در این شماره از برنامه تفسیر خبر همراه با شما نگاهی خواهیم داشت به کارنامه جمهوری اسلامی در این چهل سال و آنچه که در بیت آیت الله خمینی در چنین روزی در چل سال پیش میگذشت.
ایران به کجا رسیده است در پی انقلاب اسلامی تعداد اعدامها شکنجه شدگان و زندانیان سیاسی آن گونه که در رسانه های سیاسی داخلی و خارجی منعکس شده آیا بازتاب همه واقعیت ها در مورد نقض حقوق بشرو انسان ایرانی است و یا فقط بخش هایی منتقل و بازتاب یافته اند ؟
چرا جهان آن گونه که مردم ایران توقع دارند توجهی به نقض حقوق بشر در ایران ندارند و علت چیست؟
میهمانان این شماره از برنامه تفسیر خبر آقایان دکتر علیرضا نوری زاده و دکتر عبدالکریم لاهیجی حقوقدان
چالنگی: آقای نوریزاده شما از جمله خبرنگارانی بودید که در چنین روزهایی در بیت رهبری حضور داشتید حال به ما بگویید در چنین روزهایی چه حال و هوایی داشت آنجا و چه کسی حاکم بود در آنجا؟
نوری زاده: بعد از داستان شب پیش است که چهار ژنرال در پشت بام مدرسه علوی تیر باران شدند ، آیت الله خسرو شاهی مرا خبر کردند و من به آنجا رفتم همراه با عکاس اطلاعات و خلخالی آمد و جمع زد و گفت ۲۴ تن را اعدام کنیم دکتر یزدی مخالفت کرد و این لیست را از خلخالی گرفت و برد پیش خمینی و با ۴ تای آنها موافقت کردند و آمدند بقیه رو که دستانشان هم بسته بود دستانشان را باز کردند و به یک بازداشتگاه دیگری بردند، در یک اطاق مرحوم هویدا بود و در یک اطاق دیگر ۵۰ الی ۶۰ نفر بودند بعد از آنشب وحشت در آنجا حکم فرما شد، یعنی شما زندانیان را که میبردند دستشویی همه حال خرابی داشتند و هر لحظه منتظر تیر باران بودند ، از یکطرف دیگر مهندس بازرگان هنوز منتقل به نخست وزیری نشده بود و در طبقه سوم حضور داشتند که خبر دستگیری شخصی به شکل دکتر بختیار که روی سرش کیسه کشیده بودند را به بازرگان گفتم که بعد ایشان گفتند دکتر بختیار نبوده و یک معلم بوده است اهل شمیران ، بهر روی روزگار تلخ و بدی بود، روزنامه نگاران خارجی برای تهیه خبر میآمدند و از طرف دیگر مردم بچه های بیمارشان را نزد خمینی برای شفا میاوردند و از یک طرف هم تعدادی آخوند فرصت طلب دنبال شغل بودند مرحوم رجایی هم آبدار خانه اش را راه انداخته بود مرحوم نقاشان محافظ خمینی بود و تمرین میکرد برای روزهای بعد سپاه ، خلاصه روزهای تلخی بود . رسول صدر عاملی همراه خمینی برگشت و ایشان هم گزارشگر بود و همراه با انقلابیون شده بود.
چالنگی : این فضایی که گوشه اش را ایشان گفت و از تلوزیون هم پخش شد و بازجویی که از تیمسار رحیمی شد اینها تا چه اندازه سنگ بنای دستگاه قضایی بعدی حکومت ایران شد؟ و این فضا تا چه اندازه موثر بود برای شکلی که بعد ها دستگاه قضایی به خودش گرفت.؟
لاهیجی: آقای نوری زاده از چند تاخاطره شروع کردند اجازه بدهید که من هم از چند خاطره شروع کنم، دو سه روز بعد از اینکه خمینی به بازرگان حکم نخست وزیری داد ، من در دادرسی ارتش بودم برای دفاع از عده ای از زندانیانی که در تظاهرات دستگیر شده بودند و به دادگاههای نظامی فرستاده میشدند در دولت شریف امامی با دعوتی که محمد باهری وزیر دادگستری از ما کرد منظورم از جمعیت دفاع از حقوق بشر و جمعیت حقوقدانان و کانون وکلا و در دفتر خودش با حضور دادستان ارتش و رئیس دادرسی ارتش خوب صحبتهایی شد برای آزادی زندانیان سیاسی و این اولین نشستی بود که بین نمایندگان جامعه مدنی بقول امروز بامقامات دولت شاه صورت گرفت و در آن جلسه و یکی از مشکلات ما هم بود من سئوال کردم که چرا ما وکلای عدلیه نمیتوانیم در دادگاههای نظامی دفاع کنیم؟ او خطاب کرد به بقیه و گفت این حرف درستی است بهر حال آنروز موافقت شد که وکلای دادگستری هم بتوانند در دادگاههای نظامی دفاع کنند و خبر را در روزنامه ها هم نوشتند و هر چند روز یک بار برای من اخطاریه هایی میامد و نوشته بود شما بعنوان وکیل فلان متهم سیاسی انتخاب شدید. من هم نمیشناختم و ما هم روز دادگاه به دادگاه نظامی میرفتیم و موکلمان را میدیدیم. وقتی من از دادرسی ارتش بیرون آمدم دیدم کسی در عقب ماشینی نشسته و مرا صدا میزند من فکر کردم آمده اند مرا بگیرند رفتم جلو دیدم آقای احمد صدر حاج سید جوادی است و خیلی گله مند که چند ساعت است که اینجا نشسته ام تا شما بیرون بیایی ما دیشب در شورای انقلاب بودیم و مسئله هیئت دولت آقای بازرگان مطرح شده و اسم شما را هم برده اند و اسم شما را به عنوان وزیر دادگستری پیشنهاد کرده اند و من گفتم من اصلا اهل وزارت و اینکارها نیستم و الان دوسال است که دو سازمان حقوق بشری بوجود آمده و بگذارید من کارم را بکنم و عمرم را میخواهم در ارتباط با این دو سازمان بگذرانم اما فردا تماس گرفت و گفت خیلی خوب حالا که نمیخواهی در دولت وارد بشوید در شورای انقلاب که آقای حسن حبیبی دوست من که از زمان دانشکده حقوق ایشان را میشناختم و شمارا به عنوان کسانی که باید قانون اساسی جدید را تهیه کنند دعوت کرده و یک چند نفر دیگر را هم دعوت می کنیم و مشغول نوشتن قانون اساسی بشوید من قبول کردم و با معرفی من دکتر کاتوزیان استاد دانشگاه حقوق و محمد جعفر لنگرودی که از دوستان بودند گرد هم آمده و مشغول مطالعه برای ن.شتن نخستین طرح برای قانون اساسی شدیم یادم هست فردای روزی که اعدامها صورت گرفت آقای ناصر میناچی بدیدن ما آمد و با یک حالت اعجابی گفت دیشب یک حالت معجزه ای اتفاق افتاد من هم تعجب کرده بودم که چه معجزه ای اتفاق افتاده، گفتند یک لیستی را که خلخالی به اعدام محکوم کرده بود آوردند جلو خمینی و خمینی نگاه کرد و گفت اون چهار تا را اعدام کنید گفتم خوب قضیه معجزه چیست؟ گفت در این لیست یک کسی بوده بنام امجدی و ایشان را بعنوان رئیس شهربانی گرفته بودند و او فریاد میزده و میگفته من نیستم و آن پسر عموی من است و امروز مشخص شد که او دست میگوید و او سپهبد امجدی نیست و خوشبختانه او دیشب نجات پیدا کرد و این نشان میدهد که خمینی با یک جاهایی در ارتباط است.
و در همان زمان تلفن زنگ زد و همسر دکتر جواد صدر تلفن کرد و گفت سه روز است که دکتر جواد صدر را برده اند و از من خواست که کمک کنم و من از آقای میناچی پرسیدم اینها کجا هستند گفت مدرسه رفاه هستند و من رفتم آنجا و داخل رفتم و آقایی که همکار ما بود بنام رضا زواره ای و وقتی که مارا میدید تعظیم میکرد گفت بفرمایید ما اینجا دست تنهاییم شما نمیایید اینجا کمک کنید گفتم من که اینکاره نیستم و فهمید میخواهم چه به او بگویم و گفتم مثل اینکه دکتر جواد صدر جزو زندانیان اینجاست گفت پسر فلان . گفتم من اینجا آمده ام که ایشان را کفالت کنم و آزاد کنم و هر روزی که دادگاه و مقامات ایشان را خواست من ایشان را میآورم و تحویل میدهم او باورش نمیشد،گفتم که حاضرم بنویسم، او را تحویل گرفتم ، ما از محل بیرون آمدیم تا رسیدم به ماشین، جواد زد زیر گریه تو نمیدانی که دیشب بر ما چه گذشت برای اینکه وقتی اینها را بردند و صدای تیر بلند شد ما فکر میکردیم تا صبح دونه دونه ما را میبرند و اعدام خواهند کرد الان هم که دنبال من آمدند فکر کردم میخواهند مرا اعدام کنند منظور اینکه یک همچنین جوی بود یک جو اهانت ، کینه ، دشمنی جامعه ایران دیوانه شده بود.
با ما باشید و برنامه تفسیر خبر را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.