میگوید آقا کیهان لندن دارد تعطیل میشود و به این ترتیب آخرین ستونی که همچنان ” آن روزهای خوب و بد اما بی حضور آخوند در زندگی سیاسی و اجتماعی ما ” را ، در جان و جهان ما زنده نگاه داشته بود، فرو میریزد مثل خیلی از ستونهای دیگر که یکان یکان فرو ریخت . مگر پرویز اصفهانی نبود که دیر سالی خود و خانواده اش از بامداد تا شام در خدمت حضرت ” نیمروز ” بودند و سرانجام افسوسی بود بر لبان خوانندگانی که برای پایدار نگاه داشتن نیمروز ، پایمردی نکردند .و دلی شکسته برای پرویز و خانواده اش ، و پیش از آن مگر احمد شکرنیا نبود که اولین روزنامه خارج از کشور را پیش از پیروزی خمینی در بریتانیا منتشر کرد و سالها با استقامت ایران پست و بعد پست ایران را منتشر کرد و دست آخر آزرده به خلوت نشست و به کتابت حرفها و …
و مگر عمرو و زید نبودند که طی سی و چهارسال گذشته آمدند و هستی باختند و به روشنگری پرداختند و شماری شان به هفت هزار سالگان پیوستند و بعضی همچنان دوره میکنند دیروز را و امروز را و هنوز را .
کیهان لندن اما حکایت دیگری بود چون با سابقه ای بیش از نیم قرن در داخل و مصادره ی آن توسط سید روح الله مصطفوی بعد از انقلاب ، به اراده ی بنیان گزار و مدیرش زنده یاد دکتر مصطفی مصباح زاده در یک روز سرد سی سال پیش در لندن متولد شد . آن روز را هرگز از یاد نخواهم برد دکتر مصباح زاده ، امیر طاهری سردبیر ، نصیر امینی ، دکتر ناصر رحیمی ، دکتر عبدالله زاده ، ویکتوریا بهرامی ، لعبت والا ، شمسی رحیمی ، محمد حمیدی ، احمد شکرنیا ، نازی امینی ومن در تحریریه بودیم و گروه فنی در اتاق صفحه بندی ، و بعد روزهائی که برای زودتر رسیدن مسابقه داشتیم هفت صبح امیر طاهری میآمد و نصیر و من و بعد روز با شوق و شور آغاز میشد و … کیهان خاری بود به چشم رژیم و همچنان هست . دفتر پاریس با بودن زنده یاد هوشنگ وزیری ، استادم احمد احرار ، واشنگتن با منصوره پیرنیا دختر کیهان ، کالیفورنیا با دکتر صدرالدین الهی یار و یاور همیشه دکتر و کیهان در هر هیأت و قامت و … و به مرور ناصر محمدی که سه بار سکته قلبی نتیجه سخت ک.شی هایش برای پایداری کیهان بود ، همه و همه ، از بامدادان تا شام میکوشیدند ، روزنامه ای در شکل و شمایل کیهان همیشه و محتوائی خواندنی و گیرا ، منطبق با واقعیات منتشر کنند . من آن روز بسیار جوان بودم و از خانه ام روزنامه اطلاعات که مثل کیهان مصادره شده بود به کیهان لندن آمده بودم . من شاگرد مدرسه ی نخست فردوسی جهانبانوئی و پهلوان و بعد دانشگاه زنده یاد عباس مسعودی و فرزندش فرهاد خان بودم ، و دکتر مصباح زاده مرا هم مثل دیگر فرزندانش پذیرا شد . در طول راه کسانی آمدند و کسانی رفتند اما کیهان همیشه ” کیهان ” ماند با قامت رسا ، و طرح و شمایل ویژه ای که انگار زیبائی های گذشته را تداعی میکرد .
