاریخ شاهی» نیز در بارۀ اختناق حاكم در این دوران تأكید می كند:

– «مرد با زنِ خود -در جامۀ خواب- ترسیدی كه سرّی گفتی یا رازی در عبارت آوردندی[۱۸] سیف بن محمد هروی در ذکر حوادث سال ۷۰۰ هجری/۱۲۸۷میلادی می‌نویسد:

-«در این سال، ملک فخرالدّین حكم فرمود كه عورات (زنان) به روز از خانه بدر نیایند و هر عورتی كه به روز بیرون آید، شمس‌الدین قادسی كه مُحتسب است، چادر او را سیاه كند و او را سر برهنه به محلّت‌ها و كوی‌ها برآرَد تا تجربۀ دیگران باشد… و خرابات را برانداخت و مقامران (قماربازان) را سر و ریش تراشید به بازار آورد و شرابخوارگان را بعد از اقامۀ حدود شرع نَبَوی، در زنجیر كشید و به‌كارِ گِل كشیدن و خشت زدن مأمور گردانید…»[۱۹]

ابوالقاسم مسعود خُجندی (فقیه شافعی) نیز برای كشتار باطنیان و دیگر فرقه‌های «ضالّه»، دستور داد تا خندق‌ها كندند و در آنها آتش افروختند… و باطنیان را می‌آوردند و به جماعت یا به انفراد، در آتش می‌افكندند و زنده‌زنده می‌سوختند [۲۰] خواجه نظام‌الملک در ذكر سركوب قرامطه و باطنیان به‌ وسیلۀ سلاطین غزنوی یادآور می‌شود:

-«در شهرها افتادند و هركه را از ایشان می یافتند، می كشتند… پس،هفت شبانه روز در بخارا و ناحیت آن، می گشتند و می كُشتند و غارت می كردند تا چنان شد كه در ماوراء النهر و خراسان، یكی از ایشان (قرامطه و باطنیان) باقی نماند و آن كه ماند، در آشكارا نیارست آمد، و این مذهب پوشیده بماند… و یكبارگی به زمین فرو شد»[۲۱]

محمّد طاهر قمی (مرگ سال ۱۰۹۸ه‍/۱۶۸۸م) در ذكر عقاید پیروان حلاج در این دوران یادآور می شود:

– «آنان عقاید خویش را آشكار نمی ساختند و در سرداب ها بدان گفتگو می داشتند»[۲۲]

ادامه دارد

https://mirfetros.com

ali@mirfetros.com

______________________________

پانویس ها:

[۱] – این نکتۀ مهم باید مورد توجّۀ پژوهشگرانی باشد که کشمکش‌های خونین اصحاب فقه و اهل فلسفه را ندیده گرفته و یا آن‌را تا حد یک «اختلاف داخلی برای حفظ اسلام» تنّزل داده و بر اساس آن، «دینیّت» یا «اسلامیّت فرهنگ ایرانی» را استنتاج کرده‌اند. در این باره -خصوصاً- مقالات بابک بامدادان (آرامش دوستدار) در نشریۀ الفباء، شماره‌های ۲-۴؛ نشریۀ زمان نو، شماره‌های ۱۰ و ۱۱ قابل ذکر است.

[۲] – در بارۀ جنبش آناباتیست‌ها، نگاه کنید به:

Encyclopedia of Religion, ed. Mircea Eliade, vol 1, New York-London, 1987, pp 247-249; Encyclopedia Universalis, Vol 2, Paris, 1995, p 256-258.

[۳] -بنابراین سخن استاد غلامحسین صدیقی که جنبش های ایرانیان بعد از حملۀ تازیان – از جمله جنبش خُرّمدینان(بابک خُرّمدین) را «جنبش های دینی»نامیده اند، باید با توجه به این «نقاب دینی» مورد نأمّل قرار داد.نگاه کنید به:

Gholam hossein Sedighi, Les Mouvements religieux iraniens au IIeet au IIIesiecle de I’hegire, Paris,1938

جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری،به کوشش یحیی مهدوی،تهران،۱۳۷۲

برای بررسی و نقد منابع و تحقیقات مربوط به جنبش خُرّمدینان (بابک خُرّمدین)نگاه کنید به مقالۀ نگارنده در: فصل‌نامۀ ایران‌نامه ،چاپ آمریکا، زمستان ۱۳۶۹، شمارۀ ۳۳، صفحات ۵۷ تا ۸۹

