پیمان نوین شاهزاده رضا پهلوی: نقشه راه اقتصاد از هم پاشیده کشور/دکتر منوچهر فرحبخش

شاهزاده رضا پهلوی درپیام مهم شانزده دقیقه ای اخیر خود به ملت ایران، چند دقیقه ای را هم به تشریح وضعیت اسفبار اقتصاد کشور هرچند به اختصار پرداخته، ولی مستدل راه خروج از بحران اقتصادی را نشان داده که میگوید: «هستند کشورهایی که با تعهد به شرائط صحیح و عادلانه موفق به بالا بردن رشد اقتصادی و شرائط زندگی بهتر شده اند. برای نمونه کشورهای بالتیک پس از جدا شدن از شوروی رعایت پنج شرط را در دستور کار خود قرار دادند:

– شفافیت نظام مالی شفافیت بودجه دولت
– رفاه و امنیت کارگر و کارمند
– تضمین حقوق مالکیت سرمایه گذار
– قبول قواعد داوری بیطرف در حل اختلافات مالی و تجاری

امروزه راستی آزمایی تعهدات کشورها به این شهود موضوع قواعد و شاخص های پنج نهاد بین المللی است:
– گروه ویژه اقدام مالی (اف ای تی اف)
– سازمان مشارکت بین المللی بودجه (آی بی)
– سازمان بین المللی کار (آی ال او)
– آژانس چند جانبه تضمین سرمایه گذاری (میگا)
– انستیتو داوری استکهلم (اس تی سی)

اما ایران امروز کجا قرار گرفته. از نظر شفافیت مالی کشور ما در لیست سیاه (اف ای تی اف) است که موجب محدودیتها و هزینه های بالایی برای معاملات بنگاه های ایرانی می شود. از نظر شفافیت بودجه، ایران باید از تاریکی امروز به نمره 60 یا بالاتر از آن برسد. رقت بار بودن امنیت کارگر و سرمایه گذار و سیر قهقرایی تولید در ایران امروز برهمه آشکار است و بی نیاز از توضیح ……….».
این اشارات شاهزاده رضا بدین معنا است که نشان دهد، ایرانی که در نیم قرن پیش با پیشرفتهای باور نکردنی خود در همه زمینه ها به دروازه تمدن بزرگ نزدیک می شد و با قبول قوانین و مقررات بین المللی وعضویت در سازمانهای مختلف بین المللی خود را برای رقابت با کشورهای پیشرفته آماده میکرد و در جامعه جهانی بعنوان الگوی تحسین برانگیزی برای کشورهای جهان سوم شناخته شده بود. ناگهان تحت تاثیرتبلیغات فریبنده آخوند شیادی بنام خمینی، از مسیر طبیعی خود خارج شد و جامعه ای نسنجیده مقهور ایدئولوژی شیعه اثنی عشری قرون وسطایی ساخته و پرداخته خمینی درگیرانقلاب تمام عیار و بی محتوایی گردید که اولین تاثیر آن توقف برنامه های پیشرفت و توسعه و تخریب و ویرانی کشور بود، بطوری که خسارات و صدمات بی انتهای اعمال این اهریمن و بچه شیطان جانشین او خامنه ای بر کشور بقدری گسترده است که درتاریخ ثبت و ماندگار خواهد شد. منتهی جای شکرش باقی است که این رژیم تبه کار به پایان خط رسیده و جامعه دیر یا زود شاهد سقوط آن خواهد بود.
یکی ازاعمال نسنجیده و ضد ملی این حکومت دینی دروغ پرداز در طول این سالها، سرپیچی از قوانین و مقررات جامعه جهانی، که بعضا در بالا اشاره شد می باشد. اعمالی که در پسرفت کشور بسیار اثرگذار بوده اند، تا آنجا که بخشی از معضلات اقتصادی موجود به آنها مربوط میشود و شاهزاده هرچند به اختصار ولی به درستی به عنوان یک معضل جدی اقتصاد کشور به آنها اشاره کرده است.
