حکومت مستبد و جامعۀ خشونتگرا/رضا اغنمی

نام کتاب: حکومت مستبد ، جامعه خشونت گرا
نام نویسنده: کتایون آذرلی
نام ناشر” فروغ. کلن
تاریخ نشر: تابستان 2017

این کتاب، همانگونه که درعنوانش آمده درتبیین حکومت مستبد وجامعۀ خشونتگراست. خواننده در سیر مطالعۀ اثر و آشنا بودن حوادث فلاکتبار درمی یابد که کتاب، روایتی از تاریخ معاصرخودی ست که با شووع سلطنت فقهای فاسد و ریاکاردرحکمرانی کشور، نکبت وسیه روزی کم نظیرملی را فراهم آوردند!
کتاب شامل 191 صفحه درچهار فصل:
اول : تحلیل خشونت ازدریچۀ روان شناسی
دوم : انواع صورت های خشونت
سوم : موقعیت اضطراب
چهارم : فاشیسم
بخش هایی ار فصول این کتاب مستند و خواندنی را مورد بررسی قرارداده ام.
نویسنده نخست، با شکافتن انگیزه های خشونت، که رفتارهای آدمی را دراشکال عصبی فیزیکی یا زورگویی به دیگران تحمیل می کند، را با پیامدها وآسیب های اجتماعی آن درجلوه های گوناگون با یادی ازخشونت گذشه های دور ودرازتاریخی دوران باستان شرح می دهد :
«خشونت یکی از نخستین مفاهیم و کنش های اجتماعی است که بشر با آن روبرو بوده است. اولین نمونه های اسطوره ای و داستانی تاریخ بشر مثل “گیل گمیش” ونخستین فرامین و احکام دینی، با موضوع ومفهوم “خشونت” درگیربوده اند. داستان هابیل و قابیل معرف نگرش دینی انسان به مسآلۀ خشونت است. بنا براین می توان گفت ازبدو پیدایش جامعۀ انسانی، خشونت با بشر همراه بوده است» سپس این پرسش را پیش می کشد :
«آیا این خشونت امری فطری است یا اجتماعی؟»
درتفکیک آن براین باور است که:
«خشونت برخلاف پرخاشگری امر طبیعی نیست، بل که واکنشی اجتماعی است»
ازحیواتات مثال آورده می گوید که پرخاشگر هستند و به طورغریزی طبیعت برآن حد ومرزی قائل شده، کشتن و خوردن برای بقا ودوام زندگی شان می باشد.
از انواع خشونت و خشونتی که انسان برعلیه خودش به کار می برد گفته. خودکشی فرد و کسی که خودش را می کشد. [ازبارگران هستی می رهد] یکی از آن هاست.
ازنوع دیگرخودکشی ازقول شوپنهاور مثال آورده می گوید: ارعشق مفرط به زندگی ونه طرد آن می آید. ازقتل کس یا کسان به دست دیگری ودیگران می گوید وعلل اصلی پیامدهای خونین ش.
اما آن که بیشترمورد نظرنویسنده را توضیح می دهد:
«ما بیشتر به این نوع سوم از خشونت ها توجه داریم. درحالی که بسیاری ازمذاهب آسیایی مثل بودایسم، هندویسم،جاپونیسم به انواع اول ودوم خشونت پرداخته اند وبه دنبال راه حلی برای آن ها بوده اند . . . »
با اشاره به همزیستی انسان ها وپیشرفت اخلاقی، به درستی، مهارخشونت را یکی ازالزامات مهم جوامع بشری تلقی کرده، نکتۀ جالبی را یادآورمی شود و مفهوم کلمه “مشروعیت” را می شکافد:
«حشونت هیچگاه مشروع نیست هرچند توجیه پذیرباشد. ولی بد نیست اینجا اشاره ای به ریشۀ کلمۀ “مشروع” بکنیم مشروعیت درزبان عربی و فارسی دارای بار دینی است (کلمات برابرفارسی به انگلیسی وفرانسه مشروعیت را آورده)… نگرش غیردینی و سکولار”مشروعیت” بیشتر باروند عقلائی کردن قانون درگیراست و نه الزاما با بُعد دینی آن».
بایادی از زیست حیوانات می گوید و توحش انسان ها!:
«حیوانات نه قربانی می کنند ونه قتل های زنجیره ای انجام می دهند. توحش حیوانات از نوع طبیعی است توحش انسان عقلانی و فکرشده است. آشویتس وکولاک نتیجۀ عقلانیت انسان است نتیجه جنون عقل است که متافیزیک را تبدیل به سلاحی خون آشام می کند. حیوانات ایمان ندارند و برای ایمان هم قتل عام نمی کنند. حیوانات ناسیونالیسم ندارند وبه نام خاک و پرچم و غیره جیوانات دیگری را راهی اردوگاه های مرگ نمی کنند».
ازجنگ تا نسل کشی ها که متآسفانه امروزه فراوان درگوشه و کنار جهان رخ می دهد سخن رفته.
با نگاهی به آثارعلماء ودانشمندان جهان باداشتن عقاید گوناگون، نظرات آن ها را با خوانندگان در میان می گذارد.