جنبش خُرّمدینان(بابک خُرّمدین)،علی میرفطروس‏

[۴] -رباعیات خیّام، بکوشش حسن دانشفر، ص۱۸۴

[۵]-همان، ص۱۶۸

[۶]-دیوان کامل جامی، ویراستۀ هاشم رضی، ص۵۵۹، غزل شمارۀ ۱۰۰۹

[۷] – همان، ص ۵۶۸، غزل شمارۀ ۱۰۳۱

[۸] – همان، ص۴۵۵، غزل شمارۀ ۷۳۹

[۹] – رسائل اخوان الصفا و خلان الوفا (برادران صفا و دوستان وفا)، ج۱، بیروت ۱۳۷۷ق/۱۹۵۷م، صص۴۲ و۴۳. اخوان الصفا از نخستین کانون‌های علمی و فلسفی در سدۀ چهارم هجری /دهم میلادی بود. بنیانگزاران این انجمن از بیم تکفیر شریعتمداران، ناشناخته‌اند، اما عقاید آنان، مشتمل بر ۵۲ رساله، اینک موجود است. این رسالات، شامل بحث هایی در بارۀ ریاضیات (بعنوان ریشۀ همۀ علوم)، فلسفه، منطق، علوم طبیعی، ماوراء الطبیعه، علوم عقلی، موسیقی و… می‌باشند و بسیاری از معارف یونانی در آن منعکس است. بطور کلی، اخوان الصفا معتقد بودند که فلسفه، فوقِ شریعت است و فضائل فلسفی، فوق فضائل دینی می‌باشد. آنها، عقل را برتر از ایمان و اعتقاد به دین می‌دانستند و عقاید واقعی خود را در لفّافه‌ای از اصطلاحات و اشارات مذهبی، آمیخته به تنجیم (ستاره شناسی)، سِحر و بازی با حروف و اعداد اظهار نموده‌اند. برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به: ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج۱، صص۳۱۹-۳۳۲؛ مقالۀ محمدتقی دانش پژوه، مجلۀ مهر، شماره‌های ۶ و ۱۰ و ۱۱، ۱۳۳۱، صص۳۵۳-۳۵۷ و ۶۰۵-۶۱۰ و ۷۰۹-۷۱۴، دائرة المعارف بزرگ شیعه، ج۷، تهران، ۱۳۷۷، صص ۲۴۲-۲۷۱

Encyclopedie de L’Islam, Tome 3, Leiden-Paris, 1971, pp 1098-1103.

[۱۰]- قرمطیان از بزرگترین جنبش‌های اجتماعی در سده‌های سوم و چهارم هجری/ نهم و دهم میلادی است. در تاریخ اسلام، گفتگو در بارۀ جنبش قرمطیان آلوده به شدیدترین دشمنی‌ها است و از این رو، عقاید و تعلیمات رهبران این جنبش با ابرهای ضخیمی از تهمت و افترا پوشیده شده است. برخی تحقیقات موجود، این جنبش را «اسماعیلی» و از «شیعیان تند رو» دانسته‌اند در حالیکه اقدامات قرمطیان در حمله به «خانۀ کعبه» و مصادرۀ اشیاء و جواهرات درونِ آن و نیز کندن یا به یغما بُردنِ «حَجرالاسود» و… با اصول اسلامی مغایرت داشت. بیشترِ رهبران این جنبش، ایرانی بوده‌اند. قرمطیان، با تشکیلات منظّم و مخفی و با رادیکالیسمِ خود، در جغرافیای سیاسی اسلام «نیروئی هول انگیز» بشمار می‌رفت. از نظر فلسفی، قرمطیان تحت تأثیر آموزش‌های اخوان الصفا بودند و در این زمینه، رسالاتی از فلاسفۀ یونان و مصر را ترجمه و بین هواداران خود منتشر کردند. نگاه کنید به: الـجامع فی أخبار القرامطة، سهیل زکّار، دمشق، التکوین، ۲۰۰۷م؛ الاسماعیلیون فی المرحله القرمطیّه، سامی العیاش، صص۶۷-۲۴۸؛ تاریخ و عقاید اسماعیلیه، فرهاد دفتری، صص۱۳۹- ۱۴۱؛؛ تاریخ اسماعیلیان، برنارد لوئیس، صص۹۷-۱۱۳؛ جنبش‌های اجتماعی در ایران پس از اسلام، رضا رضازادۀ لنگرودی، صص۱۲۷-۲۱۰؛ حلّاج، علی میرفطروس، صص۷۰-۸۴

[۱۱] دیوان حلّاج، تحقیق، تصحیح و ترجمه لوئی ماسینیون (متن عربی ـ فرانسه)، ص۸۴.

