مراسم سوزاندن کتاب بمعنای آنست که کتاب نماد شیطان و اهریمن، نماد پدیده شوم و ناپاک است و بنابراین با آتش باید از بین برود. در طول تاریخ این مراسم با محتوای گوناگون جلوه کرده است ولی بار آن همیشه منفی و زشت بوده است. سوزاندن کتاب با هدف ضدیت با تمدن و فرهنگ و نوشتار بوده و در نگاه دینی بیان مخالفت با کفر و تبلیغ خشونت علیه فرهنگ بوده است. البته دشمنی با فرهنگ فقط کتابسوزان نیست، بلکه به شکل های مختلف مانند سانسور و خفقان و کشتار اهل قلم و هنر نیز ظاهر می شود.
کتاب سوزان در غرب
در تاریخ غرب کتاب سوزان نیز وجود داشته است. در اروپا «دستگاه تفتیش عقاید»، انکیزیسیون کلیسا، کتاب های بیشماری را در آتش افکند. در دوران انکیزیسیون اسپانیولی ها و پرتغالی ها رسم بر آن بود تا کتاب و انسان کفرگو را در شعله های آتش نابود کنند. شمار 550 نویسنده در اروپا در قرت پانزدهم و شانزدهم توسط مقام های کلیسایی محکوم شدند و برخی بخاطر کتابشان در آتش افکنده شدند. اسپینوزا در پرتغال مورد محاکمه قرار گرفت. در زمان انقلاب فرانسه تعداد بیشماری کتاب به آتش کشیده شد. اقدام های انکیزیسیونی در قرن هیجدهم ادامه یافت. کتاب بزرگ «انسیکلوپدی» دوران روشنگری که زیر نظر فیلسوف معروف «دنی دیدرو» بود طعمه آتش شد. در قرن نوزدهم شارل بودلر بخاطر شعرهای «گلهای بدی» به اتهام کفرگوئی محکوم شد. گوستاو فلوبر برای رمان مادام بوواری به دلیل تعرض علیه اخلاق و دین توسط دادگاه محکوم شد. دادگاه کلیسا، شارل داروین را بخاطر کتاب «منشا انواع» محکوم نمود.
تخریب و سرکوب دانش و کتاب ادامه یافت. در بهار 1933 میلادی سازمانهای دانشجویی، استادان و کتابداران نازی، فهرست بلندی از کتابهایی تهیه کردند که آلمانیها نباید آنها را میخواندند. نازیها در دهم ماه مه 1933 به کتابخانهها و کتابفروشیهای سراسر آلمان حمله کردند و مشعل بهدست رژههای شبانه بهراه انداختند، سرود سردادند و بیش از ۲۵هزار جلد کتاب را سوزاندند. در میان کتابها آثار آلبرت اینشتین، زیگموند فروید، جک لندن و ارنست همینگوی بود. در سال 1339 فرانکیسم مراسم کتاب سوزی بپاکرد و کتابهای نویسندگانی مانند مارکسیم گورکی، زیگموند فروید، لامارتین، کارل مارکس، ژان ژاک روسو و ولتر را به آتش کشید. رژیم پینوشه در شیلی کتابهای پابلونرودا و تعداد 15000 از کتابهای گابریل گارسیا مارکز به آتش افکند.