درعنوان “نهاد”
نویسنده ازحضور نهاد که ازتولد انسان با اوست توضیح می دهد که:
« نهاد به عنوان منشاء همه غرایز است . . . تنها عملکردش برطرف کردن فوری هیجان هایی ست که براثرتحریکات درونی یا بیرونی درارگانیسم بروزکرده اند. ناکامی ها وناراحتی هایی که آدمی در راه ازضای تنش ها باآن مواجه می شود عامل تحریک کننده ای برای نمو”نهاد”است»
سپش فرایندهای نهاد را می آورد. از”خود” و “فراخود” می گوید:
«خود به منزله قوه مجریۀ شخصیت است وبرنهاد وفراخود نظارت می کند . . . دراین میان اما” فراخود پا به عرصه می گذارد. براساس این نظریه “فروید”.باشروع سنین سه تاچهارسالگی، کودکان بدون درنظر گرفتن ترس یا پاداش، به ارزشیابی و قضاوت درباره رفتار خویش می پردازند». نویسنده، با توجه به آرای “میشل فوگو” این فصل را با گفتار قدرت ودانش و زمینه های رشد وفرایند های آن پایان می دهد.

فصل دوم
انواع صورت های خشونت
نویسنده، درمقام کارشناس و دکترای روانکاوی، انواع خشونت ها را شرح می دهد:
«خشونت آشکار(گرم) . خشونت نمایشی . خشونت واکنشی . خشونت ناشی از ناکامی . خشونت انتقام جویانه .خشونت جبرانی . خشونت های پنهان .». درهریک ازعناوین یادشده نوع و روش و کاربرد آن را توضیح می دهد. وسپس باعنوان قضاوت “روح” مجرمان، موصوع را مطرح می کند که قابل تآمل است:
« . . . دیگر پرسش صرفا این نیست که عملی انجام گرفته است یانه و آیا این عمل بزهکارانه و قابل تنبیه است یانه؟ بل که این است که این عمل خشونت باریا قتل چیست؟ وبه چه سطح یا حوزه ای از واقعیت تعلق دارد؟خیال است، واکنشی روانی است، مقطعی [اپیزودی] هذیان آوراست یا انحراف؟»
موضوع جنون مجرمان را یادآور می شود که دراصلاحات قوانین اروپا درسال 1832 :
«امکان داد که احکام بسته به درجات مفروض بیماری با شکل های نیمه جنون تغییر کند».
نویسنده در گذر پژؤهش ها به داوری های دستگاه قضایی وطن می رسد و می نویسد :
«قاضی روزگارما – چه درمقام رئیس دادگاه و چه در مقام عضو هیئت منصفه – کاری بیش از “قضاوت” می کند . . . مجموعه ای ازمراجع کمکی درطول دادرسی کیفری واجرای حکم درهم می لولند. حول قضاوت اصلی، خرده نظام های عدالت و قضاوت موازی تکثیر یافته اند».
ازجنون آشکاروپنهان دیکتاتورها ومستبدان که درجهان درحکومت وفرمانروایی هستند می نویسد :
«بی گمان دچار نوعی جنون بوده اند. اینان هیچ کدامشان درتعریف جنون جای ندارند»
[راستش من خواننده کتاب ازاین روایت مبهم اندکی سرگیجه گرفتم، نفهمیدم! بوده اند یانبوده اند؟!]. بگذریم
خانم آذرلی براین باوراست که :«انسان هایی با ویژگی های به شدت معضل داربوده اند» دیکتاتورها ومستبدان آدمکش جنایتکارمثل : «”خلخالی” و “لاجوردی” درجمهوری اسلامی ایران بعنوان اهرم های اتوریته دچارجنون نبودند اما انسان های معضل دار به شدت روحی بودند. “خمینی” یک مجنون تمام عیار نبود که ازقدرت اندیشمندی فاقد باشد، بل که برعکس بسیار زیرک و درمواردی به شدت هوشیار بود اما انسان معضل دار روحی بود».
نویسنده، بانقل بخشی ازبیوگرافی لاجوردی وخلخالی سابقۀ مخالفت با رژِیم سلطنتی ومسئولیت های حکومتی درجمهوری اسلامی، کشتار وحشیانه و ویرانگری های آن دو را شرح می دهد :
«لاجوردی ازاعضای شورای مرکزی مؤتلفه اسلامی بود که زندانیان سیاسی دهه 60 خورشیدی و دگراندیشان اورا ازعاملان اصلی سرکوب ها و اعدام های آن دوران می دانند.»
دربارۀ خلخالی می نویسد: «23 بهمن 1357 با حکم “خمینی” بعنوان حاکم شرع دادگاه های انقلاب منصوب شد. دراین دوره صدها نفر به حکم خلخالی اعدام شدند که بسیاری ازآنان وابستگان به حکومت پهلوی بودند».
ازکشتاروحشیانه 94نفردرکردستان، ویرانی مقبره رضاشاه پهلوی، بردن ماشین آلات بُلدزر ولُدر برای تخریب “تخت جمشید” که به همت اهالی و بیشتر ایستادگی جانانۀ روستائیان محلی، کشتارهای بدون محاکمۀ زندانیان دران سال های بیم وهراس که مستقیما زیرنظر خمینی بود می گوید .
بخوانید تولد “داعش” و پا گرفتن این نهاد توحش و ویرانی درمنطقه!