[۱۲] – تجارب الاُمَم، ج۱، ص۸۱.

[۱۳] – نگاه کنید به: نفحات الانس، صص ۱۳-۱۷.

[۱۴] – حدیقة الشیعه، صص۵۷۵ و۶۰۰.

[۱۵] – از جمله نگاه کنید به: نقاوة الآثار، محمودبن هدایت الله نطنزی، ص۵۱۴؛ روضة الصفا ناصری (ملحقات)، رضاقلی خان هدایت، ج۸، ص۲۷۵؛ عالم آرای عباسی، اسکندربیک منشی، ج۱، ص۴۷۳؛ کامل، ابن اثیر، ج۱۳، صص۶۸ و۹۰؛ الفرق بین الفِرَق، عبدالقاهر بغدادی، ص۱۶۹؛ سیاست نامه، خواجه نظام الملک طوسی، ص۲۸۵؛ بُستان السیاحه، زین العابدین شیروانی، ص۴۱۷.

[۱۶] – نگاه کنید به کتاب فریدون آدمیّت، اندیشه‌های میرزا فتحعلی آخوندزاده، صص۱۱۰ و ۲۳۰-۲۳۴ و ۲۳۷.

[۱۷] – تاریخ آل سلجوق، محمدبن ابراهیم، ص۳۴. مقایسه کنید با سلجوقیان و غُز در کرمان، صص۴۴-۴۵؛ بدائع الازمان فی وقایع کرمان، تاریخ افضل ص ۲۸

[۱۸] – تاریخ شاهی (قراختائیان)، شهاب الدین ابوسعید؟، ص۸۷. مقایسه کنید با: سلجوقیان و غُز در کرمان، ص۳۹؛ عالم آرای عباسی، ج۳، ص۱۱۰۹. برای آگاهی از اختناق مذهبی-سیاسی حاکم بر این دوران نگاه کنید به: تاریخ جهانگشا، جوینی، ج۳، صص۱۶۶-۱۶۸؛ تاریخ گزیده، حمدالله مستوفی، ص۵۱۱.

[۱۹] – تاریخ نامۀ هرات، سیف بن محمد هروی، صص۴۴۱-۴۴۲.

[۲۰] – نگاه کنید به: تاریخ و فرهنگ، مجتبی مینوی، ص۲۱۲. مقاسه کنید با روایت لطیفی در سوزاندن گروهی از حروفیان، از جمله تمنّائی شاعر، در سال ۸۰۴ هجری /۱۴۰۱ میلادی به اتّهام داشتن و نشر عقاید حروفی در زمان سلطان بایزید اول عثمانی: تذکرۀ لطیفی، کتابخانۀ اقدام، استانبول، ۱۳۱۴ هجری، صص۱۱۰-۱۱۱

[۲۱] – سیاست نامه صص۲۶۳-۲۶۴ و ۲۷۲-۲۷۳.

[۲۲] – تحفة الاخیار، ص۳، برای آگاهی از شیوه‌های شکنجه و کشتارِ دگر اندیشان از جمله نگاه کنید به: تاریخ طبرستان، ابن اسفندیار، ج۱، ص۱۶۴؛ تاریخ گردیزی، صص۱۸۴ و۲۵۱ و۲۹۱ و۳۹۱؛ عالم آرای عباسی، ص۴۷۳؛ تذکرۀ میخانه، مُلّا عبدالنبی فخرالزمانی، ص۶۱۶؛ جنبش حروفیّه و نهضت پَسیخانیان (نُقطویان)، علی میرفطروس، صص۶۹-۷۰ و۹۷-۹۸، ۱۰۵ و۱۰۷؛ مقالۀ «کشتار وحشتناکِ اسماعیلیان»، عبدالرفیع حقیقت، مجلّۀ ارمغان، مهر و آبان ۱۳۵۵، صص ۳۷۵-۳۸۳؛ حلّاج، علی میرفطروس، صص۱۱۰-۱۱۴، ۲۳۰ و۲۵۰.