کتاب سوزان سپاه اسلام در ایران
حمله اسکند مقدونی به شاهنشاهی هخامنشیان با قصد نابودی فرهنگی و تخریب تمدن و سیاست در ایرانزمین بود. به گفته ابن ندیم، نویسنده الفهرست، نوشته شده در سال ۹۸۷ میلادی، در قصر آپادانا در تخت جمشید نوشتههایی به صورت لوحهای چوبی، سنگ و خاک رس در موضوع های گوناگون وجود داشت. شمار بسیاری از این لوحه ها توسط اسکندر مقدونی نابود شد یا به کتابخانه اسکندریه فرستاده شد. زبی بلال اسماعیل تاریخدان مینویسد: در ابتدا اوستا به زبان اوستایی نوشته شد اما در زمان حمله اسکندر، اسکندر اوستا را نابود کرد و بیشتر قسمتهای آن ازبین رفت.(تاریخ زبان، برگ 42 و 53). (1)
بتازگی در روزنامه ها خواندم که با بقدرت رسیدن طالبان برخی از ناشران افغانی کتاب های چاپ شده خود را نابود کرده و یا می سوازنند تا اسلامگرایان طالبان از کتابها بعنوان دلیلی برای ترور ناشران استفاده نکنند. این تراژدی علیه کتاب و دانش مرا به یاد رویدادهای شوم پیشین تاریخی انداخت. نویسندگان ایرانی از جمله محمد معین، عبدالحسین زرین کوب، شجاع الدین شفا، در باره کتاب سوزی در جندی شاپور توسط اعراب سخن گفته اند. این نویسندگان به گفته ابن خلدون در کتاب «مقدمه» در باره کتاب سوزی اعراب اتکا می کنند. ابن خلدون نوشت یکی از آثار شوم و زیانبخش حملهٔ اعراب به ایران، محو آثار علمی و ادبی این مرز و بوم بود. به گفته او عرب ها همه کتابهای علمی و ادبی را به عنوان آثار و یادگارهای کفر و زندقه از میان بردند. البته آیت مطهری کتاب سوزی توسط عربها را قبول ندارد و برآنست که واقعیت نداشته است.
حمله عربها با هدف نابودی تمدنها و فرهنگ های دیگر بود. سوزاندن کتاب های کتابخانه اسکندریه و سوزاندن و به آب ریختن کتاب های موجود در ایران، توسط سپاهیان عرب، از برجسته ترین این اقدام های ویرانگر بوده است. بنا به شواهد تاریخی کتابخانه های بزرگی در ایران و اسکندریه وجود داشته اند و در زمان حمله اعراب، به دستور عمربن خطاب، اسناد و کتاب های تاریخی به دست سپاهیان عرب نابود میگردند. روحیه کتاب ستیزی عرب بدوی و حقیر شمردن امر تعلیم و فرهنگ و نیز بافت روان شناختی خلفای عرب و هدف غارتگری آنها، کتابسوزی را امکان پذیر می نمود. روحیه آنها با امور عقلی و فکری آشنا نبود و حکم رئیس قبیله برای اجرای فرمانبرداری کافی بود. مهاجمان با خود کتاب نداشتند بلکه لذت تخریب و چپاول آنها را سیراب نموده بود. در اینجا به چند دیدگاه مهم در این زمینه توجه کنید:
یکم – ابن خلدون در «مقدمه» در باره کتابسوزان عرب ها چنین می نویسد:
«از آنجایی که سلسلههای ایرانی قدرتمند بودند و بدون وقفه حکومت کردند، در میان ایرانیان علوم عقلی نقش بزرگ و با اهمیتی ایفا میکرد. گفته میشود علوم عقلی، زمانی که اسکندر داریوش را کشت و کنترل امپراتوری هخامنشی را به دست گرفت، از ایرانیان به یونانیان رسید. در آن زمان او کتابها و علوم ایرانیان را نگه داشت. با اینحال زمانی که مسلمین ایران را فتح کردند و به تعداد غیر قابل توصیفی کتاب و جزوات علمی رسیدند؛ سعد بن ابی وقاص در نوشتهای از عمر بن خطاب درخواست کرد اجازه دهد تا این کتابها به عنوان غنیمت جنگی میان مسلمین تقسیم شود؛ در آن زمان عمرپاسخ داد آنها را به آب بیانداز؛ اگر آنچه در آنها است رهنمودهای درستی است، خداوند برای ما رهنمودهای بهتری فرستاده و اگر نادرست است خداوند ما را از آنها نجات دادهاست. بنابر این مسلمانان کتابها را به آب یا آتش انداختند و دانش ایرانیان از میان رفت و به ما نرسید».(2)