یک مورد مشخص آن مخالفت بیت رهبری با عضویت ایران در گروه ویژه اقدام مالی است که سبب گردید تا این کار گروه در اسفند ماه گذشته ایران را درلیست سیاه خود باقی نگهدارد و بنا به گفته واعظی معاون روحانی «شرائط برای ایران بدتر از آنچه که بود می شود».
ولی با وجود آنکه دین دست پخت خمینی را دکان تزویر و ریا، قشرآخوند را زاییده شیطان و دروغگویی را اساس کار حکومت اسلامی می دانیم، معهذا این ملقمه از فساد هنوز از جهاتی قابل دفاع به نظر میرسد. به همین جهت نباید همه مصیبتها و خسارات مادی و معنوی وارده برجامعه را تنها از زاویه آخوند مشاهده کرد و به او نسبت داد. زیرا در کنار این جماعت یک قشر روشنفکر بنام ملی – مذهبی که نطفه آن در انقلاب مشروطه گذارده شد و در حکومت اسلامی «اصلاح طلب» لقب گرفت پیدا شد که بسیار نقش آفرین گردید. تفکر ملی – مذهبی از اواسط سلطنت محمدرضا شاه رشد مضاعف پیدا کرد و موفق شد نفوذ قابل توجهی در جامعه کسب کند و در جامعه جایگاه تثبیت شده ای بدست آورد. بطوریکه اعتماد مردم به آنها و حرف شنوی از آنها کمتر از قشر آخوند نبود.
این دکتر شریعتی ها، جلال آل احمدها، مهدی بازرگان ها، بنی صدرها، ابراهیم یزدی ها، حبیب الله پیمان ها و حتا امثال کیانوری کمونیست و بسیاری دیگر بودند که با حیله های تبلیغاتی خاص خود خیل آخوند را بدنبال خود کشاندند، یا خود به آنها پیوستند و نقاب روشنفکر ملی مذهبی بر چهره نشاندند. حرکتی که متاسفانه بموقع با آن برخورد نشد و نظام اقتصاد محور شاهنشاهی، این حرکت خزنده درزیر پوست جامعه و گسترش قابل تعمق تفکر ملی – مذهبی را جدی تلقی ننمود. در حالی که تکلیف جامعه با دایناسورهای دینی مانند خمینی، طالقانی، منتظری، مطهری، مفتح، مکارم شیرازی وامثالهم روشن بود. این جماعت روشنفکرنمای دینی موفق شد با استفاده از زیان توده مردم خیلی سریع در جامعه نفوذ کند، تا آنجا که حتا بسیاری از روشنفکران لاییک و قشرمتوسط بریده از مذهب را هم با خود هم داستان نمود.
یکی از ویژه گیهای این موج روشنفکری دینی تغییر ذهنیت و تسلط نوعی تفکر «دین –محور» در جامعه بود. این جماعت زیرک و وقت شناس توانست با گسترش فضای ضد شاه در جامعه و استفاده از نفوذ خمینی، مخالفین شاه از عرق خور بی دین گرفته تا نمازشب خوان و از ضد کمونیست دوآتشه تا ضد کمونیست را با همدیگر بر علیه شاه متحد سازد، کاری که تا آن زمان سابقه نداشت.
بنابراین، موفقیت انقلاب اسلامی را دراصل بایستی مدیون روشنفکران ملی مذهبی دانست که با راهنمایی غیرمستقیم سرویسهای اطلاعاتی غرب موفق شد نه تنها نگاه آن دهقان مازندرانی و معدن کار کرمانی را برای دیدن عکس خمینی در ماه به سوی آسمان بلند کند، بلکه آنرا به روشنفکران هم بقبولاند که بعنوان یک واقعیت بپذیرند. بنابراین معممین درابتدای کار نقش پیاده نظام انقلاب را ایفا میکردند، تا اینکه با ورود جدی خمینی به جمع مخالفین رژیم، در یک بزنگاه تاریخی توانستند بسیار زیرکانه انقلاب را اسلامیزه کرده، از دست روشنفکران ملی مذهبی بیرون آورده و پایه های امپراطوری شیعی را علم نمایند. جماعت ملی مذهبی هرچند که بعدا از انقلاب تحت عنوان اصلاح طلب به یک بال حکومت اسلامی تبدیل شد، ولی عملا از قشر معممین شکست خورد، تا آنجا که امروز نه در میان حاکمان پایگاه محکمی دارد و نه در جامعه ارزش و اعتباری.
