ایران و جهان در هفته ای که گذشت؛ شماره ی ۲۶؛ ف. م. سخن

هیچ حکومت مستبدی زودتر از موعد سرنگون نمی شود؛ ف. م. سخن

انقلاب و دگرگونی حکومت، امری ست که عوامل آن در درون حکومت های استبدادی وجود دارد. این عوامل با خودِ حکومت زاده می شود و تا زمانی که استبداد وجود دارد آن ها هم وجود خواهند داشت.

به عبارتی این عوامل، خارج از حکومت نیستند که بعدا در آن قرار گیرند بلکه جزیی از ماهیت آن هستند که با آن زاده می شوند و با آن از میان می روند.

این عوامل اما در ابتدای چنین حکومت هایی، حالت جنینی دارند و به تدریج همراه با حکومت و رشد استبداد رشد می کنند. این رشد اجتناب ناپذیر است، به عبارتی تاریخ بشر، دستکم در دوران جدید نشان می دهد که هیچ حکومت استبدادی یی توانایی از میان بردن عوامل انقلاب را ندارد و هر چه بیشتر تلاش می کند و دست به سرکوب بیشتر می زند، این عوامل بر خلاف تصور حکام مستبد بیشتر رشد می کنند.

این ها نکاتی ست که حاکمان مستبد در عین حال که در تاریخ خوانده اند یا به چشم دیده اند، در طول حکومت خود از آن غافل می مانند و خود را تافته ی جدا بافته می پندارند.

اصرار حاکمان مستبد بر حفظ استبداد در عین حال که می دانند استبداد، عامل انقلاب است و انقلاب عامل از میان رفتن حاکمیت شان شاید موجب تعجب ناظران تاریخ شود، اما این «کوری» هم جزو لاینفک خصائل استبداد است.

مغز مستبدان در چنان حصاری از عناصر روانی و واکنشی اسیر می شود، که شنیدن صدای انقلاب امکان پذیر نمی شود.

اینها نکاتی نیستند که بخواهیم در اینجا پیرامون شان سخن بگوییم. نکته ای که در این نوشته ی کوتاه در باره ی آن سخن خواهیم گفت این است که کسانی که بر ضد استبداد مبارزه می کنند، آن ها هم از موضوع استبداد و خصائل ذاتی آن از جمله انقلاب بی خبر ند.

از علائم این بی خبری یکی آن است که ضد استبدادیون، رشد طبیعی عنصر انقلاب را باور ندارند و برای آن اهمیتی قائل نیستند و تصور می کنند که با اصرار آن ها و تزریق داروهای رشد مثل «آگاهی» و «تبلیغ حکومت بهتر» و «مزایای سقوط استبداد» و «چگونگی مبارزه با استبداد» می توانند وقوع آن را جلو بیندازند.

جلو انداختن وقوع تغییر و سرنگونی حاکمیت های استبدادی محال ممکن است. تاکید می کنم محال ممکن است. (مورد سزارین توسط نیروهای خارجی را مستثنا می کنیم).

تمام تغییرات حکومتی در تاریخ جهان، در زمانی انجام شده، که به نقطه ی رشد نهایی و «رسیده گی» رسیده است.

البته علل وقوع امر وقوع یافته را بعد از وقوع اش می توان به طور دقیق دنبال کرد، ولی با تغییر پارامترهای قبل از تغییر، نمی توان به طور قطع گفت که اگر چنین می شد، انقلاب زودتر به وقوع می پیوست و اگر چنان می شد انقلاب اتفاق نمی افتاد یا دیرتر به وقوع می پیوست.

در این زمینه می توان الی ماشاءالله بحث کرد و به نتیجه نرسید.

ولی عقلاً و منطقاً، می توان گفت که چون انقلاب واقع شده، پس به زمان واقع شدن رسیده بوده است.

و می توان این سوال را مطرح کرد که انقلاب واقع شده، تا چه اندازه به تزریق های رشد سریع توسط ضد استبدادیون ربط داشته و کار آن ها موجب تسریع امر شده است؟

حال دامنه ی بحث را کمی بسته تر می کنیم تا به نکته ی اصلی مان برسیم.

آگاهی دادن، امری موهوم است. به عبارتی در عین واقعی بودن نه میزان آن را می توان سنجید، نه میزان اثر گذاری اش بر انسان ها را می توان اندازه گرفت.

ما حرف «الف» را در باره ی حکومت مستبد می زنیم و این حرف در فضا می پیچد. برخی گوش ها این حرف را می شنود برخی نه. برخی حرف های شنیده شده بر انسان اثر می گذارد برخی نه. برخی از حرف های اثر گذار موجب عمل می شود برخی نه.

هیچ کس، از جمله شخص تاثیر پذیرفته از حرف «الف»، نمی تواند بداند که علت عمل او دقیقا چه بوده است یا حرف کدام تزریق کننده ی آگاهی موجب تغییر در عمل او شده است.

لذا تاثیر عنصر «آگاهی» در جلو انداختن انقلاب ابدا قابل محاسبه نیست.

ولی تبلیغ به انجام اعمالی مانند مبارزه ی مسلحانه با عوامل استبداد و در مقابل سرکوب مسلحانه استبداد، مقاومت مسلحانه کردن، این ها موضوعاتی است که قابل دیدن مستقیم و ارزشیابی در وقوع انقلاب است.

