فرخ رو پارسا

نخستین زن ایرانی که توانست به عنوان نماینده به مجلس شورای ملی راه بیابد فرخ رو پارسا نام داشت. چندی بعد هم وزیر شد.
در آخرین لحظات اسفند ماه سال 1301 یعنی در لحظه ای که موذن ها اذان می گفتند، ماهی ها در آب می چرخیدند و در نقاره خانه های شهرهای بزرگ، طبال ها بر طبل می کوبیدند، در لحظه تحویل سال، در خانواده ای روشنفکر دیده به جهان گشود.
سرنوشت پیش از تولدم مسیر زندگیم را رقم زده بود، تا همواره در راه پیشرفت زنان سرزمینم بکوشم. مادرم فخر آفاق پارسا بود، از اولين زنان روزنامه نگار دوران مشروطيت . او در آن روزهاي پر تب و تابي که لايحه واگذاري امتياز معادن نفت شمال به كمپاني آمریکایی استاندارد اويل در دست تهيه بود و رقباي انگليسي و شوروي با تهيه اين لايحه به شدت مخالفت مي كردند، مقاله ای نوشت با عنوان «لزوم تعلیم و تربیت مساوی برای دختر و پسر» که در مجله «جهان زنان» چاپ شد که موسسش پدرم فرخ دین پارسا بود. چاپ این مقاله توسط مادرم باعث شد تا مخالفان رييس الوزرا ، قوام السلطنه که اغلب هم از روحانیون بودند آن مقاله را بهانه اي براي سامان دهي یک اعتراض عمومي قرار داده و بازاريان و كسبه شهر را عليه مجله «جهان زنان» تحريك كنند. هدفشان در اصل این بود تا از اين طريق خواسته هاي خودشان را به دولت قوام بقبولانند. سرانجام نشريه توقيف و مادرم به عنوان نخستین زن روزنامه نگار تبعیدی برای دو سال به اراك فرستاده شد.
مادرم همیشه از آن روزگار سخت این گونه سخن می گفت: « .. تازه به قم رسيده بوديم كه شنيدم مردم اراك چند نفر از افراد خارج از مذهب را شكنجه داده اند. و چون آن زمان عده اي از اوباش به من هم، چنين اتهام ناروايي را مي زدند ترسيدم و تصميم گرفتم در قم بمانم. تلگرافي براي رييس الوزراي وقت فرستادم كه من در قم مي مانم، زيرا پايم به شدت درد ميكند و توان سفر ندارم. به فاصله 12 ساعت جواب موافق آمد و ما در قم ماندگار شديم.»
همین ماندگار شدن در قم، مکان تولد فرخ رو پارسا را رقم زد و او در یکی از باغات اطراف قم دیده به جهان گشود. او دومین دختر این مادر تبعیدی بود، خواهر بزرگترش فرخ زمان نام داشت که در آن روزها هفت ساله بود و هنوز پانزده ساله ش تمام نشده بود که از دنیا رفت.
اما پدرم فرخ دین پارسا کارمند وزارت بازرگانی و مدیر مجله‌های «اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران» و «عصر جدید» و موسس مجله جهان امروز بود . او را هم بخاطر چاپ مقاله مادرم در مجله اش به همراه مادرم به اراک تبعید کردند.
چندی بعد با میانجیگری میرزاحسن خان مستوفی‌الممالک، نخست وزیر وقت، خانواده پارسا به تهران بازگشتند تا زندگی روی آرامش را به آنها نشان دهد.
یک روز صبح روپوش بلندی بر تنم کردند و چمدان نسبتا سنگینی به دستم دادند و مادر، تا مدرسه شرق بدرقه ام کرد. مدرسه دخترانه ای در فضایی بسیار بزرگ که بچه ها در عمارت قدیمی و کهنه اش درس می خواندند.
من شاگرد شلوغ و شیطانی بودم و مثل شاگردهای دیگر فقط از ناظم مدرسه می ترسیدم. همیشه هم سعی می کردم سرکلاس خوب به درس ها گوش بدهم تا در خانه نیازی به خواندن نداشته باشم.
