پنجره ای رو به خانه پدری چهار شنبه ۱۱ مهر

این شماره از برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با شعری از دفتر اشعار دکتر علیرضا نوری زاده آغاز می کنیم.
درود به کامکاران ،مردک منتظری میگوید اعدامتان میکنیم دولت آبادی می گوید میکشیمتان، دادستان مشهد تکه تکه تان می کنیم، ولی این دلاور مردان ایستاده اند.

من نگاه میکنم این کامیونداران با لاستیک فرسوده و پاره ، برایشان مهم نیست این حکومت چون ملت ایران در یک سرزمین اشغال شده هستند.
ماجرای همین ارزان کردن ارز، میایند و با بی تدبیری ارز را بالا میبرند و یواشکی به عوامل خودشان ارز میفروشند و دلار را تا۲۰ هزار تومان میبرند روز بعد خودشان ۵۰۰ میلیون دلار در بازار میریزند و به عواملشان میگویند قیمت را پایین بیاورید، سقوط آزاد ارز از این ور، هستی و نیستی اش راطرف رفته ارز خریده که شاید دوهزار تومن روی آن بخورد، شاید خرجش در بیاید، از همه فامیلش قرض کرده رفته ده هزار دلار خریده، حالا نصف شده چیکار بکنه، یک عده خود کشی کردند یک عده ای گریختند، دیروز به من خبر دادند که دسته دسته به ترکیه میروند، اون کله گنده ها عین خیالشان نیست،.
من مجید رو آوردم اینجا و برای شما گفت که چطور یک سرهنگ سپاه در بیمارستان بقیه الله جایی که او قرارداد داشته که برایشان اطاق مجهز برای دندانپزشکی ایجاد کند. بعد دیدند کارش خوبه کارهای بیشتری به او دادند ،بعد یک روز صدایش میزنند و مجید که هر روز قیمت دلار بالاتر میرود نگران است، که چطور اقلام خریداری شده را با دلار جدید پرداخت کند، من دلار ۴۵۰۰ تومان حساب کردم الان دلار شده دوازده هزار تومان چیکار کنم ؟.
جناب سرهنگ صدایش میزند و میگوید من فکری بنظرم رسیده است و میگوید برو سکه بخر ، من کجا پول سکه خریدن دارم ؟ تو چرا نگران پول سکه ای من اینجا هستم تو فقط برو ثبت نام کن این هم اسامی افراد برو وثبت نام کن . او هم میرود و ثبت نام میکند قربان من ۴۰۰۰ سکه ثبت نام کردم ولی ۸ میلیارد پولش است من پول کجا دارم ،میگوید پول آماده است فردا صبح برو بخر ،و بعد از پرداخت پول سکه ها را دریافت میکند و پیش سرهنگ برمیگردد. میگوید سکه ها را آورده ام چیکار کنم؟؟؟
من نمیتوانم نگه دارم ؟؟ اما مجبور به نگه داری میشود . بعد از یک ماه سرهنگ میگوید سکه ها را بردار بیار ، او هم آنها را میآورد و میگوید نگران نباش من اینها را میدهم بفروشند و پورسانت تورا هم میدهم خوب استفاده کردیم. مجید به خانه بر میگردد و از بقیه الله به او زنگ میزنند بیا ؟ به اومیگویند تو ۸ میلیارد پول گرفته ای . مجید میگوید اون را جناب سرهنگ داد !! جناب سرهنگ رفته ؟؟؟؟
حالا مجید جان بقیه ماجرا را تعریف کن : اسم سرهنگ یادت هست ؟

مجید : اسم این سرهنگ ابولفضل تنها بود.
به بیمارستان مراجعه کردم و دکتر حسین زاده گفت به کجا رساندی؟ گفتم دوتا بخش رو تجهیز کردم و بخش سوم را هم انجام میدهم، پس چرا اینقدر کند؟ تو که پولهاتوگرفتی و الباقی نمانده است.؟ من این چک رو تخویل گرفتم و امضا دادم و با دونفر آدم خودشان رفتم بانک ملی برای دریافت پول ، آره گرفتم ولی جایش سکه گرفتم. من الان باید چیکار کنم . گفت حالا برو ببینیم چیکار میتونیم بکنیم ؟ چون این پول از اینجا خارج شده و چیزی جایگزین نشده است. به خانمم جریان را گفتم . و او خواب به چشمش نرفت چون او در این دستگاه کار میکرد و میشناخت اینها رو میدونست چه اتفاقی برای ما میافتد ؟
دکتر نوری زاده : آیا حس کردید که آقای دکتر حسین زاده تو جریان هستند یا اطلاعی ندارند.
مجید : نه نمیدانستند چون واقعا دکتر حسین زاده تو بهت بود.
دکتر نوری زاده : این سرهنگ تنها کجا رفته بود ؟
مجید : سرهنگ تنها آنجا نبود و استعفا داده بود رفته بود. چون کارش رو خیلی تمیز انجام داده بود یک نفر را پیدا کرده بود و اون مقصر بود . یک چک داده بود و سکه تحویل داده گرفته بود با تمام رسیدهای تحویل سکه به او دادم .
تا اینکه با من تماس گرفتند بدون اینکه شماره تلفنی روی گوشیم بیفتد برداشتم از آگاهی بود گفتند برای توضیحاتی باید به اینجا بیایی . فرداش رفتم مرا پیش سرهنگ قیاسوند ریاست آگاهی بردند.
گفت شما یک پولی در بیمارستان بقیه الله گرفتی ازشما شکایت شده . گفتم شکایت شده چرا آگاهی ؟ چیزاهای دیگه هم هست. گفتم خود شما که میدونید من که پولی ندارم و از خانواده شهید هستم و مذهبی هستم و شما خودت خوب میدونی و این ۴۰۰۰ تا سکه ربطش به اون هستش، گفت شما هیچ مدرکی ندارید و تازه رابطه ات را با خانم نازنین زاغری رو چیکار میخواهی بکنی؟
گفتم خانم زاغری دوست چندین ساله خانم من هستش از زمانیکه در انگلستان بودند و گفت از نظر تو ربطی نداره ولی ما میتونیم ربطش بدیم. شما اینکار و کردید و هزینه یک برانداز نظام رو دارید تامین میکند با این کارتون. من مانده بودم چیکار کنم و سریع با پدرم تماس گرفتم و گفتم اینجور شده شماره آقای خالدیان را به من داد .

دکتر نوری زاده : کی هست این آقای خالدیان؟

مجید : یک قاضی بازنشسته هست ایشون تو جردن دفتر دارند و گفتم که جریان اینجوریه. گفت کارت خیلی مشکله یکی اینکه پول از بیت المال برداشتی و مدرکی دال بر اون نداری دوم اینکه مفسد اقتصادی شناخته میشی ، سوم اینکه با یک برانداز شما در ارتباط بوده اید. گفت من که سابقه طولانی در قضاوت دارم و همیشه از بالا میگفتند که باید چه حکمی رو صادر بکنیم من هیچ دفاعی نمیتوانم از تو بکنم برو و از کشور خارج شو…………..
در بخش دوم برنامه به گفتگو با میهمان عزیز برنامه جناب آقای دکتر حسین بر می نشینیم و با ایشان در ارتباط با نیرنگ حکومت جهل و جور برای تامین حقوق کارمندان با بالا بردن قیمت ارز و دیگر مسائل مهم داخلی و منطقه ای به تبادل نظر میپردازیم.
با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و خویشاوندان خود به اشتراک بگذارید. منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.

یوتیوب دانلود فایل صوتی فایل صوتی کم حجم گوگل درایو