این برنامه را با شعری از دفتر اشعار دکتر علیرضا نوری زاده آغاز می نماییم.
ابتدا نگاهی به گزارش پرستو فروهر در ارتباط با به قتل رسیدن پدر و مادرش خواهیم داشت و متن نامه وی را برایتان خواهیم خواند
خیلی بیش از آنکه آنها داستان قحطانی و جمال خاشقچی را رقم بزنند اینها هم اسید بکار بردند و همچاقو بکار برده اند، هم قصد تکه تکه کردن داشتند، این گزارش من نیست گزارش پرستو فروهر است، دخترک عاشق پدرو مادر بودند ، آرش و پرستو .
حالا فکر کنید برای تشخیص هویت پدرو مادر به پزشکی قانونی رفته است به او میگویند روی جسد را برندار چون خیلی وحشتناک است
این گونه قتلها مشابه تمام قتلهایی است که در مورد سیاسیون انجام شده است و آنقدر تکرار شده است که این یک روش شد و خمینی این را در بازماندگانش دو برابر به جای گذاشت.
می گوید: میروم و همرزمان سیاسی پدر و مادرم با من آمده بودند سرانجام ما را به حیاط خلوت اداره فرستادند و جسد های پدر و مادرم را آوردند روی دو برانکارد چرخدار وقتی آنحجا اصرار میکردم که پوشش رویشان را پس بزنند تا تصویر رویشان را ببینم یک گزارش بدستم دادند که مرا منصرف کنندآن گزارش را بریده بریده خواندم، چنان از انبوه عددها و شماره گذاری ها و واژه های سردی که حاوی زخمهای تن پدر و مادرم بود، بیست سال از آن روز میگذرد و تصویر مرگ آن دو با من است،.
آنجایی که انسانی به قتل میرسد جسد نه تنها نمایانگر چگونگی مرگ اوست، که قاتل راهم باز نمایی میکند و راوی عمل را بازگو میکند جسد آنها همچنین گویای این واقعیت است که در شب یکم آذر ماه که به خانه پدر و مادرم هجوم بردند تنها پایان دادن به زندگی آن دو نبوده ماموران اجرای قتل در اعترافاتشان نوشته اند که همراهشان چاقوهایی داشتند که بعنوان آلت قتل بکار میبرده اند ، پیش از ورود به خانه وظایف هر کدام از آنها مشخص شده بوده است،.
پدر که به صندلی بسته شده بوده است، پلاستیک انداخته و فرش را کنار زده بودند.
شما استاد اینکارها هستید با زنده یاد قاسملو در حال مذاکره هستید اورا میکشید با همراهانش بختیار را هم همینطور به کشتن اکتفا نمیکنید گردن میبرید، پس این یک سیاست و شیوه و مذهب و باور شماست. آنوقت از کشته شدن خاشقچی حرف میزنید؟؟؟
در این گزارش زخمهای تن مادرم را شماره گذاری کردند زخمها دوگونه اند برخی را دم موشی نوشته اند. در اعترافات یکی از قاتلین نوشته بود اینجانب مسئولیت داخل خانه را عهدار بوده ام یعنی سفید سازی و عادی سازی بکنند و همه چی را پاک کنند و به چاه خانه بریزند ………
اجازه بدهید که امروز از چند قتل صحبت کنم ، یکی از اینها خانم فاطمه قائم مقامی است او مهماندار شرکت هواپیمایی اسمان بود او قبلا در ایران ایر کار میکرد که با ایراداتی که از او گرفتند اخراج شده بود و بخاطر تجربه و سابقه کارش شرکت آسمان بلافاصله او را استخدام نمود و سرمهماندار شد و همسری داشت که پزشک بود ولی مشکلاتی باهم داشتند و دارای سه فرزند بود بدبختی وی زمانی آغاز شد که در یک پرواز به مشهد آقای فلاحیان در آن پرواز بود ، آقای علی فلاحیان چنانکه در کتاب علی فلاحیان مردی برای همه فصول نوشته ، مردی زن باره و کثیف بود و دوست داشت این زنها برایش آهو کباب کنند و این ذبح آهو و پوست کندن تمرینی بود برای قتل بعدی، یکبار همزمان با کباب آهو سید مرتضی شیرازی را آتش زد ، و این روحانی جوان لباسش به تنش چسپیده بود و با وحشت خودش را در آب میاندازد وقتی آزاد شد و به لندن آمد اورا که دیدم لرزیدم .
فلاحیان این خانم را در هواپیما دید و دیگر دست بردار نبود زندگی این زن به فنا رفت ، دستور داد گرفتند و بردندش و به او گفت من به شما علاقه مند شده ام و شما را میخواهم وبه هرقیمتی شده یا با من می آیی ویا بچه هات و شوهرت و خواهرت همه در خطر خواهند بود. خانه ای برای ایشان در شمیران گرفت و ایشان غیر از زمانی که پرواز داشت یکی دو شب هم پیش فلاحیان بود در سفر به آلمان باخودش بردش و برایش جواهر میخرید، آلمانها بعدا این موضوع را پیگیری نموده و زمانی که او مواد مخدر به آلمان آورد آلمانها با او صحبت کردند و قرار شد که او همکاری بکند.
اما یک اتفاق دیگری افتاد این خانم به یکی از خلبانها علاقه مند شد و قرار گذاشتند باهم بدون اینکه اعلام بکند به اسم یک سفر به ترکیه بچه هایش را بردارد و برود و این آقای خلبان هم بیاید و به کانادا بروند ، فلاحیان این را فهمید وقتی خانم قائم مقامی از سفر به تهران برگشت بلافاصله به او زنگ زده شد که باید بیایی ، جالب اینست که قبل از اینکه برود به آرایشگاه میرود .
این آرایشگاه داستان غریبی دارد. اکبر خوش گوش وقتی میخواست سحر را بیرون بیاورد او را هم به همین آرایشگاه برده بود. خانم قائم مقامی از آنجا به خیابانی میرود که با ساختمان وزارت اطلاعات ۵۰ متر فاصله دارد در اتومبیلش نشسته و در آن لحظه آقای سعید امامی که این خانم را چندین نوبت با فلاحیان دیده بود و خودش عقبش رفته بود و به خانه فلاحیان برده بود در ماشین را باز میکند و سوار میشود سعید بعدا به این موضوع اعتراف میکند.
سعید میگوید بلافاصله من هفت تیر کشیدم و با صدا خفه کن سه گلوله در مغزش خالی کردم و یکی هم در قلبش زدم .این بانو را کشتند و دو روز بعد نوشتند جسد یک زن ناشناس پیدا شده است ما بودیم که آن را افشا نمودیم. در کنار فاطمه قائم مقامی دو مورد دیگر هم هست که برایتان میگویم
در بخش دوم برنامه همراه با شما خوبان به گفتگو با میهمان و دوست دیرین آقای محسن خاتمی خواهیم نشست.
با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم
یوتیوب دانلود فایل صوتی فایل صوتی کم حجم گوگل درایو