پنجره ای رو به خانه پدری چهارشنبه ۴ مهر

این شماره از برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با شعری از دفتر اشعار دکتر علیرضا نوری زاده آغاز می کنیم. ابتدا اشاره ای به مصاحبه خانم کریستین امانپور خبرنگار برجسته با آقای حسن روحانی در نیویورک خواهیم داشت ، خانم امانپور ایران هم آمد و با خاتمی هم گفتگو کرد ولی خامنه ای با او گفتگو نکرده چون کلا او جواب گو نیست. موهایش هم سپید شده و اخیرا از همسرش جدا شده است و فرزند برومندی هم دارد ،حالا به دیدن آقای روحانی رفته به این گفتگو گوش میکنیم ومن ترجمه آنرا برایتان بازگو میکنم : ترامپ شاید در آینده بخواهد شما را ببیند و چند دفعه هم خواسته ولی الان چنین قصدی ندارد. از خودش چیزی به من نرسیده ولی مقامات آمریکایی پارسال ۷ بار تقاضای ملا قات کرده اند ، من یک ملا قات مفیدی نمیبینم، یعنی لزومی ندارد باید به درد بخورد و خدمت به حل مشکلی بکند، ولی الان با توجه به اوضاعی که هست من شرایطی برای گفتگو نمیبینم .
حرفهای تکراری همیشه چرا آقای روحانی شرایطی برای گفتگو نمی بیند ؟ چرا از گفتگووحشت دارید ؟ چرا سید علی آقا باید مملکت را در زنجیر نفرتش از آمریکا دست و پایش را برای سی سال ببندد برای چی ؟ خمینی شرطی اش کرد ایشان شرط محال کرده است، چرا ما نباید با آمریکا حرف بزنیم؟ آقای ترامپ حرف بیراه میزند، بشینیم باهاش صحبت کنیم .
چرا ما نباید با اسراییل گفتگوکنیم . چرا؟ مگه فلسطینی ها گفتگو نمیکنند صاحبان خانه ، مصیبت هم میبینند نتانیاهو بدترین رفتار را با هاشون داره ولی حرف میزنند چشم انسانها وقتی تو چشم هم افتاد بسیار فرق میکند که نفر با چه قدرتی !! شما با چه وضعی.
یک عکس به شما نشان میدهم یک سنت آمریکا برابر با اینقدر پول ایران است.شما با امریکا میخواهید بجنگید با این قدرت پولی تان!!؟؟
آقای ترامپ از بدو ورود به سازمان ملل حرفهایی زد، گوش بدهید من برایتان ترجمه میکنم :
ایران بد عمل کرد ما هم الان داریم کارهایی میکنیم از جمله تحریمها، تا زمانی که عوض نشدند باهاشون ملا قات نمیکنم ولی برای یک روابط عالی به آینده نظر داریم امیدواریم که یک روابط خوب با ایران داشته باشیم. آقای ترامپ حرفهای متناقضی باهم میزند اما در نهایت اگر جمهوری اسلامی این قابلیت دیپلماتیک را داشت و این برنامه را در دست میگرفت و طرح را خودش پیش میبرد و گفتگو میکردند و میپرسیدند ما پیمان دوستی داریم چرا شما اینکار رو کردید ؟ آنوقت ترامپ هم نگاهی به او می انداخت و میگوید اینقده کوچولو شرم بد نیست آدم داشته باشه ، !!! پیمان دوستی؟؟؟ آدم از سفارت بالا برود اون پیمان دوستی بود باید نشست و حرف زد.