حالا به من میگویند قرار است کیهان هم به نیمروز و پست ایران و روزگارنو پوروالی ( که یکچند ناشر و سردبیرش بودم ) و … بپیوندد . من اما این را نه تنها باور ندارم بلکه با همه توان من و ما در برابر یاد آن بزرگمرد مصباح زاده ، وظیفه داریم نگذاریم چراغی که او در غربت روشن کرد خاموش شود . این مهم انجام شدنی نیست مگر به همت شما خوانندگانی که سی سال با کیهان همسفر و همراه بودید . یادتان باشد این نما و شما ، این شانزده صفحه ای که با خبر و تفسیر و مقاله و تحلیل و گزارش از خانه پدری و چهارسوی جهان هر پنجشنبه به دست شما میرسد ، آخرین سنگر ی است که یاد گار زندگی سه نسل از ماست . پدران ، ما و فرزندانمان . فرامرزی ها و مصباح زاده ها و سمسارها آن را تحویل ما دادند ، ما به جای دادن آن به دست فرزندانمان با چه روئی در چشم آنها خواهیم نگریست و خواهیم گفت ببخشید ما عرضه ی صیانت از قلعه ای را که مصباح زاده در سالهای جنگ بین الملل دوم ، بر پا کرد نداشتیم . این وظیفه ی ملی ارباب تجارت و و صاحبان ضیاع و عقار در خارج کشور است که میتوانند ( و در سالهای عسرت بعضی شان به یاری کیهان آمده اند ) در این روزهای سخت از خاموشی چراغ کیهان لندن جلوگیری کنند . توقف کیهان نایب امام زمان و اهل بیت ولایت فقیه را شادمان خواهد کرد . حسین بازجو اشغالگر کیهان در میهن دربند ، جشن خواهد گرفت و در ویلای دماوند به مناسبت این پیروزی در معاشقه با کوکنار چنان خواهد کرد که روزی چند در نشئه ی وصل بیهوش و مدهوش شود . اربابش سید علی آقا نفسی از سر آسودگی خواهد کشید و وزارت جلیله ی اطلاعات به مسئول پیگیری “کیهان ضد انقلاب” خواهد گفت دیگر دل آسوده دار که کیهانی در کار نیست .
شما اما میتوانید جلوی برپائی بساط شادی و سرور اهالی ولایت فقیه را بگیرید . کار زیادی نمیخواهد فقط کیهان را در این روزهای سخت تنها نگذارید . من تعطیلی کیهان را باور ندارم . آن روز که به فرمان خمینی امید ایران را توقیف کردند و با بالاترین تیراژ در تاریخ نشریات هفتگی در ایران ، به ما اجازه ندادند به قول اصغر واقدی ” عاشقانه بگوئیم ، به ما اجازه ندادند مهربان باشیم ” در حالیکه با زنده یاد علی اکبر صفی پور و همکارانم علی زائر زاده ، سیاوش خورشیدی ، مهدی فشنگچی ، داریوش نظری که پرپر شد ، لیلی گلزار ، صامتی ، آصف نیا آریائی ، اسماعیلی ،حسن بیگی ، دکتر طوسی و … اشک میریختیم ، نوشتم که ما خاموش نمیشویم . بعد در غربت به عزای پست ایران و نیمروز و روزگار نو نشستم . حالا اما دیگر طاقت به عزای کیهان نشستن را ندارم بنابراین گریبان زندگان را خواهم گرفت . نباید بگذاریم کیهان تعطیل شود . همچنانکه وظیفه داریم چراغهائی را که اینجا و آنجا سوسو میزنند ، فردوسی امروز عباس پهلوان ، ایران استار بیژن بینش ، شهروند حسن زرهی ، جهان ، ایرانیان تقی مختار و … پاسداری کنیم هر چراغی که خاموش شود ، شعله ی امیدی خاکستر خواهد شد اما خاموشی کیهان یعنی ، خداحافظ دکتر مصباح زاده ، خداحافظ فرامرزی ، خدا حافظ سمسار ، دوامی ، دری ، خداحافظ الهی ، خداحافظ استاد احرار ، دکتر فاطمی وناصر محمدی ، خداحافظ بهمن چهاردهی عزیز … خداحافظ ای شکوه دیر و دور مانده در صفحات نشریه ای که در اشغال وطن متولد شد و حالا نباید بگذلریم در اشغال دوباره میهن خاموش شود . نباتید بگذاریم ، این وظیفه ملی همه ماست