اینکه قشر روشنفکر ایرانی، اعم از روشنفکر صدر مشروطیت، ملی مذهبی و یا لائیک بعد از آن توانست درحیات سیاسی خود خوش بدرخشد و در جامعه جایگاه تثبیت شده ای پیدا کند، ماجرای پیچیده ای است که شروع آنرا بایستی در انقلاب مشروطه جستجوکرد. درآن زمان اندک روشنفکرایرانی که با پیروی از تحولات درغرب و شکل گیری جامعه روشنفکری اروپا با تفکر دمکراسی آشنا شده بود تلاش کرد تا آنرا در جامعه عقب افتاده ایران پیاده کند. این در حالی بود که از نگاه روشنفکر ایرانی دمکراسی درغرب تنها در آزادی بیان خلاصه می شد. در حالیکه آزادی بیان یکی از اجزای چند گانه دمکراسی بشمار می رود. دمکراسی واقعی در یک جامعه زمانی تحقق می یابد که تبعیض جنسیتی و نژادی وجود نداشته باشد، مفهوم دولت ملت شناخته شده باشد، قوه قضائیه و نظام آموزشی لائیک حاکم باشد، عدالت اقتصادی در حد معقول برقرار و بالاخره آزادی بیان وجود داشته باشد.
جامعه خسته و ضربه خورده از قاجار با وجود ضعف فرهنگی که داشت، معهذا با اعتماد به افکار آزادیخواهانه قشر روشنفکر که خواهان تغییر بنیادین بود چشم و گوش بسته تسلیم شد و انقلابی نسبتا مترقی در فضای عقب مانده آن زمان منطقه را به پیروزی رساند و نوعی آزادی بیان که البته هنوز تا دمکراسی فاصله زیادی داشت را به ثمر رساند.
در آن زمان جامعه جهانی دریک تقسیم بندی نانوشته تحت تاثیر سه نظام، اقتصاد محور، بدین معنا که اراده و قانون اساسی برپایه اقتصاد استوار و سیاست و مذهب بعنوان ابزار و وسیله در خدمت اهداف اقتصادی قرار گیرد. کشورهای پیشرفته جهانی امروز این اصل را پذیرفتند و اقتصاد محور رشد کردند. دیگر نظام سیاست محور را میتوان برد که بسیاری از کشورهای درحال توسعه درگیر آن هستند. چند کشور دین محور و تعدادی هم ایده ئولوژی (مارکسیسم) محور مانند حکومت اسلامی ایران و ایده ئولوژی محور مانند کره شمالی هم هستند که اقتصاد و سیاست در خدمت ایده ئولوژی قرار دارند. تجربه یک صد سال گذشته نشان میدهد کشورهایی که اقتصاد محوری را انتخاب کردند موفق شدند با رشد نیروهای آزادیخواه دمکراسی را کمابیش در جوامع خود تحقق بخشند.
ایران در این میان از جمله جوامعی دین محور بود که به علت وقوع انقلاب مشروطه و سالهای پرآشوب پس از آن تا تشکیل سلسله پادشاهی پهلوی و نشستن رضا شاه بر مسند پادشاهی نوعی نظام سیاست محور را تجربه کرد. پس از آن یعنی از سال 1304 بود که رضا شاه نظام اقتصاد محوری را هدف و برنامه کار دولت قرار داد. این درحالی بود که جامعه روشنفکر ایرانی برآمده از انقلاب مشروطه که دمکراسی را در حد آزادی بیان عقیده می دید و در نتیجه مخالف رضا شاه بود، لذا قبول نظام اقتصاد محور را برنتابید و در دفاع از نظام سیاست محوری باقی ماند. رضا شاه توانست از این طریق پایه های دمکراسی بجز آزادی بیان را استحکام بخشد و نظام اقتصاد مختلط دولتی – خصوصی را برقرار.
