این برنامه از پنجره ای رو به خانه پدری را با شعری از دفتر اشعار دکتر علیرضا نوری زاده آغاز می نماییم . سپس به گفتگو با میهمان عزیز برنامه امروز جناب آقای دکترمحمد حسین صدیق یزدچی خواهیم نشست و با ایشان به تبادل نظر در مسائل مهم جامعه کنونی ایران خواهیم نشست و نظر ایشان را جویا خواهیم شد.
دکتر نوری زاده : من برنامه های شما را دنبال میکنم و تامل شما بر روی زاویه هایی که کمتر مورد توجه قرار گرفته بسیار با ارزشاست و من خیلی خوشحالم و بازتابی راهم که هموطنان ما ابراز میکنند بسیار مثبت است اما نکته ای که بنظر من خیلی آزار میدهد ما را اینروزها اینست که آقای دکتر چگونه یک ملتی که پادشاهش بهرام گور، چهار هزار خنیاگر از هند میآورد تا این مردم شاد باشند و نوروزشان را با شادی سر بکنند چرا به نقطه ای رسیدیم که گریه نماد این ملت میشود؟ شما هر سونگاه میکنید گریه است!! یک آخوندی نشسته بر بالای منبر دهانش که باز میکند و هنوز چیزی نگفته یک عده خودشان را میزنند این نمیتوانم من بگویم که مسئله مذهب است چون مذهب در کشور های دیگر هم هست و همچین بساطی ما نمی بینیم ، شما این فرو ریختن ازفرهنگ و تاریخ مان و گریز ملی مان را آیا در اثر این است که این چهل سال مملکت ما را اینها گرفتند؟
دکتر صدیق یزدچی: سئوال مهمی است .ببینید ما دو جور با این پرسش شما میتوانیم برخورد کنیم ،یکی اینکه یکبار خوب یک اموری را رویش انگشت میگذاریم و نکاتی را که سطحی دیده میشود آنها را مطرح میکنیم و خوب بعضا ذهن های ساده اندیشی را که دچارش هستیم، حتی این ذهن ساده اندیش را اهل فکر و فرهنگ ما هم به آن مبتلا هستند به نوعی خوب با آن خودمان را راضی میکنیم و میخواهیم این پرسش را کمی بیشتر در اعماق تاریخ بشکافیم تا به یک پاسخی برسیم .
ببینید آقای دکتر نوری زاده مسئله ما بسیار پیچیده است ، مسائل تاریخی ما بسیار پیچیده است و ما کمتر کوشیده ایم تا اینها را باز کنیم شما درست اشاره کردید هنوز آن روضه خوان و نوحه خوان زبان نگشوده تا مثلا یک ماجرای موهومی را که از پایه و بن واقعیت ندارد بیان کند انسان ایرانی به سر میکوبد. چرا؟ ببینید من یک مثالی میزنم من یک نوشته ای دارم خودم شخصا در آثار اهل قلم ایرانی به این موضوع و به این مهم اصلا برخورد نکرده بودم شاید این نوشته تنها نوشته در عرصه فرهنگ ایران است و آن تاملاتی در دیدگاه و بینش عبید ذاکانی است و آثار عبید را یک بررسی اجمالی کرده ام در حد یک مقاله که دارم آنرا تجدیدش میکنیم .
قرن هشتم عبید ذاکانی هم قرن حافظ است و هفصد سال با آن فاصله دارد یکی از تیره ترین دوره های تاریخی ایران است احمد کسروی یک تحقیقی دارد این در مورد خاندانهایی است که در آذربایجان حکومت داشتند. و این پانصد سال با صفویه تداوم پیدا میکند دوست من، ما میخواهیم چیکار کنیم که من با معرفی بنیانهای مدرنیته که این گوشها در این صد سال ضد و نقیض ، یک سخن در مورد پیدایش مدرنیته نشنیده ام نمیخواهم بگویم من این را میگویم مهم نیست از زبان چه کسی گفته شود ، پس من انتظار چی را باید داشته باشم اینکه میآیم بررسی میکنم بلافاصله ایرانیان به آستانه مدرنیته برسند . مطلقاً!!!
این خیلی روشن است هفصد سال تخریب است یعنی ۱۴۰۰ سال زیر بمباران موهومات این ملت رشد کرده است.