این برنامه از پنجره ای رو به خانه پدری را با شعری از دفتر اشعار دکتر علیرضا نوری زاده آغاز می نماییم . سپس همراه با شما خوبان به گفتگو با آقای زکریا هاشمی فیلمساز ، بازیگر و کارگردان خواهیم نشست و در ارتباط با تئاتر و سینما با ایشان به تبادل نظر خواهیم نشست:
دکتر نوری زاده: خوش آمدی زکریای عزیزم باور نمیکنی که من وقتی این فیلمها را میبینم به یاد آن روزگار غریب می افتم حالا دیدم در این فیلمت نوشته بودی به سالهای قبل از تحول اجتماعی متوجه شدم برای گریز از سانسور ، این را نوشتی خدا خیرشان بدهد که به همین بسنده میکردند ، الان تو مشکل داری ، تو با گلستان شروع میکنی ، من تورا یک آدم درخشان میدانم هم فیلمهایت هم کتابهایت. روایت و قصه تو از جنگ نمیدانم چقدر تورا آزرد که این کتاب را نوشتی ، تصویر هم میکنی چون تو تصویرگر هم هستی .چند وقت در جبهه بودی ؟ از طرف تلوزیون قرار داد داشتی ؟؟
زکریا هاشمی:این کتاب خیلی مرا آزرد. بله قرار شد که من بروم و یک فیلم بسازم از پشت جبهه !! از آنطرف من یک آدم ماجراجو بودم و دوست نداشتم در پشت جبهه بمانم رفتم خط مقدم و از ارتش کارت گرفتم و من هم به خط مقدم رفتم و خیلی هم خطرناک بود و من در جریان جنگ تن به تن بودم، بچه ها همه صمیمانه با من کار کردند و میگفتند برای تلوزیون این کار را نمیکنیم فقط برای تو میکنیم، قرار نبوده که ما به خط مقدم بیاییم ما پشت جبهه قرار داشتیم و تا زمانی که تو بخواهی هستیم و نه برای پول!!! جالب اینجاست که وسط کار که همه داغون هستند ، رئیس واحد جنگ تلوزیون جمهوری اسلامی آمده میگوید ،خوب!! آقای هاشمی میدونی که نصف قرار دادت مل من است ؟؟ گفتم یعنی چه من دارم میروم جلو بمب و موشک برای اینکه چندرغاز بفرستم برای بچه هایم ، خلاصه ، گفت همین که هست او حسین حقیقی بود . این آقا از جوانهایی که خودشان را به کشتن دادند پولدار شده است عده ای خبرنگار که نصف پولشان را این آقا گرفته رفته اند و مرده اند ولی این آقا پولش را گرفته است.
دکتر نوری زاده: چقدر بهت داد میشه بپرسم ؟؟ زمان کی بود زمان محمد هاشمی بود ؟؟؟
زکریا هاشمی : چیزی به من نداد من کار را ول کردم من قسط اول را که گرفتم برای بچه ها دو قسط بعدی را که گفت نمیدهم ، آره محمد هاشمی بود و در زمان ریاست جمهوری خامنه ای بود.
دکتر نوری زاده: بعد چه کردی جلو کارت را اینجوری گرفتند ؟.
زکریا هاشمی :هیچی کاری نمیتوانستم بکنم سعیم بر این بود که بتوانم از این مملکت به شکلی بیرون بروم ،پاسپورت هم نداشتم خانم و بچه هایم هنوز خمینی نیامده بود که به خارج آمدند ولی در هر حال ماندم چطور بروم و این رفتن جنگ کمک کرد که من بتوانم پاسپورتم را بگیرم بعدیک افسری خیلی کمکم کرد که بتوانم پاسپورتم رابگیرم .
دکتر نوری زاده: برای من سئوالی که مطرح است ما دو تاسینماگر داریم یکی آنهایی که میروند و دانشگاه میروند و یک عده ای هم ذاتاً در وجودشان تئاتر وسینما هست و جلو میروند و افق برایشان باز میشود تو از چه دسته ای بودی و چطور سینما را شروع کردی ؟؟
زکریا هاشمی : سینما را خودم روی پای خودم شروع کردم بدون پارتی .
دکتر نوری زاده: مثلا اولین نفر ابراهیم گلستان تورا برد، چه شد؟؟
زکریا هاشمی : من آنزمان با فرخ غفاری کار میکردم ، گلستان به آنجا میامد و میرفت ، روزی گلستان خواست یک فیلمی بسازد بنام دریا از روی کتاب صادق چوبک ،کار را شروع کرد و از فرخ خواست که یکنفر را برایش معرفی کند و او مرا معرفی کرد و ما شروع کردیم . کاری که شروع کردم از همان اولش او سعی کرد سناریو را روی من بر گرداند ولی خوب دیگه بقیه هم بودند ولی خواباند فیلم را بخاطر اینکه نمیشود حالا گفت چرا؟؟ یک روزی که مرا صدا کرد روزی بود که من در بدترین شرایط زندگیم بودم و تنهای تنهای تنها بودم و فرخ غفاری از من دلگیر شده بود و گفته بود نیاید !!!آقا نیاد سر صحنه همه کا رها را خودم آماده کردم آخرین سکانس شب حوضی بود من یک هفته درد کشیدم و نتوانستم بروم سر صحنه، دائم گریه میکردم و داد میزدم من بچه سینما هستم من ۱۴ کیلومتر فاصله پارس فیلم با میدان ۲۴ اسفند را پیاده می رفتم و برگشت هم پیاده تا راه آهن می رفتم .
پول نداشتم پیاده میرفتم پیاده بر میگشتم مجانی هم بازی میکردم؟؟؟!!!
دکتر نوری زاده : بلاخره غفاری رو چکارش کردی ؟؟
زکریا هاشمی : کاش میدونستم ؟؟ البته اینجا در فرانسه ازش پرسیدم حیونی گریه کرد و گفت تو برادر من بودی . اینقدر درد کشیدم که دیگه داشتم دیوانه میشدم روزهای آخر یهو تلفن زنگ زد، گلستان بود، گفت میتونی فردا بیای اینجا گفتم چرا که نه!! آقا رفتم صحبت کردم خوشحال شدم گفتم میخواد کار را شروع کند، همه صحبتهایش را کرد و گفت میخوام فیلم بسازم ولی نه دریا ، یک فیلم تازه که رل اولش را تو بازی میکنی !! آقا یدفعه به هوا پریدم و تمام درونم روشن شد،، عشق ، شادی
دکتر نوری زاده : چند سالت بود ؟؟
زکریا هاشمی : بیست و پنج سالم بود از خوشحالی دیوانه شده بودم.
. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
یوتیوب دانلود فایل صوتی فایل صوتی کم حجم گوگل درایو