دوم – ابوریحان بیرونی در کتاب «آثارالباقیه» در فصل سوم در باره کتاب سوزی عرب ها در خوارزم چنین نوشته است: «قتیبة بن مسلم هر کس را که خط خوارزمی میدانست از دم شمشیر گذرانید و آنانکه از اخبار خوارزمیان آگاه بودند و این اخبار و اطلاعات را میان خود تدریس میکردند ایشان را نیز به دستهٔ پیشین ملحق ساخت، بدین سبب اخبار خوارزم طوری پوشیده ماند که پس از اسلام نمیشود آنها را دانست.» (3)
سوم – یوهان ولفگانگ فون گوته به ادبیات فارسی عشق می ورزید و شیفته حافظ بود و در «دیوان غربی شرقی» در باره حافظ می نویسد: حافظا، خویش را با تو برابر نهادن جز نشان دیوانگی نیست. تو آن کشتی ای هستی که مغرورانه باد در بادبان افکنده است تا سینه ی دریا را بشکافد و پای بر سر امواج نهد و من آن تخته پاره ام که بی خودانه سیلی خور اقیانوسم. در دل سخن شورانگیز تو گاه موجی از پس موج دگر می زاید و گاه دریایی از آتش تلاطم می کند، اما این موج آتشین مرا در کام خویش می کشد و فرو می برد. با این همه، هنوز در خود جرات اندکی می یابم که خویش را مریدی از مریدان تو شمارم، زیرا من نیز چون تو در سرزمینی غرق نور زندگی کردم و عشق ورزیدم.(4)
گوته در همین کتاب در باره کتاب سوزان عرب ها نیز چنین نوشت: اعراب به تمامی کتابها که به نظر آنها یا زائد بودند یا مضر، حملهور شدند آنها تمام آثار ادبی را نابود کردند، بطوریکه کمترین میزان کتابها از آن زمان (ایران ساسانی) به دست ما رسیدهاست. جاری شدن زبان عربی (به دست اعراب) نیز از دوباره ایجاد شدن هرگونه حرکتی (در ایران) که بتوان آنرا ملی نامید، جلوگیری میکرد.(ویکیپدیا)
چهارم – عبدالحسین زرین کوب در کتاب دوقرن سکوت چاپ ۱۳۳۶ در باره کتابسوزان عرب می گوید:
«شک نیست که در هجوم اعراب بسیاری از کتابهاو کتابخانهٔ ایران دستخوش آسیب فنا گشتهاست. این دعوی را از تاریخها میتوان حجت آورد و قرائن بسیار نیز از خارج آن را تایید میکنند. با اینهمه بعضی از اهل تحقیق در این باب تردید دارند. این تردید چه لازم است. برای عرب که جز با کلام خدا هیچ سخن را قدر نمیدانست کتابهایی که از آن مجوس بود و البته نزد وی دست کم مایه ضلال بود چه فایده داشت که به حفظ آنها عنایت کند؟ در آیین مسلمانان آن روزگار آشنایی با خط و کتابت بسیار نادر بود و پیداست که چنین قومی تا چه حد میتوانست به کتاب و کتابخانه علاقه داشته باشد. تمام شواهد نشان میدهند که عرب از کتابهایی نظیر آنچه امروز از ادب پهلوی باقی ماندهاست فایدهای نمیبردهاست. در این صورت جای شک نیست که در آنگونه کتابها به دیده حرمت و تکریم نمیدیدهاست. از اینها گذشته، در دورهای که دانش و هنر به تقریب در انحصار موبدان و بزرگان بودهاست، با از میان رفتن این دو طبقه ناچار دیگر موجبی برای بقای آثار و کتابهای آنها باقی نمیگذاشتهاست. مگر نه این بود که در حمله اعراب، موبدان بیش از هر طبقه دیگر مقام و حیثیت خود را از دست دادند و تار ومار و کشته و تباه گردیدند؟ با کشته شدن و پراکنده شدن این طبقه پیدا است که دیگر کتابها و علوم آنها که بدرد اعراب نیز نمیخورده موجبی برای بقا نداشت.» (5)
دکتر زرینکوب در کتاب کارنامه اسلام (۱۳۴۸) در مورد کتابسوزی اعراب در تیسفون دچار تردید می گردد ولی در کتاب روزگاران که در در سال ۱۳۷۳چاپ شد کتابسوزی عرب باز تأیید می کند.