آقای ترامب در مجمع سازمان ملل سخنرانی میکند و میگوید دستاورد دولت من بیش از همه دولتهاست و اشاره میکند که خیلی اتفاقها افتاده و اشاره میکند که روابط بهتری با خیلی ها داریم و میدانند که ما قدرتمند هستیم ما را انگولک نمیکنند. حتی در مورد ایران میگوید از زمان تحریم ها رژیم ایران عقب نشینی کرده است و امتیاز هایی داده است پشت پرده نمیدانم چه خبر است الان صحبت از این هست که بن علوی وزیر امور خارجه عمان در آمد و شد بوده بین تهران و واشنگتن پیامهایی را ردوبدل کرده است و اعتقاد دارم که این سرداران کبیر و صغیر با امریکا ملاقات وگفتگومیکنند بعضی هاشون نوکری میکنند بعضی هاشون پول میگیرند ، این رو من قطعا به شما میگویم با اطمینان خاطر می گویم که چنین اتفاقی افتاده و دارد میافتد.
من تحلیل سخنان روحانی را به فردا موکول میکنم و همراه با دکتر سازگارا به این خواهیم پرداخت. اما قبل از هر کاری این نسرین ستوده با این تمسک به آزادی را باید ستود و کلاه از سر برداشت . مادر است و میخواهد خودش بچه اش را لباس بپوشاند و آماده کند و نامه ای برای او نوشته است :
نیمای عزیزم سلام . نمیدانم باید نامه را از کجا آغاز کنم آیا میتوانم شروع سال تحصیلیت را بدون وجود من و پدرت نادیده بگیرم و بگویم امسال هم یکسالی است برای خودش لطفا سر وقت مدرسه ات را برو و مشقهایت را بنویس درسهایت را بخوان تا ما برگردیم. نسرین بانو شما برمیگردیدی و حکومت جهل و جور و فساد خواهد رفت ، عبدالفتاح سلطانی بیرون خواهد آمد و ما از شما با دسته گل استقبال خواهیم کرد. متنفرم که بعنوان یکمادر حرفهای بی سرو تهی به تو بزنم و در این مدت عمر کوتاهم در زندان و ملاقات و ترس از بیداد زیستیم بیداد حاکمیت اسلام ناب محمدی این را من می گویم…..اصلا نمیتوانی مرا نادیده بگیری و بگویی بی مادرم ، اما نیمای من چگونه میتوانستم شاهد اعدام جوانان وطنم باشم و سکوت کنم چگونه میتوانستم چشم بر کودکآزاری ها ببندم تا شب در کنارت بخوابم. و روز اول مهر کیفت را بر دوشت گذارم و همراه پدرت تا مدرسه ترا بدرقه و همراهی کنم، نمیتوانستم پسرم، همین گناهم همین بود و حرفه ام که به نفرین ابدی دچار شده است منرا واینبار پدرت را در این طوفان بی عدالتی و بی شهامتی که ……..
بخش دوم برنامه
به شما گفتم که برایتان سوپرایز دارم در جریان هستید که اعلام کردند که بزرگترین تاجر سکه را دستگیر کرده اند و چندین هزار سکه خریده و امروز شخصی با ماست که همانفردی است که سکه برده و فلان و …..داستان را میخواهد برایتان بگوید

سلام مجید عزیز . میدانم خیلی برات سخته . چرا به طلا علاقه مند شدی بهت نمیاد که ثروتمند باشی جوانی هستی مثل بقیه جوانها، داستان چی بود تو ایران هیچکس میلیاردر نیست مگه پشتش وصل باشه ومن اینو خیلی شنیده بودم. ولی لمسش نکرده بودم.
چیکار میکردی ؟
من یک شرکت لوازم دندانپزشکی داشتم چون خانمم هم رشته اش دندانپزشکی بود و سرمایه گذاری و تهیه جنس با من بود و برای کلینیکهای دندانپزشکی لوازم تهیه میکردم و ما از واردکنندگان میخریدیم و کلیه سیستم ها را نصب میکردیم من خانمم در درمانگاه امام خمینی کار میکرد و از طریق درمانگاه با بیمارستان بقیه الله ارتباط داشتیم، و گفتند یک مناقصه مانند است و میخواهند یک درمانگاه تخصصی راه اندازی کنند. و ما در مناقصه شرکت کردیم و برنده شدیم و با دکتر حسین زاده آشنا شدیم…… با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و خویشاوندان خود به اشتراک بگذارید. منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.

یوتیوب دانلود فایل صوتی فایل صوتی کم حجم گوگل درایو