هنوز کارنامه قبولی در کلاس ششم را نگرفته بودم که وزارت راه پدرم را مامور خدمت در شهر مشهد کرد پس سه سال متوسطه را در مدرسه فروغ مشهد گذراندم.
فرخ‌رو سپس برای ادامه تحصیل به دانشسرای مقدماتی رفت و دوره متوسطه را با کسب رتبه اول به پایان رسانده و به دانشسرای عالی راه یافت.
بیست ساله بودم که موفق شدم مدرک لیسانسم را در رشته علوم طبیعی از دانشسرای عالی بگیرم و در همان سال هم با احمد شیرین‌سخن همسایه دیوار به دیوارخانه مان که آن روزها سروان ارتش بود، ازدواج کردم . پس از ازدواج همزمان با تحصیل در رشته پزشکی در دانشگاه تهران، به تدریس در دبیرستان‌های تهران مشغول شدم.
وی بیشتر زیست شناسی تدریس می کرد، در دبیرستان هایی چون مدرسه ژاندارک، که مدرسه راهبه های فرانسوی بود و شهبانوی سالهای بعد ایران، فرح پهلویی در آن تحصیل می کرد.

از ثانیه یک تا 54
از آنجایی که فرخ‌رو به شدت به کارهای فرنگی علاقه داشت پس از پایان تحصیلات دانشگاهیش در مقطع دکترا، در رشته پزشکی کار طبابت را رها کرد و در وزارت فرهنگ مشغول به کار شد.
مدیریت دبیرستان هایی چون «ولی الله نصر» و نوربخش از جمله اشتغالات آن روزهای او بود.
تازه وارد سومین دهه از زندگیم شده بودم که با چند تن از همکارانم تصمیم گرفتیم «انجمن بانوان فرهنگی» را برای دبیرستان‌های دخترانه آن دوران تأسیس کنیم. از آنجایی که من به پیشرفت زنان در جامعه و برابری آنان علاقه بسیاری داشتم تلاش کردم تا در این زمینه به صورت جدی فعالیت کنم و به همین سبب، اندکی بعد به عنوان یکی از اعضای هیئت رئیسه «شورای همکاری جمعیت‌های بانوان ایرانی» انتخاب شدم.
با این حال اغلب پس از اتمام ساعت کاری تلاش می کردم تا به زندان ها هم سری بزنم و به زنان علاقمند، خواندن و نوشتن بیاموزم.
با آغاز به کار دانشگاه ملی ایران، فرخ رو پارسا عهده‌دار سِمَت مدیر کلی دبیرخانه دانشگاه ملی ایران شد، یعنی اولین مدیر کل زن در ایران. انتصاب یک زن به این سمت، اعتراضات زیادی را در محافل مذهبی، اداری، فرهنگی و سیاسی تهران به راه انداخت ولی مقامات دانشگاه توانستند جلوی موج طرفدار برکناری فرخ‌رو پارسا بایستند.
ورودم به عرصه سیاست به بهمن سال 1341 خورشیدی باز می گردد، روزی که رفراندوم برای انقلاب سفید اعلام شد. از آن پس هر روز با گروهی از زنان تلاش می کردیم تا برای زن ها حق رای بگیریم. هنوز یادم هست در یکی از این روزها که برای دیدن اسدالله علم، نخست وزیر وقت به کاخ نخست وزیری رفته بودیم، تا جواب عریضه ای را که روز قبل برای شاه نوشتیم بگیریم نخست وزیر گفت: اعلی حضرت فرمودند من از ملت ایران رای می گیرم و ملت فقط مردها نیستند.
هنوز یکسال نگذشته بود که عضو کانون مترقی شدم و این آغازی بود برای نامزدی در انتخابات مجلس شورای ملی.
در پایان این کارزار انتخاباتی فرخ رو پارسا با صد و هفتاد و هشت هزار رای به عنوان اولین زن نماینده قدم به مجلس شورای ملی گذاشت. فرخ رو از همه طرف در حال مبارزه بود، هم در میدان سیاست ، هم در خانه. شب انتخابات را تا صبح بالای سر دختر بیمارش ناهید بیدار نشست که تازه لوزه هایش را عمل کرده بود.