در اینجا، از مبارزه ی مسلحانه ی «پیشرو» و تهییج و تشویق مردم به دنباله رَوی از پیشرو، یعنی کاری که سازمان چریک های فدایی خلق ایران و سازمان مجاهدین خلق ایران در دوران پیش از انقلاب انجام دادند سخن به میان نمی آوریم بلکه اسلحه را مستقیما و بدون واسطه، در اختیار مردم قرار می دهیم و این را فرض می گیریم که مردم آمادگی رو در رویی مسلحانه با نظامیان حکومت نکبت مستبد را دارند.

اولا مردم این آمادگی را هر چه تصور کنند که دارند، در واقعیت ندارند.

کسی که دانشجو ست یا نویسنده است یا کارمند بانک است یا کارگر است یا زن تحت ستم است، طبیعتا کسری کوچک از آمادگی نیروهای نظامی حکومت مستبد را که دائم در حال تمرین های سیستماتیک کشتار و سرکوب هستند ندارد.

تنها عاملی که به نفع مردم است، تعداد زیاد آن هاست. نظامیان هرگز نمی توانند از نظر تعداد، به جمعیت های میلیونی برسند.

این هم ممکن نیست که مثلا نیروی نظامی حکومت، فردِ آزادی خواه را به گلوله می بندد، و او از شدت خشم، و برای مقابله با این نیرو، تفنگ به سوی او می گیرد و او را از پای می اندازد.

اگر چنین فرضی، که تقریبا محال است، بتواند صورت تحقق پیدا کند، با فرض حالت های روحی و درونی که برای کشتن یک نفر لازم است چه باید کرد؟

در جنگ، تکلیف دو نیروی متخاصم معلوم است. ما ایران یم، و طرف مقابل ما عراق. ما باید عراقی ها را از خاک خود بیرون کنیم. هر کس لباس ارتش عراق به تن دارد را باید با گلوله بزنیم. اگر نزنیم او ما را می زند و کشورمان را فتح می کند.

در اینجا تکلیف معلوم است. فردا هم کسی ما را به جرم کشتن عراقی ها دستگیر و روانه ی زندان و فرستادن بر بالای دار نخواهد کرد.

اما در حالت مبارزه با عوامل حکومت مستبد، ابتدا این آمادگی را باید به دست آورد که این آدمکشان کسانی هستند مثل عراقی ها و شاید بدتر از آن ها. آن ها هموطن نیستند. آن ها یکی مثل ما نیستند که زن و بچه داریم و دنبال نان و آب برای آن ها هستیم. آن ها آدم کش اند و باید کشته شوند.

این حرف ها باید چنان تا مغز استخوان مان نفوذ کند که وقتی یک پاسدار یا لباس شخصی را دیدیم بدون معطلی گلوله را در سر او خالی کنیم. اما آیا می توانیم؟

سوال را مشخص تر بپرسم: چند در صد مردم عادی می توانند چنین کاری کنند؟

کارمند دانشجو پزشک وکیل راننده کارگر میوه فروش قصاب بقال… آیا این ها می توانند چنین کاری کنند؟

جواب قطعا این خواهد بود که تعداد بسیار اندکی از عهده ی چنین کاری می توانند بر آیند.

و حال سوال اصلی مطرح می شود:
این کار تا چه اندازه می تواند به سرنگونی حکومت استبدادی کمک کند و وقوع انقلاب را جلو بیندازد؟

جواب تقریبا مشخص است.

این نوع اسلحه به دست گرفتنِ «تزریقی» نتیجه ی مثبتی در پی نخواهد داشت و وقوع انقلاب را جلو نخواهد انداخت.

اما…
اما زمان وقوع انقلاب که برسد، و وقت سرنگونی حکومت استبدادی که برسد، و انقلاب به مرحله ی «رسیده گی» و «زایش» که برسد، در آن هنگام بخشی از همین مردم، بی هیچ دلیل خاص و قابل پیش بینی یی، اسلحه به دست خواهند گرفت و مستبدان را روانه ی گورستان خواهند کرد. مسلسل که هیچ، مردم را سوار بر توپ و تانک خواهیم دید که می روند تا کاخ استبداد را بر اندازند.

این مسلح شدن، تزریقی نیست. این مسلح شدن، طبیعی ست. وقت اش رسیده که نوزاد انقلاب زاده شود و تیر و تفنگ هم جزو طبیعت این زایش خواهد بود.

نه شعارهای زیبا و لطیف «ضد خشونت» موجب از دست نهادن سلاح و رفتار ضد خشونت خواهد شد، نه شعارهای زودرس «اسلحه به دست بگیرید» و «مسلح شوید» و «مقابله به مثل کنید»، موجب مسلح شدن مردم خواهد شد.

زمان آن خواهد رسید که اتفاقی که باید بیفتد خواهد افتاد.

اعتراضات اخیر در ایران، مرحله ای دیگر از رشد جنین انقلاب بود. متاسفانه نمی توان مدت نه ماهه مثل جنین انسان برای زایش او تعیین کرد، ولی می توان مراحل رشد آن را دید و امیدوار به دنیا آمدن اش شد.

بحث در مورد مقابله به مثل مسلحانه با حکومت بد نیست و می تواند آگاهی بخش باشد، ولی اگر تصور کنیم که با این بحث ها مردم مسلح خواهند شد، سخت در اشتباه خواهیم بود و این امر هم تنها بر سرخوردگی مردم خواهد افزود.