پنجم – منابع دیگر: در ویکیپدیا می آید در سال 651 میلادی کتابهای کتابخانه تیسفون بدستور خلیفه دوم عمر ابن خطاب توسط مهاجمان عرب به آب رودخانه فرات انداخته شد. این تخریب تاریخی توسط پژوهشگران گوناگون و در منابع متفاوت بارها مورد بررسی قرار گرفته است. در سال 1203 میلادی عبدالطیف البغدادی تاریخدان عرب و مورخ مصری ابن القیفطی اعلام نمودند که در سال 642 میلادی خلیفه عمر دستور تخریب کتابخانه اسکندریه را صادر کرد. مورخ دیگر میری هاداس لوبل در کتاب در باره «فیلون اسکندریه» که بسال 2003 منتشر شد آتش سوزی کتابخانه اسکندریه توسط عرب ها را مطرح می سازند. در کتاب «دوران باستانی کلاسیک» در جلد 78 که در برگیرنده پژوهش های ارائه شده در سمینار 2008 می باشد، تاریخدان مصری و استاد دانشگاه اوتاوا، مصطفى العبادي و همکارش اومینا منیر فتح الله در بخش تحقیقی خود کتاب سوزان عربها را مورد تاکید قرار می دهند.(6) از گفته این پژوهشگران چنین برمی آید که عربها فاقد کتاب و فرهنگ نوشتاری و هنری بودند و انگیزه اصلی برای سپاه مسلمانان غارت و تجاوز بود. کتابسوزان عرب، به آب انداختن کتاب ها و تخریب کتابخانه ها و سنگ نوشته ها و معماری ها توسط سپاه عرب، از جانب تاریخدانان غرب و نیز عرب مورد تاکید می باشد و بنابراین کتاب خانه های مصر و ایران مورد هدف یورش و تخریب و آتش سوزی قرارگرفتند.
این رفتار در مورد کتاب به گذشته تاریخی محدود نمی شود. اسلامگرایان قرآن را مقدس دانسته و سایر نوشته ها برای آنها ارجی ندارند. برپایه آمار در دوره 1998 تا 2001 میلادی طالبانی ها 55000 کتاب را تخریب کردند و چندین کتابخانه را نابودکردند. در ژانویه 2013 «کانون احمدبابا» در «تومبوکتو» کشور مالی در آفریقا توسط اسلامگرایان تخریب شد و بخشی از اسناد و نوشته های کهن نابودگردید. در ژانویه 2015 داعش 2000 کتاب را در موصل عراق سوزانید و در تمام دوره داعشی معماری های باستانی بیشماری نابود شدند.
سیاست سرکوب فرهنگی جمهوری اسلامی
در گذشته همانگونه که دیدیم اسلام به ایرانزمین حمله کرد و اسناد و کتاب های زیادی بطور مستقیم و یا بطرز غیرمستقیم به آتش و نابودی سپرده شد. در تاریخ آمده است در زمان یورش سلطان محمود غزنوی به ری بخشی از کتابخانه بزرگ ری به آتش کشیده شد. مغولان کتابخانهها را سوزاندند و از نسخههای گرانبها به عنوان سوخت استفاده میکردند(دانشنامه کتابخانه و دانش اطلاعات). همه مهاجمان دشمنی با کتاب را بمنظور دشمنی با فرهنگ و هویت ملت ها انتخاب می کنند. این دشمنی با کتاب و آزادفکری و دیگر اندیشی در زمان حاضر در جمهوری اسلامی ادامه می یابد.