از همان ابتدای ورودم به مجلس عضو کمیسیون فرهنگ وبودجه شدم. تلاش داشتم تا حقوقدانان مجلس را متقاعد کنم که قوانین مربوط به زنان و خانواده نیازمند تغییرات اساسی هستند.
اواسط اردیبهشت سال 1344 بود که خبر انتصابم به عنوان معاونت وزارت آموزش و پرورش اعلام شد. همیشه سوالم این بود که کجا می توانم برای زنان سرزمینم موثر تر باشم. معاونت وزارت آموزش و پرورش پست مهمی بود، مجلس هم جای بدی نبود، اما از نظر من معاونت پارلمانی وزارت آموزش و پرورش قطعا جای بهتری بود پس این معاونت را برگزیدم.
پس از انتخاب فرخ رو پارسا به عنوان اولین زن معاون وزیر آموزش و پرورش، خبرنگاری هیجان زده از من پرسید “خانم پارسا شما فقط یک قدم تا وزارت فاصله دارید فقط یک قدم، درست است؟”
جواب دادم به نظر شما یک قدم ، ولی برای من بیش از ده هزار قدم! باید ده هزار قدم برای مردم بردارم، تا بگذارند یک قدم جلوتر بروم. می دانید این مردم هستند که آدم را بالا می برند ، یا زمین می زنند.
چندی بعد او از سوی امیرعباس هویدا به سمت وزارت آموزش و پرورش انتخاب شد؛ انتخابی که از سوی سازمان امنیت آن زمان ساواک چندان دلچسپ نبود چرا که در گزارشات آن سازمان آمده بود: «انتخاب خانم دکتر فرخ رو پارسا به معاونت وزارت آموزش و پرورش که منتسب به بهایی بودن و از فرقه ازلی آن می باشد انعکاس بسیار بدی دربین فرهنگیان با سابقه داشته. آن ها که عمری به دست و دل پاکی خدمت کرده اند را مأیوس نموده و نیز انعکاس این خبر در بین روحانیون و متعصبین مذهبی با اعتراض مواجه شده آنها را عصبانی نموده است.»
در سالهای وزارت فرخ رو پارسا دو روحانی از نزدیک با او کار می کردند، دو روحانی که بعدها در حکومت بعدی به رهبران نظام تبدیل شدند. این دو نفر سید محمد بهشتی و محمدجواد باهنر بودند که در امر تهیه کتابهای درسی از مشاورین و حقوق‌بگیران آن وزارتخانه به شمار می آمدند
مرکز اسلامی هامبورگ سالها زیر نظر محمد بهشتی از فرخ‌رو پارسا بودجه دریافت می‌کرد و محمد بهشتی بارها از سوی آن وزارتخانه به ماموریت‌هایی، از جمله به آبادان، فرستاده شد.
و محمدجواد باهنر از وزارتخانه تحت امر فرخ‌رو پارسا امتیاز تاسیس چند مدرسه را گرفته بود که در نقاط مختلف تهران قرار داشتند.
مسولیت وزارت سنگین بود به همین دلیل گاهی دیرتر به خانه می رسیدم. یک روز که به همراه امیر عباس هویدا به حضور محمد رضا شاه پهلوی رفته بودم و کمی دیرتر از معمول به خانه رسیدم برای چیدن میز غذا، به آشپزخانه رفتم روی میز خاکی بود. دستمال را برداشتم و مشغول گردگیری شدم.
ناهید دختر بزرگم به طعنه گفت: نفهمیدم! مگر وزرا هم گردگیری می کنند؟
جواب دادم: بله اگر وزیر، زن باشد گرد گیری هم می کند. من اگر نتوانم گرد وغبار از روی میز خانه و زندگیم پاک کنم چطور می توانم غبار از سیستم آموزش و پرورش کهنه مملکت بر گیرم.
وزارت فرخ رو پارسا هرچند با دوران شکوفایی زنان در عرصه های گوناگون هم زمان شده بود اما انتصاب زنان به مشاغل حساس و مهم اداری در وزارت آموزش و پرورش بیش از سایر دستگاه های اداری چشم گیر بود.
