این برنامه از پنجره ای رو به خانه پدری را با شعری از دفتر اشعار دکتر علیرضا نوری زاده آغاز می نماییم. چرا این شعر را خواندم این را برای داریوش فروهر سروده بودم و همیشه البته پروانه نازنینم در یادم هست و همچنین سروش کتیبه . برای اینکه امروز میخواهیم نگاهی بکنیم به سازمان و تشکیلاتی که هردو این عزیزان وابسته به این تشکیلات بودند تشکیلاتی که در آستانه انقلاب شاپور بختیار را تنها گذاشت ولی زود متوجه این خطا شدند. امروز نگاه دیگری داریم. و گمان من اینست که جبهه ملی بعنوان میراث پیر احمد آبادی و یکسو دیگر غلامحسین صدیقی و داریوش فروهر را داریم شاپوربختیار را داریم آدمهایی که به هیچ وجه از آن پرنسیپ های خودشان نگذشتند.
در همین ارتباط امروز همراه با شما به گفتگو با میهمان برنامه امروز جناب مهندس کورش زعیم خواهیم نشست :
دکترنوری زاده :شما یک اسم جالبی دارید درواقع هم زعیم هستید که زعیم هم شدید، هم اینکه زعیم انسان را بیاد باغهای پر گلی میاندازد که گل فروش بزرگ ایران داشت.
مهندس زعیم : نخستین بار گل را عموی پدرم وقتی برمیگشتند ایران از هلند آورد چون ما پیازی نبودیم و اگر گل میخواستید درب باغ را میزدید و میگفتید یک دسته گل مثلا ، هم به بسر عمه و هم به عموی من داددند و اینها شروع کردند به کاشتن و در سرسبیل یک باغ بزرگ بوجود آورد و بعدا در ورامین یک باغ تمام اتوماتیک ساخت و سودش را برای اهالی آنجا بیمارستان ساخت و بیمه کرد اهالی آنجا را و دبستان و دبیرستان رایگان برایشان مهیا نمود و ایشان یک الگو برای من بوده اند .
دکتر نوری زاده: یک بار از خودتان بگویید از کجا و کی آمدید و با جبهه ملی از چه زمانی شروع کردید؟
مهندس زعیم: البته من از نوجوانی موقعی که مصدق از تبعید خود ساخته از احمد آباد به تهران آمد و اوضاع یک کم آرام شده بود تقریبا فضا دمکراتیک بود یعنی در ده بیست آنموقع من در دبستان بودم عموی پدرم که فرانسه تبعید شده بود از طرف رضا شاه او هم بر گشت و توی خانه او همه بزرگان جمع میشدند دکتر مصدق و شایگان و دو روحانی معروف هم بودند که آنجا میآمدند و آنجا بود که من نخستین بار مصدق را دیدم و افتخار این را داشتم که مصدق به من یک خودنویس هدیه داد و این مهمترین خاطره من بوده است،
دکتر نوری زاده : شما در جریان دکتر امینی و دانشگاه بودید ؟ یعنی دانشجو بودید؟
مهندس زعیم : خیر من در خارج بودم من در جریان بیست و هشت مرداد بودم و بعد از آن تصمیم گرفتم که به خارج بروم و اواخر ۵۴ به ایران برگشتم و در انقلاب در ایران بودم. البته من خارج که بودم در آمریکا آقای دکتر شایگان که که با پدرم دوست بودند با من تماس گرفتند و گفتند که بچه ها را جمع کنید تا بیاییم سخنرانی کنیم و جبهه ملی را دوباره راه بیندازیم. یادم نیست که کی بوده است و من میرفتم از آنجا به نیویورک و ایشان را میآوردم و بر میگرداندم . بعد از فارغ التحصیلی به شیکاگو رفتم و در آنجا شاخه جبهه ملی را بوجود آوردیم که ۴ نفر بودیم یکی آقای بنی اسدی که در نهضت آزادی هستند به ما پیوستند و آقای دکتر ممتاز که الان در آمریکا هستند و آقای اسعدی بود و ما ادامه دادیم تا زمانی که من به ایران باز گشتم .
دکتر نوری زاده : ببخشید نکته ای که در این سالها همینطور مبهم مانده بود جبهه ملی حداقل در رژیم گذشته فعالیت خارج از کشورش خیلی چشمگیر بود و ما ها که طرفدار جبهه ملی بودیم اینجا بسیار فعال بود بعد از انقلاب یک تلاشهایی دکتر بختیار و مهندس کردستانی و اینها آمدن روزنامه ای در آوردند . الان هم به هر طرف نگاه میکنید یک جبهه ملی هست کدام یک از اینها مورد تایید شما هست یعنی بعنوان میراث داران جبهه ملی کدامیک از اینها را تایید میکنید؟
مهندس زعیم ببینید همه اشان آدمهای فرهیخته و محترمی هستند و داستانش بر میگردد به زمان دکتر ورجاوند آنموقع ما تصمیم گرفتیم که جبهه ملی های برون مرز را سامان بدهیم و بصورت یک قدرت سیاسی نشان بدهیم و تا حدودی موفق شدیم.
و امریکا هم زمان دکتر مدنی این کار را کرده بود و ایشان خیلی به من لطف داشت حتی موقع اولین انتخابات ریاست جمهوری آقای ابراهیم زاده را بدنبال من فرستاد و ما رفتیم در هتل شرایتون و من گفتم چرا به دفتر من نمیآیید گفتند این محرمانه است، ودر آنجا گفتند که دریادار درخواست کرده که شما در این انتخابات کمکش کنید و من گفتم که من اهل اینکارها نیستم و گفتم بشرطی که من کار خودم را بکنم و ایشان هم همیشه به من احترام میگذاشت و گفتم من مستقل کار میکنم و دفتر خودم را کردم فرماندهی مستقل انتخابات بلاخره انتخابات شد و ایشان رای خوبی آورد………..
با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
یوتیوب دانلود فایل صوتی فایل صوتی کم حجم گوگل درایو