این در حالی بود که روشنفکرایرانی تمام هم خود را در جهت تحقق آزادی بیان و عقیده بکار می برد. ازاینرو شیوه اقتدارگرایانه رضا شاه را نیز در فضای آزادی بیان بررسی و حکم محکومیت صادر میکرد. در حالی که در شرائط سیاسی – اجتماعی و اقتصادی آن روز مملکت تنها از این طریق بود که رضا شاه موفق شد، ایران چند پاره و بجا مانده در قرون وسطا را به کشوری یکپارچه و یک دست تبدیل کند و با واداشتن حوزه های علمیه به سکوت و پایان بخشیدن به تسلط فقه شیعی بر قوه قضائیه و سیستم آموزش و پرورش و عرفی کردن این دو نهاد مهم، همچنین رفع حجاب و آزادی نسبی جنسیتی مسیردمکراسی را هموار سازد.
ولی مهمترین اقدام رضاشاه که اهمیت آن هیچگاه شناخته نشد شناسنامه دار کردن اقتصاد کشور بود. بدین صورت که با تبدیل نظام حکومتی چند هزار ساله «دین محور» و برای مدت کوتاهی در اواخر قاجار و دوره مشروطیت تا تشکیل سلسله پهلوی به نظام «سیاست محور» نظام پادشاهی مشروطه را با الفبای «نظام اقتصاد محور» آشنا ساخته و از این طریق نظم نوین اقتصاد آزاد بر پایه «دولتی – خصوصی» را تثبیت نموده، جامعه را برای تحقق دمکراسی آماده تر سازد.
برای انجام این اقدامات سازنده، آنهم در حداقل زمان ممکن نیاز برآن بود ابتدا موانع و مشکلات بین راه برطرف گردد. در این رابطه رضا شاه که درچندین جبهه (شاهزادگان، ملاکین، روسای عشایر و معممین) در حال نبرد بود، برای جلوگیری از کشانده شدن کفن پوشان به تحریک معممین و پول شاهزادگان به خیابانها، چاره ای جز سخت گیری و برخورد مقتدرانه با مخالفین نداشت. در این میان مخالفین بسیار هوشمندانه توانستند قشر روشنفکر را با خود همداستان سازند. حمله همه جانبه قشر روشنفکر به رضاشاه که در آن برهه از زمان، در راه سازندگی کشور با کوهی از مشکلات دست بگریبان بود، آنهم به بهانه دفاع از آزادی بیان که مشکل روشنفکران بود تا عامه مردم ، درحالیکه خود جز این شعار هیچگونه برنامه سازنده دیگری در دسترس نداشت نه تنها به دور از منطق، که خلاف منافع ملی بود.
بلاتکلیفی و بی برنامگی قشر روشنفکر پس از برکناری رضاشاه وشروع پادشاهی محمدرضا شاه که مطبوعات آزاد و رجال قاجار با تسخیر مراکز قدرت و قبول مسئولیتهای دولتی «نظام سیاست محوری» را احیا کردند آشکار شد. قشر روشنفکر بدون توجه به پیشرفتهای کشور در سایه نظام اقتصاد محور رضاشاهی به حمایت از احیای «نظام سیاست محور» تقویت شده توسط سیاستمداران کهنه کار قاجار پرداخت. این جماعت خرسند از آزادی بیان، برای ایجاد احزاب و گروه های صنفی مختلف اساسنامه ها و برنامه های اجرایی مختلفی ارائه دادند که در رابطه با آزادی بسیار قلمفرسایی شده بود. ولی هیچ بحث و برنامه ای در رابطه با «نظام اقتصاد محور» ارائه نشد و آنرا تابع تصمیمات سیاسی دولت نمودند. تنها حزب توده و گروه های چپ بودند که از نظام اقتصاد مارگسیستی پیروی میکردند.