سمت های مهم به زنان سپرده شد، اداره کل راهنمائی تحصیلی، سپاه دانش دختران و ریاست نواحی مهم آموزش و پرورش مثل ناحیه یک و ناحیه دو تهران.
فرخ رو پارسا سالها سکاندار آموزش و پرورش کشور بود و عاقبت پس از هفت سال با صندلی وزارت خداحافظی کرد.

چندی بعد طوفان انقلاب ایران را فراگرفت و تفاوت این زن در حوزه ای دیگر هم آشکار شد، زمانی که اغلب سیاسیون ایرانی با شعله ورشدن آتش انقلاب تلاش می کردند تا هر چه سریعتر خاک کشور را ترک کنند، او ماند چرا که باور داشت جز خدمت به مردم سرزمینش عملی انجام نداده است.
اما فضای انقلابی آن روزها آشفته بود، خانم وزیر به ناچار مدتی مخفیانه در خانه بستگانش زندگی کرد تا اینکه در 28 بهمن ماه ۱۳۵۸ محل اقامتش لو رفت. به گفته گروهی برادرزاده‌اش سعید پارسا او را لو داده بود.
در زمان دستگیریش همسرش، تیمسار احمد شیرین‌سخن از مهاجمان در خواست می کند که او را هم به همراه همسرش بازداشت کنند. آنها قبول می کنند اما با طلوع آفتاب احمد شیرین سخن آزاد می شود و فرخ رو پارسا در بازداشت می ماند، در انتظار دادگاه و به امید عدالت.
دادگاهی که پنچ جلسه به طول انجامید؛ در اولین جلسه، اتهامات علیه خانم پارسا توسط رئیس دادگاه خوانده شد. روزنامه اطلاعات اتهامات را از قول دادستان چنین گزارش کرد: “حیف و میل اموال بیت المال، ایجاد فساد در وزارت آموزش و پرورش و کمک به نشو و نمای فحشا در آن وزراتخانه، همکاری موثر با ساواک در جهت سرکوب و اخراج آزادیخواهان و فرهنگیان مبارز ا جهت تحکیم رژیم پهلوی و سخنرانی های موثر و مکرر برای تحکیم رژیم مزبور و شرکت در تصویب قوانین ضد مردمی، استفاده از مقام و موقعیت برای نقض قوانین و وابسته نمودن آموزش و پرورش به فرهنگ استعماری امپریالیز، داشتن روابط نزدیک با نصیری معدوم و روابط نامشروع با رئیس دفتر خود و غیره… و نظر به اینکه مشارالیه از فرقه بهائی و از تیره ازلی بوده و بدون جهت خود را مسلمان معرفی کرده. در مجموع، نظر به سایر دلایل موجود در پرونده تقاضای رسیدگی واشد مجازات متهمه و مصادره اموال وی را مینماید”.
رسیدگی به اتهامات فرخ رو پارسا در نوع خود جالب توجه بود. شاکیان متعددی در داد گاه علیه او طرح دعوی کرده بودند. یکی گفته بود متهم با استفاده از موقعیت پست خود باعث انحلال مدرسه وی شده. یکی دیگری مدعی شده بود فرخ رو پارسا باعث تبعید او شده و زندگی اش را از هم گسیخته بود. دیگری مدعی بود که متهمه پولهای زیادی به جیب زده و ادعای اینکه فرخ رو مبالغ زیادی از خارج برای خودش لوازم منزل وارد کرده بود بدون طی مراحل قانونی. این ادعای آخری به گزارش ساواک مستند شده بود.
یک شکایت جالب دیگر هم مطرح شد، از طرف زنی بنام زهرا عباس پور. او مدعی شد که همسرش فراش مدرسه رضا پهلوی بوده و چون به هویدا در زمان ورود به مدرسه بی اعتنایی کرده بود او را از کار بر کنار کردند.