با استقرار جمهوری اسلامی و سرکوب فرهنگی شدت گرفت. آیت الله خمینی با تعیین گروهی که در آن عبدالکریم سروش نیز بود، علیه دانشگاه و استادان و کتابهای دانشگاهی حکم داد و فضای ترور را با دستگیری و اعدام مخالفان حاکم ساخت. از فردای پیروزی آیت الله خمینی گروههای حزب الهی به کتابفروشی ها حمله میکردند. در سال 1989 آیت الله خمینی فتوای مرگ سلمان رشدی را بدلیل توهین به قران و محمد در رمان «آیه های شیطانی» انتشار داد. او به ایرانیان و جهانیان اعلام کرد که کتاب مخالف اسلام جز مرگ برای نویسنده آن نتیجه دیگری ندارد. باید یادآوری کرد که در زمان بقدرت رسیدن آیت الله خمینی، در فضا و شرایط ترور و وحشت و بی امنیتی بسیاری از سیاسیون و روشنفکران مخالف حکومت از ترس دستگیری و اعدام، خود، کتابهای بیشماری را در خانه ها و بیابانها نابود کردند. در این دوران اقدام به تخریب تخت جمشید توسط آخوندهایی مانند آیت الله خلخالی و حزب الهی ها آغاز شد، حمله به دانشگاه و استادان در دستورقرار گرفت و فضای ارعاب مستولی شد. کتابخانه ها و کتابفروشی های زیادی، کتابهای «غیراسلامی» خود از بین بردند تا به دردسر دچار نشوند. در جمهوری اسلامی فردی به نام آیت الله تبریزیان با سوزاندن کتاب اصول طب هاریسون مخالفت خود را با پزشکی در زمان ویروس کرونا نشان داد، ولی محاکمه او بعنوان فرد ضد علم و مخالفت تندرستی مردم هرگز برقرار نشد زیرا همه آخوندها طرفدار «انس و جن و دعا» بوده و هستند. با وجود این رویدادهای تلخ کتاب سوزی و ویرانگری فرهنگی، در جمهوری اسلامی شکل اصلی ضدیت با کتاب همانا سانسور دائم و خمیر کردن کتاب در مرحله چاپخانه است. کتابخانه های بزرگ دینی زیر نظر نهادهای مذهبی به فعالیت خود ادامه می دهند. کتابخانه مرکزی دانشگاه صنعتی شریف، سازمان اسناد و كتابخانه ملی، كتابخانۀ مركزی و مركز اسناد دانشگاه تهران، کتابخانه های آستان قدس و غیره به فعالیت خود ادامه می دهند ولی یک سیاست سانسور مهلک بر همه آنها غلبه دارد.
حکومت جمهوری اسلامی از فردای استقرار سانسور گسترده ای را بر روزنامه ها و فعالیتهای انتشاراتی حاکم نمود و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی همه سانسورچیان را بسیج نمود تا هرگونه کتاب تازه «غیراسلامی» حذف شود و یا با تغییرهای فراوان انتشار یابد. در ایران تمام کتابهایی که جنبه نقد در مورد اسلام و شیعه گری و قرآن و حکومت اسلامی و ولایت فقیه دارند حذف و سانسورند. افزون برآن، کتابها یا فصل های یک کتاب که در باره عشق و احساس و اروتیسم می باشند حذف می شوند. کتابهای پژوهشی و ادبیات که جنبه نقد اجتماعی و سیاسی دارند و بوی مخالفت می دهند محکوم به سانسورند. تئاتر و سینما و شعر و نقاشی و غیره زیر تیغ سانسورند. روشن است اکثر کتابهایی که در خارج کشور چاپ می شوند در ایران ممنوع هستند.
نویسندگانی که تمام آثارشان و یا برخی نوشته هایشان در لیست سانسورند: صادق چوبک، غلامحسین ساعدی، شهرنوش پارسی پور، مرتضا راوندی، نصرت رحمانی، عباس نعلبندیان، بیژن مفید، محمدعلی جمالزاده، ایرج میرزا، عبیدزاکانی، میرزاده عشقی، احمد کسروی، میرزافتحعلی آخوندزاده، سلمان رشدی، فریدون آدمیت، بهمن فرسی، فرج سرکوهی، سعیدی سیرجانی، امیر فرشاد ابراهیمی، صادق هدایت، ایرج پزشکزاد، هوشنگ گلشیری، رضاقاسمی، عباس معروفی، عزیز معتضدی، فرح پهلوی، گارسیا مارکز، جیمزجویس، ولادیمیر نابوکوف، سیروس شمیسا، بهرام بیضایی، مسعودانصاری، علی دشتی، ریچارد داوکینز، شجاع الدین شفا، جلال ایجادی، محمدپیراسته، آرامش دوستدار، هوشنگ معین زاده، ایرج اشراقی، علی اکبرحکمی زاده و بسیاری دیگر.
