پنجره ای روبه خانه پدری پنجشنبه ۱۱ بهمن

این برنامه از پنجره ای رو به خانه پدری را با شعری از دفتر اشعار دکتر علیرضا نوری زاده آغاز می نماییم . سپس همراه با شما خوبان به گفتگو با میهمان عزیز برنامه جناب آقای دکتر محسن سازگارا خواهیم نشست و با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت و نظر ایشان را جویا خواهیم شد.

دکتر نوریزاده: ما بحثی که در باره جبهه ملی داشتیم و دوستان جوانتر آمده اند و مورد توجه قرار گرفت و با توجه به اینکه هردوی ما با دوستان چپ ملی مان را داریم مثل چریکها ، حالا یک عده شان اکثریت رفتند در حزب توده نشستند ولی یک عده ای شان هم ننشستند و به مبارزه شان ادامه دادند و یادم هست اولین گروهی بودند که بر علیه حجاب اعتراض کردند و تظاهراتشان در میدان ژاله و طرف عین الدوله یادمان هست. آقای دکتر سازگارا چرا دوستان چپ ما از آن ادبیات دهه شصت بیرون نمی آیند چه عاملی باعث میشود؟ ببینید ملی مذهبیون تعدادی شان تغییر کرده اند بعضا نیروهای ملی تغییر کرده اند بعضا گرفتار بیست و هشت مرداد هستند حزب توده هم که خاوری را عوض کردند و لی هنوز برای استالین اشک میریزند و فکر میکنند انورخوجه بهترین رهبر بود. الان هم برای نوه کیم ایل سونگ دست میزنند . مشکل ما چیست ؟؟؟

دکتر سازگارا:خیلی بحث مهمی است بخصوص الان وقتش است بطور خلاصه برگردیم به ۱۱ بهمن سال ۵۷ من این اصطلاح را از دکتر طهماسبی قرض گرفتم که میگوید در ایران ما قبایل سیاسی داریم حرف بدی هم نیست و داخل گروه های سیاسی ما روابط قبیله گی حکمفرماست، بدین معنی که از این قبیله یکی در بیاید مرتد حساب میشود و داخل قبیله دیگری نمیتواند برود ما خلاصه آن انقلاب اگر ۵ تا قبیله سیاسی بگوییم در ایران هستند سلطنتی ها، ملی ها، چپ ها، مسلمان ها و احزاب چپ و ملی ما در کردستان قرار داشتند خلاصه سیاسی انقلاب آن بود که چهار قبیله متحد شدند علیه قبیله سلطنتی ها و وقتی هم که سلطنت را به زیر کشاندند خودشان دعوایشان شد برای اینکه هیچکس تئوری دموکراسی نداشت و راه حل اختلافات سیاسی از طریق دموکراسی جایی نداشت، و انقلابی گری و شور و انتقام و انتقام کشی ها حاکم بود. نتیجه اش هم این شد که مسلمانها از بقیه خشن تر، تئوری آدمکشی شان بیشتر و زورشان هم بیشتر بود و در دوسه ساله اول انقلاب سر بقیه را بریدند بخصوص چپ که نزدیکترین رقیب مسلمانان بود و مسلمانها خیلی چیزها را از روی دست چپ ها نگاه و کپی کرده بودند و انقلابی گری را یاد گرفته بودند انها را قتل عام کردند در سالهای ۶۰ و ۶۱ و ۶۲که تتمه چپ و چپ اسلامی مثل مجاهدین خلق راهم سال ۶۷ خمینی در زندانها کشت. خوب اون حادثه حادثه بدی بود و من همیشه به آن تعبیر میکنم که در پوشش رسیدن به مدرنیته و آزادی انقلاب اسلامی از اشتباهات فاحش ما بود .و الان چهل سال گذشته است مسلمان ها که قدرت را گرفتند شکست همه جانبه ای را خوردند آقای خامنه ای که سی سال است رهبر است هنوز در فضای جنگ سرد و انقلابیگری مانده است و فکر میکند هنر است که همان حرفهای چهل سال پیش را بزند بهر حال مسلمانان شکست خوردند و من یکبار با آقای حجاریان صحبت میکردیم چجور میشود یک عده حاکم در حکومت شکست بخورند و مفتضح بشود تئوری هایشان در عمل ، منتها بزور سرکوب و غیرو در سرجایشان مانده اند . الان دنیا عوض شده بلوک شرق بهم ریخته مارکسیست شکست خورد و اصل گلوبالیزیشن رسیده، نه آمریکا آمریکای ده ۶۰ و ۷۰ است و نه سرمایه داری آنجور افسار گسیخته مثلا ده بیست و سی میلادی که مارکس مطلب مینوشت، خیلی چیزها تغییر کرده است و همه باید در تئوریهایشان تجدید نظر کنند.الان همه تغییر کرده ایم سلطنت طلب هم سلطنت را فقط بصورت نمادین میخواهد چپمان حداکثر در حد سوسیال دمکرات های غربی مثل حزب سوسیالیست آلمان یا کارگر انگلیس نگاه میکند. و مسلمانمان هم دیگر از آن نگاه ولایت فقیهی و حداکثری عدول کرده بنابراین این باید بازتاب پیدا کند و در گروههای مختلف بازتاب پیدا کند من که از قبیله مسلمانها آمده ام بیرون، میتوانم بگویم حداقل بخشی از قبیله مسلمانها این کار را کرد آنچه در مرکز تحقیقات استراتژیک اتفاق افتاد یک کار تئوریکی بود که دید حداکثری به دین را به حداقلی تبدیل کرد البته تک ستاره ای مثل دکتر سروش هم داشت ولی یک کار جمعی بود وتوانست بجای یک قرائت ایدئولوژیک از اسلام که دکتر شریعتی شاخصش بود یک قرائت حداقلی ازدین و درواقع لیبرال و به نوعی که عقل حاکم بشود و جا برای مدرنیته باز بشود . این راه خودش را باز کرد اگر چه بعضی از مسلمانها حتی قشر دانشگاهی هنوز تغییر تئوریک نکرده اند.و بطور مثال دکتر بازرگان با انهمه اصرار بر آشتی دین و سیاست در آخر گفت دین برای این نیامده است و تغییر کرد اگر چه دوستانشان هنوز تغییری نکرده اند . مثلا سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی هنوز دوستان بنده در ده چهل و دکتر شریعتی به سر میبرند.

دکتر نوری زاده : این توقف یا این جمود مثل آقای بهزاد نبوی برای نمونه اینها را ناشی از یک نوستالژی باقی مانده ای که دلش نمی آید دست از آن بکشد به آن جوانی مفقود میدانند؟ این جوانی که نوستالژی اش را دارد و برایش مشکل است که اقرار به شکست بکند. واقعا بهزاد نبوی بدهکار به مردم ایران است و باید بیاید بگوید او توصیه کرد به آقای خاتمی که با طالبان همدست بشود و بسازد!!! و بعد به کجا میرسد که ۲۵ سال بعد جمهوری اسلامی با طالبان همدست میشود این شجاعت آقای سروش خیلی با ارزش است این آدمی که تئوری هایی که یک عمر مبلغش بوده زیر پا میگذارد و کنار میگذارد ……….

با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.

یوتیوب دانلود فایل صوتی فایل صوتی کم حجم گوگل درایو