بر اساس روزنامه اطلاعات مورخ هفتم اردیبهشت در دومین جلسه دادگاه به خانم پارسا اجازه داده شد به دفاع از خود بپردازد. خانم پارسا در دفاع از خود گفت “بزرگترین اتهام من غارت بیت المال است که من این اتهام را تکذیب می کنم، زیرا من نه کارهای مالی کرده ام و نه در خرید و اینجور مسائل شرکت داشته ام تا از بیت المال استفاده یا سوء استفاده کنم، اگر در این زمینه مدرکی هست من پاسخگوی آن هستم.” در مورد رابطه نامشروع با یکی از زیر دستانم، فرخ رو پارسای گفت “من مدرکی ندارم فقط می توانم قسم بخورم که این موضوع دروغ است”.
در مورد همکاری با ساواک خانم پارسا اظهار داشت “این قضیه کاملاٌ برعکس است، یکی از علل شایعات و اتهامات پراکنده که برای اینجانب موجود است عدم همکاری با ساواک می باشد، زیرا مدت دو سال بود که از من می خواستند تا یک شبکه اطلاعاتی در میان معلمان ایجاد کنم و چون می دانستم ایجاد چنین شبکه ای جز ایجاد محیط جاسوسی و تفتیش عقاید و دستگیری معلمین حاصل دیگری ندارد مقاومت می کردم. و بالاخره تا روزی که من در آن سمت بودم چنین شبکه ای بوجود نیامد.
وی در مورد وابستگی فرهنگ ایران به فرهنگ امپریالیزم آمریکا گفت “در زمان تصدی وزارت من بخدمت کلیه مستشاران امریکائی که در آن وزارتخانه بودند خاتمه دادم و کسی را هم بجای آنها استخدام نکردم. و بین آموزش و پرورش ایران و آمریکا هیچگونه ارتباطی وجود نداشت”. در کیفرخواست عنوان شده بود که وی ۴٠ هزار تومان جنس بدون پرداخت عوارض از ایتالیا به ایران آورده! در مورد این اتهام متهمه گفت “من حتی یک شاهی از هیچ کشوری جنس وارد نکرده ام و اگر وارد کرده باشم حتماً بارنامه و قبض آن باید موجود باشد، گزارش ساواک خلاف است و همه گزارشات آنها دروغ است”.
یک جمله را فرخ رو با قاطعیت گفت، اینکه ” نمی خواهم بگویم که در گذشته فساد نبوده، بوده ولی من سعی کردم به فساد آلوده نشوم و تا آنجایی که قدرت داشتم از فساد بر کنار ماندم”.
دادگاه با تمام کیفیتی که داشت بالاخره حکم اعدام فرخ رو پارسا را اعلام داد و این در حالی بود که آیت الله خمینی رهبر وقت ایران در پیام نوروزی همان سال خود اعلام کرده بود که « کلیه کسانی که دستشان به خون بی گناهی آلوده نشده و امر به قتل نفس نکرده و شکنجه گر نبوده و امر به شکنجه منتهی به قتل نکرده و یا از بیت المال و اموال مردم سوء استفاده ننموده در آستانه سال جدید عفو عمومی نموده؛ چه نظامی چه سایر قوا، انتظامی، چه ساواکی و چه روحانی نمای وابسته و پیوسته به رژیم سابق. از این تاریخ به بعد احدی حق تعرض به کسی را ندارد، نه مقام مسئول و نه گروه غیر مسئول. و جناب آقای رییس جمهور موظف هستند تا از هرج و مرج موجود اکیدا با قوه قهریه جلوگیری نمایند و متخلفین را از هر قشری هستند به دست قانون بسپارند.
https://www.youtube.com/watch?v=O34Fubbgte4
سرانجام در روز ١٨ اردیبهشت ١٣٥٩ روزنامه انقلاب اسلامی نوشت “دادستانی کل انقلاب اسلامی ایران صبح امروز با انشار اطلاعیه ای اعلام داشت، بانو اسفند فرخ رو پارسا وزیر اسبق آموزش و پرورش کابینه هویدا به جرم غارت بیت المال و ایجاد فساد و اشاعه فحشاء در وزارت مذکور و همکاری با ساواک و اخراج فرهنگیان مبارز از آموزش و پرورش و شرکت در تصویب قوانین ضد مردمی و وابسته کردن آموزش و پرورش به فرهنگ استعماری امپریالیسم مفسد فی الارض تشخیص داده شد”. خانم پارسا در محوطه زندان اوین تیرباران شد.