سیاست تواب سازی
آخرین عنوان این فصل است
به روایت ازخانم منیره برادران که می نویسد: «درزندان، حاکمان اسلام گرا، که”ارشاد گناهکاران”
را وظیفۀ دینی خود می دانند بادست بازتری عمل می کنند . . . ازرنیس زندان وحکام شرع گرفته تا بازجوها ونگهبانان، برای وادارساختن زندانی به توبه وکاربست آن ضدانسانی ترین شیوه ها را حق مسلم خود می دانند»
خیلی ازتواب ها دراثرتبلیغات جانیان به آن حد از پستی سقوط کرده بودند که دراثبات خلوص شان، حتا وادارشدند که همکار وهمزبان بازجوها شلاق به دست گیرند و درمراسم اعدام نزدیکان و رفقای خود با آدمکشان همکاری کنند. سقوط انسانی تواب هارا گرفتار”شرمزدگی مسموم” می نامد:
«ازدست دادن حس”من هستم” ورشکستگی روحی و شرمزدگی مسموم درخدمت این ورشکستگی روحی است».
ازمصاحبه ها و”اعتراف های دیکته شده” وزندانیانی که دوران محکومیت شان تمام شده می گوید:
«همه روزه درزندان، برنامه های تلویزیون مداربسته، سخنرانی ها و برنامه های دعا و نوحه خوانی همه و همه وسیله ای بودند برای این که به زندانی القاء کنند که او انسانی پست و گناهکار وحکومت اسلامی مظهر قدرت وعطوفت است جنگ وشهادت همیشه بارسنگینی دراین تبلیغات داشت».
اشاره ای دارد به دورۀ زندانبانی لاجوردی جانی وخشونت های پنهان وآشکارکه به شستشوی مغزی زندانی می انجامید.
با توجه به تحقیقات “یرواند آبراهامیان” بیشتر بازجویان ازمیان طُلاب وروحانیون جوان که درحوزه ها تعلیم اسلامی دیده بودن ویاهنوز می دیدند انتخاب می شدند.
تلاش حکومت اسلامی درهویت زدایی که دربرنامه شکنجۀ زندانی بوده است:
«پس ازرساندن مجرم به این مرحله . . . یعنی احاطه بربدن مجرم، اکنون دستیابی به روح و روان اوبه وسیلۀ خشونت سرد میسرترخواهدبود».

