این برنامه از پنجره ای رو به خانه پدری را با شعری از دفتر اشعار دکتر علیرضا نوری زاده آغاز می نماییم .بیست روز دیگر تا عید باقی است . آنشبی که من خانه پدری ام را ترک کردم یکی از میهمانان من در زندان بود و زیر بند مرگ و میهمان دیگرم در گیر ودار اینکه میشود هنوز راهی پیدا کرد و وطن را نجات داد، هردو اینها آرزوهای بسیار داشتند و سالها مبارزه کرده بودند و برای رسیدن به آزادی تلاش کرده بودند اما با سرهای شکسته و درد گرفته به دیواربن بست و آلوده فتنه خمینی خوردند. سرانجام یکی بعد از ۷ سال زندان و هر روز منتظر مرگ بودن وطن را ترک کرد به کردستان رفت که شباهت هایی با وطن داشت و آن دیگری راهش به پاریس که یکی از عزیزانش آنجا بود دکتر شاپور بختیار و آخرین جملات را به او گفت .
خوش آمد میگویم به آقای مهندس هوشنگ کردستانی که از پاریس همراه ماست عضو آخرین جبهه ملی در ایران و در استودیو ایران فردا در لندن در خدمت آقای محسن خاتمی دوست دیرینه و عزیزم خواهیم بود.
نوریزاده : مهندس آخرین شبی که ایران بودید را برایمان بگویید که چه کردید و چه جوری آمدید ؟
کردستانی: من بعد از گرد همایی بیست و پنج خرداد در میدان فردوسی بدلیل اینکه سایر اعضای شورای مرکزی به حق و از روی وحشت نیامدند و من مسئول آن گردهمایی بودم که انجام نشد همان شب به اتفاق یکی از دوستان حزب ایران که اکنون در پاریس هستند و یکی از دوستان حزب مردم ایران بیانیه ای به سپاس از مردم ایران که به ندای جبهه ملی پاسخ مثبت دادند در تهران و در مراکز استانها صادر کردم و بدنبال آن مخفی بودم و حدود سه ماه بعد ایران را ترک کردم
همه اینها برای من شب آخر بود وطنی که عاشقش بودم و هستم را داشتم ترک میکردم و مگر اینکه بتوانیم با کمک مردم پیروز بشویم و به وطن برگردیم.
نوری زاده : خوب شما بگو آقای خاتمی؟
خاتمی: این جلسه ای که میگویند جلسه ای بود که ایشان حتما یادش میآید و حضور داشت بهر حال زیر زمینی بود آتیلیه یک مهندس نقشه کش بود و من هم از طرف حزب رنجبران در آنجا بودم. بعدش صبح با دکتر حسن لباسچی به بازار رفتیم و دیدیم بازار خالی است و حدس زدیم باید اتفاقی افتاده باشد. و اگر یادتان باشد شما خیلی منتظر ما بودید و هواپیما بجای اینکه از استکهلم بیاید به گتویک رفت به منچستر و شما نگران های جک شدن بودید. و آن لحظه که من پیاده شدم و آمدم کنار خیابان نشستم، من که روزی سه نخ سیگار نمی کشیدم یک لیوان بزرگ قهوه خریدم و شروع کردم به سیگار کشیدن .
نوری زاده: البته آقای خاتمی هم سیگار را ترک کرده است.
کردستانی: البته من یاداوری میکنم که تمام سازمانهای آنروز نمایندگانی معرفی کرده بودند که در جلساتی که اشاره کردم و من هم بعنوان مسئول برگزاری آمده بودم همه اینها بطور قوی میگفتند که در گرد همایی فردا یا شب آخر شرکت خواهند کرد ولی بعد از آن نطق خمینی از دید من نشان ترس و وحشت خود خمینی بود، هرچند همه هم ترسیده بودند، جز نماینده رنجبران هیچ کدام از این گروه ها نمایندگانشان سر قرار حضور پیدا نکردند ،حتی نماینده دکتر سامی که من به حضورش امیدواربودم.
نوری زاده: مهندس کردستانی اخیرا اعلام شد جبهه ملی ششم تشکیل شده و دوستانی مثل مهندس زعیم و موسوی در این جریان حضور دارند شما در جریان این کار بودید میدانستید ؟
کردستانی : من فقط یکی از جوانهایی که علاقه مند است به من با من تماس گرفت و گفت چنین کاری میخواهند بکنند و من گفتم من علاقه شما به این کار و آزادیخواهی شما را و پیروی از سیاست مصدق را در شما تایید میکنم ولی توجه داشته باشید که اگر از تجربیات گذشته استفاده نکنید این نیرو وتلاش مجددا در مسیری میرود که به نتیجه نخواهد رسید من گفتم جبهه اصولا مفهومی دارد و آن هم این است که تشکیل میشود از چندین سازمان یا حزب یا تشکل سیاسی که هر کدام باور های خودشان را دارند جهانبینی خودشان را دارند، سازمان سیاسی خودشان را دارند، اما در چند اصول که مشترک هستند باهم همکاری میکنند و شما در این زمینه چه کار کرده اید جمع شدن یک عده به اعتبار فرد، تشکیل جبهه ملی نمیدهد و این اتفاقی است که قبل از شما هم شده بود و شما به او اعتراض دارید، و حتی پرسیدم از ایشان که آیا ایشان بدیدار آقای خسرو سیف رفته است و این موضوع را در میان گذاشته است که از تجربیات ایشان برای شکل گیری جبهه به مفهوم واقعی که امیدوار کننده باشد برای رهایی ایران از دست رژیم مذهبی ، گفت ما قرار داریم که امروز بعد از ظهر به دیدنشان برویم ولی بعدش هیچ تماسی در این زمینه با من گرفته نشده است.
نوری زاده: آقای خاتمی شما خیلی دنبالش بودید با بچه هایی که خارج بودند این حرکتهای اخیر در ایران را چه جور دیدید؟
خاتمی: این داستان ریشه در اولین کنگره جبهه ملی دارد در تهران ،در سال ۴۱ ، من آنجا بعنوان منشی زنده یاد الله یار صالح شرکت کردم و چون شرایطم از لحاظ سنی طوری بود که نمیتوانستم انتخاب بشوم، در آن کنگره دو خط بود یکی اینکه از جبهه دو حزب بزرگ بسازند مثل دکتر سنجابی و رازی و دارودسته سلامتیان و خنجی و حجازی، در حالی که دکتر مصدق پیامی را که روی نوار بود دکتر هدایت الله متین دفتری از پدر بزرگ گرفته بود و برای کنگره آورده بود میگفت درهای جبهه ملی بروی تمام احزاب و دسته جاتی که سابقه ضدیت با نهضت ملی ایران ندارند باید باز باشد از آنجا بود که این در واقع یک پیغامم برای زنده یاد همیشه زنده یاد، که بزرگترین ظلم ها در حقش شده است اینکه اگر نه شرقی و نه غربی وجود داشت خلیل ملکی بود ، و اینکه ایشان باید در جبهه ملی حضور داشته باشد . دوست عزیزمان دکتر کردوانی در صحبتهایش چند شب پیش راجع به خلیل ملکی صحبت کرد.
با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.