سخن پایانی
در جامعه هرسخنی باید مطرح گردد، هر کتابی باید انتشار یابد و هر اندیشه ای باید بطرز آزاد در چرخش باشد. تشخیص با شهروند و احساس مسئولیت او می باشد. روشن که نوشته ای که برخلاف حقوق بشر و کرامت انسانی طبق قانون دمکراتیک در برابر دادگاه متکی بر قوانین مدرن جهانی قابل قضاوت است. اصل، رفع سانسور و استبداد است. سیاست های ایدئولوژیک کمونیستی و نازیستی و اسلامیستی براساس تنگ نظری ذاتی و فتاتیسم ساختاری پیوسته در جستجوی آتش زدن کتاب و سانسور سخن و اندیشه و خیال انسان هستند. اغلب کشورهای مسلمان استبدادزده و تقدسگرا هستند. ایران نیز اسلام زده و و در اسارت فرهنگ الهی هستند. بنابراین سوزاندن کتاب و سانسور و سرکوب جزو سیاست حکومتی و نهادهای خودسر دینی است.
کسروی این منتقد بزرگ شیعه، در یک انحراف خطرناک جنبش کتاب سوزان بپا کرد و نوشت: «دشمنان ما دروغی پراکندهاند که ما قرآن را نیز به آتش میاندازیم روسیاهان چون درماندهاند به این دروغ دست مییازند. من آشکاره میگویم بسیاری از کتابهایی که نزد دیگران ارجمند است ما به آتش میاندازیم. اینک کتابها روی میز چیده شده در میان آنها گلستان و بوستان سعدی، دیوان حافظ و مفاتیح الجنان و مانند اینها هست و همهٔ آنها درخور آتش است؛ ولی قرآن نزد ما گرامی ست و ما پاسش میداریم.». خطای احمدکسروی نابخشودنی است. سوزاندن کتاب، یک رفتار سمبولیک زشت است و از خانواده سانسور و استبداد و خشونت است.
نسل های جوان کشور ما باید هموارکننده پیشرفت فرهنگی و کتابخوانی باشند و در همان زمان باید دارای روحیه انتقادگرا باشند. در جامعه ما روحیه انتقاد به دین ناچیز است و جزو تربیت افراد نیست. توتالیتاریسم قرآنی، استبداد آخوندی، سوداگری نواندیشی دینی، فرهنگ مبتذل عامیانه کرنش و بیماری اسلام زدگی رایج، ما را به تسلیم سوق می دهند و خواهان بندگی روانی ما هستند. اسلام نابودکننده فرهنگ باز و اندیشمندی انسان است. سوزاندن کتاب و سانسور فکر و شکنجه هنرمند و اندیشمند، از ساختار توتالیتاریسم اسلام جدا نیست.(7)
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه فرانسه
——————————————————-
1- زبی بلال اسماعیل «تاریخ زبان»
2- ابن خلدون در «مقدمه»
3- ابوریحان بیرونی کتاب «آثارالباقیه»
4- یوهان ولفگانگ فون گوته «دیوان غربی شرقی»
5- عبدالحسین زرین کوب کتاب «دو قرن سکوت»، «کارنامه اسلام»، «روزگاران»
6-Mostafa El-Abbadi & Omnia Mounir Fathallah (Ed.), What happened to the Ancient Library of Alexandria? , 2008
7- ایجادی از دیر باز در نقد اسلام و قرآن مقاله ها و کتابهای گوناگونی انتشار داده است و هر هفته برنامه های رسانه ای (مانی، میهن، کانال یک، رنگین کمان) در نقد اسلام و شیعه گری پخش می کند. او بزودی آخرین اثر خود را در باره تئوری های اکولوژیکی و چالش های زیست محیطی در جهان و ایران، در 600 صفحه منتشر می کند. ولی تا کنون از این جامعه شناس کتاب های زیر انتشار یافته است: کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، 310 صفحه، جلال ایجادی، نشر مهری، لندن»، کتاب «جامعه شناسی آسیب ها و دگرگونی های جامعه ایران»، 400 صفحه، جلال ایجادی، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، 380 صفحه، جلال ایجادی و کتاب «اندیشه ورزی ها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، 720 صفحه، جلال ایجادی، چاپ نشر مهری.