فصل سوم موقعیت اضطراب .
با اشاره به مقدمۀ اثر “استانلی میلگرام” بحث “اتوریته” را مطرح می کند. براین عقیده است :
«شخصی که بنا براعتقاد درونی ازدزدی و قتل منزجراست اگراتوریته ای به او فرمان دهداین اعمال را با راحتی نسبی انجام خواهد داد . . . به فرمان مذهب و به حمایت به جرم بد حجابی وترویج آن». سخن گفته. همچنین ازقتل های ناموسی واسیدپاشی توصورت دختران وزنان دراصفهان وپیامدهایش! انکار وسکوت جنایتکاران با اشاره به جنایت های جهانی، ازکشتارهای ضدانسانی جمهوری اسلامی:
«یکی ازحقایق انکارشده توسط حکومت اسلامی به عنوان ذات وهستی ای ضدانسانی ومدنیت گریز، انکارجنایت بزرگی است که رهبراین حکومت”خمینی” درتابستان 1367 مرتکب شد… به دستوراین ولی فقیه دیکتاتورخو هزاران زندانی سیاسی درمرداد وشهریورماه در زندان های این حکومت اعدام شدند. این ولی فقیه، 5 کشتاردیگر درپرونده دارد. کشتار59 – 57 وکشتارسال های 62– 60 در خارج کشور، قتل های زنجیره ای وکشتارفعالان وهواداران جنبش سبز… قتل عام ها به فتوای خمینی سند ارتکاب به این جنایت است» .
نویسنده، کشتارسال 67 را یک “نسل کشی” تعربف می کند:
«قربانیان بعنوان گروه های اجتماعی مشخص وباهویت معین وبه خاطرنظرات سیاسی وعقیدتی شان اعدام و درگورهای دسته جمعی به خاک سپرده شدند».
ازفرمان خدایگانی خمینی درحمله به کردستان برای کشتار کُردها مورخ27مرداد1358می گوید:
به دولت وارتش وژاندارمری اخطار می کنم اگربا توپ وتانک ها و قوای مسلح تا 24 ساعت دیگر حرکت به سوی پاوه نشود من همه را مسئول می دانم و درپیام دیگراو به مجلس خبرگان همان روز دررابطه بامردم کردستان این هاهمه خرابکارند بااین اشخاص نمی شود با ملایمت رفتارکرد. یک جمعیت خرابکار یک جمعیت فاسد هستند با این ها باید با شدت رفتارکرد و باشدت رفتار می کنیم».
پژوهشگر، ازدُگم اندیشی مذهبی به نفرت یاد می کند وبا ذکرجنایات عدیدۀ دردیگرنقاط جهان ازقول
“مارک تواین” نویسندۀ آمریکایی که صدسال پیش درباره نقش خشونتبارمذهب گفته :
«انسان تنها حیوان مذهبی است. تنها حیوانی که ازمذهب برحق برخورداراست .درآن واحد ازچندین مذهب برحق. اوتنها حیوانی است که همسایه اش را به اندازه خودش دوست دارد لیکن گلوی او را می بُرد … برای هموارکردن راه برادرش به سوی شادمان و بهشت ازاین کرۀ خاکی یک قبرستان ساخته است».
اضافه می کند که:«سیدعلی خامنه ای درخطبۀ روزجمعه29 برابربا19 خرداد ژوئن اعلام داشت که هرگونه اعتراض علیه«احمدی نژاد» را به خاک وخون خواهدکشید. این ژشتهای غیرانسانی چیزی نیست جز دعوت به شکنجه و بسیج صدها شکنجه گر برای ارتکاب جنایت».
ازورود خمینی به کشور می گویدکه خبرنگاری از”خمینی” درمسیر ورودش به ایران پرسید که چه احساسی دارد واو پاسخ داد : “هیچ” همین بی مایگی بود که اندکی بعد دست جلاد راازآستین بیرون آورد بی مایگی به صورتی آشکار درگروه سوم شکنجه گران مشاهده می شود.
باعنوان «اهرم بعدی، ایجاد فقر و تنگناهای اقتصادی» فصل سوم به پایان می رسد

فصل چهارم باعنوان “فاشیسم” شروع می شود.
پژوهشگر، با نگاهی عمیق به تاریخ، «شکست نهایی (آلمان، ایتالیا، ژاپن) درسال 1945 را یادآور شده ازادامه حرکت های فاشیستی دردیگرکشورهای جهان وچرایی رشد این مرام ویرانگر را می شکافد.
متآـسفانه بعلت پرهیز ازاطاله کلام، اوردن نظرات درست و مستند نویسنده، دراین مقال، نمی گنجد. با امید این که علاقمندان با مطالعۀ اثر، با انگیزه های اساسی و رواج وگسترش خشومت دوران شوم ونکبت بارجمهوری اسلامی آشنا شوند.
با سپاس فراوان ازنویسنده و پژوهشگر پرتلاش بررسی این کتاب مستند بسته می شود.