تنها قدرت سیاسی مطرح که «نظام اقتصاد محور» را به رسمیت شناخته و تمام تلاش خود را بکار برد تا اراده و ذهنیت دولت برپایه اقتصاد محوری شکل گیرد محمد رضا شاه پهلوی بود. او درهمان ابتدای کار زمانی که اعلام کرد پادشاهی بر ملتی فقیر فضیلت نیست، چامعه را با طرز تفکرخود آشنا کرد. از اینرو در طول سلطنت 37 ساله خود هرگز این تفکر را رها نکرد، بلکه برعکس آنرا دردرون تمام برنامه های پنجساله توسعه، اجرای اصول 19 گانه انقلاب شاه و ملت وایجاد تسهیلات قابل ملاحظه برای جذب سرمایه، تکنولوژی پیشرفته روز و کارآفرینان مجرب بشدت دنبال میکرد. (بزرگترین تضاد بین تفکر اقتصاد محوری شاه و سیاست محوری دولت در جریان ملی شدن صنعت نفت بروز کرد که شاه معتقد بود حال که نفت را ملی کردیم، لذا بایستی برای ختم دعوای بین دو کشور راه حل اقتصادی پیدا کنیم. در حالی که مصدق هنوز اعتقاد به برخورد سیاسی داشت، تا اینکه کار به جریانات 28 مرداد منجر شد.)
در مقابل روشنفکران سیاسی با ذهنیت سیاست محوری خود جهت عکس را پیش گرفته به تقویت جامعه سیاسی روی آورد که طبیعتا در تضاد با اهداف دولت قرار گرفت. متاسفانه تصادم بین دو تفکر اقتصاد محور شاهنشاهی با سیاست محوری روشنفکران بعضا جمهوری خواه کار را به جایی رساند که دزد سومی بنام خمینی پیدا شد و از تضاد لاینحل بین این دو نیرو استفاده کرده قدرت را بدست گرفت و هر دو نیرو را هم به سکوت واداشت.
اکنون با عبرت از خطاهای گذشته و نگاه خوشبینانه به آینده میبایستی به فکر روز بعد از سقوط حکومت اسلامی بود که باز روشنفکران سیاست پیشه هدایت ملت را برعهده نگیرند و دوباره با ایجاد دسته بندیهای خودخواهانه جامعه را به کژراهه نکشانند. مشکلات سیاسی اعم از دیپلماسی یا داخلی را میتوان ازطریق گفتگو برطرف کرد. درحالی که مشکلات اقتصادی چون عمدتا با منافع ملی گره خورده، لزومن نیاز به بررسی کارشناسانه و محاسبه نفع و زیان جامعه پیدا میکند. در جوامع پیشرفته دارای نظام اقتصاد محور چون هرحرکت نظام از کانال اقتصاد عبور میکند، لذا دیپلماسی و تدابیرحکومتی بعنوان وسیله و ابزار کارحکومت در جهت تحقق اهداف اقتصادی بکار می آیند. از اینرو تمام تحرکات حکومتی منشاء اقتصادی دار، در داخل کشوردرجهت عمران و سازندگی و در خارج از کشور بمنظور گسترش صادرات.
نظام حکومتی ایران در بعد از سقوط حکومت اسلامی با چنان مشکلات عظیم اقتصادی روبرو خواهد بود که رفع آنها به آسانی میسر نخواهد بود. یک مورد مشخص آن ثروت چند صد میلیارد دلاری زیر نظر خامنه ای است که دولتی کردن آن مشکلات عدیده خود را دارد. همچنین ثروت سپاه، شرکتهای خصولتی، شرکتهای قرض الحسنه و بسیاری دیگر، همچنین بازگشت هزاران نفر که ثروتشان در حکومت اسلامی ضبط و مصادره شده برای باز پس گیری که خود ماجرایی خواهد بود.
این مسائل اگر قرار باشد بر اساس نظام سیاست محور حل و فصل گردد، عمر نوح را می طلبد، آنهم درصورتی که جامعه با دزد بازار دیگری مواجه نشود. از اینرو مهمترین و حساسترین حرکت در بعد از فرو پاشی برقراری «نظام اقتصاد محور» می باشد که شاهزاده رضا پهلوی باید برعهده گیرد.